الهه ناز (جلد دوم) - قسمت شصت و هفتم - رمان الهه ناز - جلد دوم ,
و اما نسرین! آن قدر ناز و ادا آمد كه دل ما را زد. پشت دستم را داغ كردم دیگر خودم را وارد این ماجراها نكنك. خلاصه ده روز بعد جواب مثبتش را اعلام كرد. بیچاره فرهان لپهایش فرو رفته بود، بس كه غصه خورده بود. گاهی عصبانی می شدم و با نسرین تماس می گرفتم و می گفتم:
خودت رو خیلی لوس كردی ها، یا بگو آره یا بگو نه، یعنی چه؟ بیچاره فرهان رو زجركش كردی.
می خندید و می گفت:
خونسرد باش دوست من، به خودت فشار نیار، یه موقع بچه ت زود به دنیا میاد.
همیشه همین طور بود، آرام و خونسرد و مسلط به كار. هركاری را آهسته و آرام انجام می داد. انگار می ترسید از زیبایی و وقارش چیزی روی زمین بریزد و حیف و میل شود. وقتی روز خواستگاری، جلوی فرهان چای تعارف كرد، در گوش منصور گفتم:
می تونی یه چرت بخوابی عزیزم، تا خم بشه و فرهان چای برداره و دوباره راست بشه، نیم ساعتی طول می كشه.
منصور لبخند زد و گفت:
همینش آدم رو می كشه عزیزم، البته به چشم خواهری ها. دوباره اون ابروهات رو گره كور نزنی.
خوشم باشه، خوشم باشه.
می دونی مردها از آروم بودن خانمها چه استنباطی دارن؟
نخیر، متخصص این موارد شمایین، لطفا بفرمایین.
وقتی زنی آروم و خونسرده، یعنی ناز داره، یعنی دیر عصبانی می شه و باظرفیته. یعنی بهترین پناهگاه و آرامگاه برای شوهرشه.
آهان كه این طور.
لبخند زدم چون حق با منصور بود. تمام زیبایی زن، در آرامش و متانت اوست، و فرهان حسابی در برابر نسرین خودش را باخته بود. چنان نگاه قشنگی به نسرین كرد كه یك لحظه حسادت كردم، چرا اولین بار كه منصور برای عیادت از گیتی به منزل ما آمد و من به او شربت تعارف كردم، از چنین نگاهی محروم ماندم. ولی بعد سریع یادم افتاد كه نگاه منصور وقتی كه در حضور بهرام و خانواده اش به منصور چای تعارف كردم، از این هم قشنگ تر بود، ملتمسانه تر و عاشقانه تر. همان روز كه بهرام به خواستگاریم آمده بود و منصور قالب تهی كرده بود، تا آن حد كه سر شام قلبش درد گرفت و دچار تشنج شد.
ما نباید رفتار همسرانمان را با هم مقایسه كنیم. شاید عمل متفاوت باشد، یكی احساساتی تر برخورد كند و یكی سنگین تر و تودارتر. ولی مهم باطن عمل و نیت عمل استو مهم نفس عمل است. باید بدانیم همه مردها دیوانه وار به همسرانشان علاقه دارند، درست همان قدر كه ما به همسرانمان عشق می ورزیم. همه مردها بهترین و با ارزش ترین چیزهای دنیا را برای همسرشان می خواهد، حالا یكی می تواند و تهیه می كند، یكی نمی تواند و خجالت می كشد. مهم این است كه می خواهند، مهم این است كه ما را می پرستند، حتی مردی كه با همسرش عصبانی تر از دیگری برخورد می كند شاید بیشتر عاشق همسرش باشد. فقط شیوه رفتارش و تربیتش متفاوت است. روش ابراز علاقه اش متفاوت است و البته چه بهتر كه رفتارش را اصلاح كنه. پس چقدر زیباست كه در زندگی زناشویی جویای باطن افراد باشیم.
فرهان بالاترین مهر، بهترین خرید و مجلل ترین عروسی را برای نسرین خانم قانع و متواضع ترتیب داد. چون وسعش می رسید. اگر هم نمی رسید فرقی نمی كرد. همان قدر نسرین را دوست داشت. جالب اینجا بود كه فرهان آن قدر برای بردن نسرین عجله داشت كه به او فرصت نداد اقلا كمی خجالتش بریزد. نسرین حتی خجالت می كشید با فرهان برقصد، چه برسد به اینكه در آغوش فرهان برود. خود این مسئله برای فرهان دنیایی ارزش داشت چون می فهمید كه چه همسر پاك و نجیبی اختیار كرده است. بالاخره شیطنت كردیم و آنها را وادار به رقص كردیم. مثل معروفی هست كه می گوید طرف آب نمی بیند وگرنه شناگر ماهری است. نسرین آن قدر قشنگ با فرهان می رقصید كه همه حیرت كرده بودیم. فرهان گونه اش را به گونه نسرین چسباند و در گوشش پچ پچ كرد. متاسفانه نفهمیدم چه گفت. بعد نسرین دستش را دور گردن فرهان حلقه كرد و گونه اش را به گونه همسرش بیشتر فشرد. با دقت لب خوانی كردم. در گوشش گفت:
زیباترین لحظه زندگیمه پرویز جان، چون الان كه توی آغوشتن و با گرمای وجودت گرم می شم، مطمئنم كه انتخاب درستی كردم.
بعد صورتش را مقابل صورت پرویز گرفت و گفت:
دوستت دارم پرویز.
پرویز نگاه عاشقانه ای به نسرین كرد و بعد بدون رودرواسی بوسه ای به لب نسرین زد و این بار فهمیدم كه گفت:
آخ كه چقدر دوستت دارم.
نسرین دوباره سرش را روی شانه فرهان گذاشت و در خوشبختی اش غرق شد.
من خودم را خوشبخت تر از آنها می دانستم، از این جهت كه بانی ازدواج و خوشبختی آنها شدم. از اینكه توانستم زحمتهای آقا كریم و همسرش را جبران كنم و عشق خودم را از قلب فرهان بیرون بكشم و مهر دختر خوبی چون نسرین را جایگزینش كنم. به اضافه اینكه منصور را دارم. او كه عشق من، هستی من، شریك غمها و شادیهای من و پدر فرزند من است.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)