از ص 240 الي 249
فصل 16
تريسي با هزار دلاري كه به عنوان پيش خدمت از كنراد گرفته بود دو كلاه گيس يكي به رنگ مشكي و ديگري بلوند و مقدار زيادي يراق و نوار يك دست كت و شلوار مشكي و سرمه اي يك مانتو و يك كيف چرم مصنوعي مارك گوچي خريد.
تاكنون همه چيز خيلي خوب پيش رفته بود همين طور كه مورگن قول داده بود او پاكتي كه محتوي يك گواهينامه رانندگي و چند كارت اعتباري به اسم الن برانج يك نقشه سيستم امنيتي خانه خانم بلامي و راه امن ورود به يك اتاق خواب خانه مذكور و يك بليط قطار براي سنت لوئيز در كوپه درجه يك قطار بود
تريس چيزهايي را كه لازم داشت برداشتو به راه افتاد او با خود مي گفت: من هرگز در جايي مثل اينجا زنداني نخواهم شد او اتومبيلي كرايه كرد و به طرف لانگ آيلند به راه افتاد او در راه ارتكاب يك سرقت بود كاري كه او مي خواست انجام بدهد يك كابوس بود او به شدت وحشت كرده بود اگر دستگير مي شد چه اتفاقي مي افتاد ؟ آيا كاري كه مي خواست انجام بدهد به خطرش مي لرزيد؟
مورگن گفته بود: اين كار بقدري ساده است كه احمقانه به نظر مي رسد
بي شك مي بايست همين طور باشد او درگير كاري نمي شد كه از كم و كيف آن خبر نداشته باشد او مراقب حيثيت و آبروي خود بود تريسي فكر كرد: من هم حيثيت و آبرو دارم ولي هيچ كس حاضر نيست آن را محترم بشمارد اگر جواهري در آن هتل گم شود تاوقتي كه پيدا شود من گناهكار بودم
تريسي مي دانست كه چكار مي كند او مي خواست خودش خودش را از خشم و نفرت لبريز كند او داشت سعمي مي كرد كه روحش را تا سر حد توانايي ارتكاب به يك تبهكار برساند اما موفق نبود وقتي تريسي به آن جا رسيد فقط يك عصبي لرزان بيش نبود او دوبار نزديك بوداتومبيل را از جاده خارج كند
تريسي اميدوار بود كه پليس او را به عنوان بي احتياطي در رانندگي دستگير كند در آن صورتمي توانست به مورگن بگويد كه اشكالي پيش امده است اما اثري از ماشين پليس نبود تريسي فكر كرد:
هر لبار به آ»ها نياز داري نيستند
او به طرف لانگ آيلند راند راهي را كه كنراد مورگن گفته بود دنبال كرد خانه دست راست جاده نزديك ساحل قرار داشت آن نقطه آمبرز ناميده مي شد تريسي با خود گفت:
بگذار من از دستش ب دهم
خانه انجا بود از پشت تاريكي و مه جلوه اي مبهم داشت مثل قصري در روياهاي شبانه
همه جا خلوت و خالي بود تريسي فكر كرد : خدمه اينجا چطور جرات مي كنند چنين جايي را رها كنند و به تعطيلات بروند؟ همه ي آنها را بايد اخراج كرد
او اتومبيل را در جايي دور از نظر پشت درختي تنومند پارك كرد
وقتي ماشين را خاموش كرد صداي جير جيرك ها را شنيد خانه از مسير جاده دور بود جز صداي حشرات شبانه صداي يديگري شنيده نمي شد و رفت و امدي در جاده وجود نداشت حياط قصر با ديواري از درخت هاي كهن محصور شده بود نزديك ترين همسايه در فاصله نه چندان دوري زندگي مي كرد تريسي نمي باسيت وحشتي از اينكه ديده شود داشته باشد گشت خصوصي يكبار ساعت ده شب و بار ديگر ساعت دو بعد از نيمه شب مي امد او تا ان موقع كيلومتر ها از انجا دور شده بود
تريسي نگاهي به ساعتش انداخت ساعت يازده بود اولين گشت يك ساعت قبل رفته بود و او تا موقع گشت بعدي سه ساعت وقت داشت
و شايد هم سه ثانيه ! برگرد به طرف نيو ويرك اين كاردي.انگي است اين ها فكرهاييي ب.ود كه به نظرش مي رسيد
ولي به كجا برگردد؟ تصويرها به ذهن تريسي هجوم آورد : متاسفم خانم تريسي اين يك سوء تفاهم بود.
تو بايد كار با كامپوتر را فراموش كني
بيست و پنج هزار دلار . البته بدون ماليات.
او زن خوبي نيست . مسافرت ها و فعاليت هاي مشكوكي دارد . من چكار دارم مي كنم ؟
تريسي با خودش فكر كرد : من دزد نيستم . من فقط يك غير حرفه اي خنگ و گيج بااعصاب خراب و درهم ريخته هستم. اگر من نصف مغز يك آدم عادي راداشتم از اين جا مي رفتم قبل از اينكه توسط پليس جلب شوم و يا به من تيراندازي شود و كشته شوم و جسدم به پزشكي قانوني برود و روزنامه ها بنويسند يك سارق خطرناك در حين ارتكاب سرقت كشته شد راستي چه كسي در تشييع جنازه ي او شركت مي كرد؟ ارنستين و آمي؟
تريسي به ساعتش نگاه كرد: آ ه خداي من بيست دقيقه است كه من اينجا دراتومبيل نشسته ام و دارم خيال بافي مي كنم اگر قرار است اين كار راانجام بدهم بهتر است كه زودتر به راه بيفتم كاش اول نگاهي به خانه بياندازم فقط يك نگاه ساده
تريسي نفس عميقي كشيد و از اتومبيلش پياده شد او يك مانتوي بلند و سياه پوشيده بود وزانويش مي لرزيد به طرف خانه براه افتاد تنها چيزي كه پيش روي او وجود داشت تاريكي بود صداي كنراد در گوشش بود : يادت باشد كه حتماً از دستكش استفاده كني
تريسي دست در جيب مانتويش كر و يك جفت دستكش بيرون آورد و آنها رابه دست كرد و انديشيد آه خداي من من دار م مي روم تا اين كار را انجام دهم
قلب او به تندي مي زد و ديگر هيچ صدايي جز صداي مورگن را نمي شنيد
دزد گير در سمت چپ در ورودي است چهار تكمه درانجا وجود دارد يك چراغ قرمز هم درانجا هست كه متناوباً روشنو خاموش مي شود و مفهومش اين است كه دزدگير فعال است رمز خاموش كردن دزدگير اين است سه- دو - چهار - يك - يك وقتي كه چراغ قرمز كوچك خاموش شد تو مي فهمي كه دزدگير ديگر كار نمي كند اين هم كليد در ورودي وقتي داخل شدي يادت باشد كه در راپشت سرت ببندي از ي ك چراغ قوه كوچك هم استفاده كن و به هيچ كدم از چرا غ هاي خانهدست نزن چون هر چراغ ممكن است كه به يك سيستم امنيتي مخفي وصل شده باشد اتاق خاوب اصلي در طبقه بالاست گاو صنودق دست چپ اتاق در رو به روي آينه و در پشت قاب عكس بزرگ خانم بلامي است يك گاو صندوق ساده است كه من رمزش را به تو مي دهم..........
تريسي با حالت عصبي ايستاده بود و آمادگي داشت كه با شنيدن كوچكترين صدا از جا بپرد در سكوت و بسيار آهسته بهدر خانه نزديك شد و تكمه هاي دزدگير را به نحو.ي كه كنراد گفته بود فشار داد در دل دعا مي كرد كه از كار نيافتدد چراغ چشمك زن خاموش شد او يك قدم به ارتكاب جرم نزديك شده بود
تريسي كليد رااز جيب مانتويش دراورد و در سوراخ بزرگ قفل قرار دادو چرخاند در كاملا باز شد قبل از اينكه قدم داخل بگذارد يك لحظه ايستاد هيچ وقت در زندگي پاهايش به اين نحو غير قابل كنترل تلرزيده بود
جرأت جلو رفتن نداشت خانه از سكوتي سهمگين انباشته شده بود چراغ دستي اش رابريون آورد و ا» راروشن كرد پلهها راديد به راه افتاد و از پلهها بالا رفت تنها كاري كه باقي كانده بود اين بود كه سريع تر حركت كند و زودتر كار را بهاتمام برساند
هال طبقه دوم درنور كم چراق قوه او بسيار ترسناك و وهم انگيز مي رسيد نور چراغ دستي اش را به داخل اتاق هاي مختلف انداخت
همه خالي بود اتاق خواب درانتهاي هال بود و چشم اندازي به دريا داشت
همان طور كه مورگن تاوضيح داده بود اتاق خواب واقعاً زيبايي بود مبلمان و پردهها به رنگ صورتي تيره اي بود ودر كنار شومينه يك ميز كوچك با دو صندلي قرار داشت تريسي فكر كرد: منو چارلز مي باسيت چنين خانه اي زندگي كنيم
تريسي به كنار پنجره رت و به منظره خليج نگاه كرد قايقي درفاصله نزديكي لنگر انداختهخ بودو چراغ هاي ان روشن بود
خداي من چرا اراده تو براين تعلق گرفت كه لوئيز بلامي در چنين قصري زندگي كند و من براي دزدي به اين جا بيايم
و بعد به خودش نهيب زد بيا بچه بيا كارت را تمام كن و فلسفه بافي نكن
اين كاري تاست براي همين چند لحظه
ترسي از كنار پنجره به تابلو نقاشي روي ديو.ار كه وضعش رااز كنرراد مورگن شنيده بود برگشت لوئيز بلامي قيلفه سخت و پر نخوتي داشت كنراد راست مي گفت او زن خوبي به نظر نمي رسيد صندوقچه امن در پشت همين تابلو بود تريسي ترتيب رمز را در ذهنش مرور كرد
سه دور به طرف راست مكث در شماره 42 دو دور به طرف چپ مكث در شماره 10 يكگ دور به راست مكث در شماره 30
دست هايش مي لرزيد دوبار مجبور شد اين كار راانجام بدهد و سرانجام وقتي صداي كليك را شنيد در باز شد
صندوق پر از كاغذ و پاكت هاي ضخيم بود ولي تريسي اهميتي به آنها نداد در قسمت عقب بر روي ك طبقه كوچك يك كيسه چرمي پراز جواهرات بود تريسي آن را برداشت و از صندوق بيرون آورد
درست در همين لحظه آژير دزدگير به صدادر آمد اين بلند ترين صدايي بودكه در عمرش به گوشش خورده بود باز تاب صدا از هر گوشه خانه شنيده مي شد و شبي به يك جيغ بلند و بي وقفه بوئ
تريسي همان جا در كنار صندوق نيمه باز ايستاده بود به نظر مي رسيد كه تمام حئواس او جزشنوايي اش از كار افتاده است چه اشتباهي رخ داده بود؟آيا كنراد مورگن واقعانمي دانست كه سيستم امنياي اين صندوق به نحوي است كه پس از جابه جايي جواهرات آژير خطر به صدادر مي ايد تريسي مي بايست هر چه زودتر انجا را ترك مي كرد با عجله كيف چرمي محتوي جواهرات رادر جيب باراني اش گذاشتو به طرف پله ها به راه افتاد در اين جا جز صداي دزدگير صداي ديگري شنيد صدايي رسا شبيه به سوت كارخانه كه درتمام فضا ي خارج طنين انداز بود تريسي براي چند لحظه در بالاي پله ها ايستاده بود و قلبش به شدت مي زد و دهانش خشك شده بود با عجله به طرف پنجره دويد و پرده را بالا زد و به بيرون نگاه كرد يك اتومبيل سياهو سفيد گشت پليس در مقابل درايستاده بود در همان لحظه يك مامور اونيفورم پوش به طرف پشت خانه در حال دويدن بود و يك نفر هم به طرف در ورودي هيچ جاي گريزي نبود صداي دلخراش هشداردهنده همچنان طنين انداز بود اين صداها بسيار شبيه به صداي زنگ هشدار زندان زنان در لوئيزيانا بود
نه من نمي گذارم مرا به آنجا ببرند
زنگ در ورودي به صدادر آمد
ستوان ملوين دوركين مدت ده سال بود كه درمنطقه دريايي كليف و در نيروي دريايي پليس كار مي كرد كليف شهر بسيار آرامي بودو در مجموع فعاليت هاي پليس در آن شهر از ر و سامان دادن به دعوا ها و بد مستي ها و چند فقره اتومبيل دزدي تجاوز نمي كرد حالا كه او به ااينجا منقل شده بود خاموش كردن صداي آژير قصر خانم بلامي از مقوله ديگري بود از مقوله همان انگيزه هايي كه در آغاز موجب شده بود كه ملوين دوركين به نيروي پليس بپيوندند
او خانم بلامي را مي شناخت و اطلاع داشت كه او چه اشياء گرانبهايي از جمله تابلوهاي منحصر به فرد و جواهرات گرانبهايي دارد
بلامي از ستوان دوركين خواسته بود كه خانه او را هر چند وقت يك بار چك كند و ازاين بابت هر ماهه مبلغي پول به او مي داد حالا ستوان دور كين فكر مي كرد كه مورد خوبي براي اثبات ضرورت اين بازرسي هاي شبانه او وجود دارد حتي اگر يك گربه هم باعث به صدا در آمدن آژير ها شده باشد درست مثل ان بود كه او دزدي را در حين ارتكاب سرقت دستگير كرده باشد درست مثل اين بود كه او دزدي را در حين ارتكاب سرقت دستگير كرده باشد وقتي آژير اتومبيل به صدا در آمد او در فاصله چندان دوري از آن جا نبود و توانست خيلي زود خودش را برساند اين واقعا يك نكته مثبت براي سابقه خدماتي او محسوب مي شد واقعا عالي بود
همين كه ستوان نزديك در رفت كه زنگ را به صدا درآورد
درورودي ناگهان باز شد ستوان پليس ايستاد و به زني كه در آستانه در ظاهر شده بود نگاه كرد او ربدوشاندومي تيره رنگ به تن كرده بود و صورتش پوشيده از لاه اي كرم مرطوب كننده بود و موهايش را زير كلاه كوچكي ك به سر داشت جمع كرده بود او از ستوان پرسيد:
چه اتفاقي افتاده است؟
ستوان دوركين گفت: من... شما كي هستيد؟
اسم من الن برانچ است من ميهمان خانم لوئيز بلامي هستم او به مسافرت اروپا رفته است
مي دانم
افسر گيج شده بود : او به ما اطلاع نداده است كه ميهمان دارد
زني كه ذدر مدخل در ايستاده بود سرش را به علامت اطلاع ازاين موضوع تان داد و گفت: ببخشيد مننمي توانم اين صدا را تحمل كنم
و بعد به طرف جعبه كوچكي كه روي در نصب شده بود رفت و لحظه اي بعد صداي آژير خاموش شد
حالا بهتر شد
زن نفس عميقي كشيد و ادامه داد : ازديدن شما خوشحالم
سپس لبخندي زد: من داشتم براي خوابيدن آماده مي شدم كه ناگهان دزدگير به صدا در آمد فكر كردم حتما دزدي به خانه وارد شده است من اينجا تنها هستم خدمتكار ها امروز براي تعطيلات آخر هفته رفته اند
از نظر شما اشكالي ندارد كه نگاهي به اطراف بيندازيم ؟
ابداً مناز شما خواهش مي كنم كه حتماً اين كار را بكنيد
چنددقيقه بيشتر به طول نيانجاميد كه ستوان و دستيارش مطمئن شدند كه كسي در خانه نيست
هيچ كس دراينجا نيستدزدگير بي جهت به صدا درآمده است
احتمالا چيزي آن را فعال كرده است به اين وسايل الكترونيكي نمي شود اطمينان كرد شما بايد به شركت فروشنده ي آن اطلاع بدهيد كه آن را بازديد كند
حتما اين كاررا خواهم كرد
بسيار خب بهتر است كه ماديگر برويم
خيلي متشكرم كه آمديد حالا احساس امنيتبيشتري مي كنم
ستوان فكر كرد او در زير اين لايه كرم كه به صورتش ماليده است چه قيافه اي دارد
آيا شما مدت زيادي دراينجا خواهيد ماند خانم برانچ ؟
يكي دو هفته ديگر تاوققتي كه لويئز برگردد
اگر فكر كرديد كاري از ما ساخته است كافي است كه اطلاع بدهيد
متشكرم حتما اين كار را خواهم كرد
تريسي آن قدر آن جا جلوي در ايستاد تا اتومبيل پليس در تاريكي شب از نظرش ناپديد شد.
سپس در را بست و باجله خود را به طبقه دوم رساند و ماسك آرايشي را كه به صورتش ماليده بود پاك كرد و در حمام شست و كلاهك فر را از سرش برداشت و ربدوشاندوم خانم بلامي را بيرون آورد و لباس خودش را كه همان مانتوي سياه بود پوشيد و به طرف در اصلي ساختمان به راه افتاد و بااحتياط دزدگير را بازبيني كردو دررابست و قدم به بيرون گذاشت
هنوز نيمي از راه بازگشت به مانهاتان را طي نكرده بود كه از فكر شهامت و جرأت آن چه كه انجام داده بود تكان خورد خنده اي كرد و بعد بي اختيار خنده اش تبديل به قهقهه اي غير قابل كنترل شد به حدي كه ناچاراً اتومبيل را به حاشيه جاده كشيد و توقف كرد و دقايقي طولاني به تنهايي در تاريكي داخل اتومبيل با صداي بلند و با حالتي ديوانه وار آن قدر خنديد كه اشك از چشم هايش سرازير شد . بعد از سال ها اين نخستين باري بود كه تريسي اين طور مي خنديد.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)