صفحه 3 از 3 نخستنخست 123
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 26 , از مجموع 26

موضوع: دانستنی های تاسوعاى حسينى

  1. #21
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض



    از تشنگى

    رفته بودند پى مجروح‏هاى ديشب. حالا برگشته بودند دست خالى. گريه مى‏كردند. پرسيدم: پس چرا دست خالى؟ مى‏گفتند: همه شهيد شده بودند. حتى آنهايى كه فقط يك تركش كوچك خورده بودند. هر كى نتوانسته بود ديشب خودش را بكشاند عقب، شهيد شده بود. گفتم: تير خلاص بهشون زده بودند؟ گفت: نه، از تشنگى.



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. #22
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض



    همه ماندند

    همه اسلحه‏هاشان را دادند و ساك‏هايشان را تحويل گرفتند كه صبح راه بيفتند سمت تهران. تو چادر بوديم، پيش حاج حسين. نصف شب بود. از ستاد خواستندش. نامه‏اى بود از فرمانده سپاه كه «جاده اُمُّ القَصر ناامن شده و ما نيرو نياز داريم. با توجه به اينكه بچه‏ها خسته‏اند، اجبارى در كار نيست.» حاجى گفت: بچه‏ها را صدا كنيد. نصف شب بود. بچه‏ها در محوطه جمع شدند. حاجى رو به بچه‏ها گفت: «اجبارى براى رفتن نداريم. اما الان دست‏خطى به من رسيده كه خود من را موظف كرده بروم. هر كدام از عزيزان كه مى‏توانند، با من بيايند. هر كدام هم كه خستگى عارضشون شده، بروند سمت تهران».
    همه اسلحه‏هاشان را تحويل گرفتند و ساك‏هايشان را پس دادند.



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  3. #23
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض



    72يار

    بعد از سخن‏رانى پرسوز آقا، ديگر آرام و قرار نداشتيم. راه افتاديم جنوب؛ از چزّابه تا موسيان. قرار گذاشتيم مراسم تشييع داشته باشيم، اما عملى نبود؛ شهيد كم داشتيم. توى بيابان‏ها راه مى‏افتاديم و بلند بلند داد مى‏زديم: «آن روز فرمان رهبرتان را لبيك گفتيد و تنهايش نگذاشتيد، امروز هم خودتان مى‏دانيد».
    چهار روز بيشتر نگذشته بود كه چند تا كاروان شهيد تحويلمان دادند. رفتيم ستاد معراج براى آمارگيرى. شايد اتفاقى بود، اما 72 تا بودند؛ 72 يار. در مراسم، در جواب يكى از دوستان كه پرسيد از قصد 72 تا آورديد؟ به خداى حسين قسم خوردم حتى يك شهيد ديگر نداشتيم كه نياورده باشيم.



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. #24
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض



    مقر حضرت ابوالفضل علیه السلام

    بدن‏هاى شهدا پيدا نمى‏شد. يكى از بچه‏هاى تفحص گفت: بياييد به قمر بنى هاشم متوسل شويم. نشستيم و به دست‏هاى علمدار سيدالشهداء متوسل شديم. درست است كه دست‏هاى قمر بنى هاشم قطع شد، اما باب الحوائج است. بعد رفتيم و دوباره جست‏وجو را شروع كرديم. يك جنازه زير خاك ديديم. الله اكبر! اسم اين شهيد عباس بود؛ شهيد عباس اميرى. گفتند شايد پيدا شدن شهيدى به نام عباس اتفاقى است. گشتند و يك جنازه ديگر پيدا شد كه دست راستش در عملياتى ديگر قطع شده و مصنوعى بود. او را بيرون آوردند. ديدند اسمش ابوالفضل است. گفتيم: اسم اينجا را بگذاريم «مقر ابوالفضل العباس».



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  5. #25
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض



    تك‏بيت‏هاى ناب

    در حريمت نه فقط دل‏شدگان حيرانند
    عشق هم دست به دامان تو دارد عباس
    ***

    اى بسته بر زيارت قدّ تو قامت آب
    شرمنده مروت تو تا قيامت آب
    ***

    تا دست بسته باز كنى مشت آب را
    داغت شكست هفت كمر پشت آب را
    ***

    جوشيدن بحر وفا، معناى عباس
    لب تشنه رفتن تا خدا، معناى عباس
    ***

    دست و مشك و عَلَمى لازمه هر سقاست
    دست عباس تو از اين همه اسباب تهى است
    ***

    بى دست ماند و داد خدا دست خود به او
    آنان كه منكرند، بگو روبه‏رو كنند
    ***

    نازم اين همت كه عباس آيد از دريا، ولى
    آب بر دوش است و لب‏ها همچنان خشكيده است
    ***

    دادى دو دست و دست دو عالم به سوى توست
    ساقى تويى و باده ما از سبوى توست
    ***

    قمر هاشميان بود كه تيراندازان
    چشم خود باز نمودند به استهلالش
    ***

    دل سوخت زين اَلَم كه به ميدان كارزار
    دشمن هر آنچه تير به او زد، خطا نكرد
    ***

    دستت به آب لب نزد و لب به آب دست
    حيران نهاده‏اى به لب، انگشت آب را
    ***

    يك تن كسى نديده و چندين هزار تير
    يك گل كسى نديده و چندين هزار خار



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  6. #26
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض



    چند رباعى تاسوعايى

    اى كعبه به داغ ماتمت نيلى‏پوش
    وز تشنگى‏ات، فرات در جوش و خروش
    جز تو كه فرات، رشحه‏اى از يَم توست
    دريا نشنيدم كشد مَشك به دوش
    *********

    بسيار گريست تا كه بى‏تاب شد آب
    خون ريخت ز ديدگان و خوناب شد آب
    از شدت تشنه‏كامى‏ات اى سقا
    آن روز ز شرم روى تو، آب شد آب
    *********

    از رفعت جاهت شهدا رَشك برند
    وز بهر نثارت گهر اشك برند
    مشكى كه پرآب كردى از كوثر عشق
    خلق دو جهان فيض از آن مشك برند
    *********

    اصغر از سوز عطش خواب نداشت
    تب به دل داشت، ولى تاب نداشت
    آتشى داشت دل اهل حرم
    خيمه آل على آب نداشت
    *********

    بركند دل از جهان و تقديم تو كرد
    خون ريخت ز ديدگان و تقديم تو كرد
    چون تير به مشك خورد و رفت آب از دست بر دست نهاد جان و تقديم تو كرد
    *********

    زان دست كه چون پرنده بى‏تاب افتاد
    بر سطح كِرخت آب‏ها تاب افتاد
    دست تو چو رود تا ابد جارى شد
    زان روى كه در حمايت از آب افتاد
    *********

    وقتى كه شكست قامتش از غم او
    باريد بر او هزار پيكان ز عدو
    بشنيد كه كافرى همى‏زد فرياد
    كاى سيد هاشمى علمدارت كو
    *********

    دامن علقمه و باغ گل ياس يكى است
    حرم ساقى و سرچشمه احساس يكى است
    سير كردم عدد ابجد و ديدم به حساب
    نام زيباى اباصالح و عباس يكى است
    *********

    از عطر گل ياس بگو اى دل من
    از آيه احساس بگو اى دل من
    وقتى كه به آب مى‏رسى با لب خشك
    يا حضرت عباس بگو اى دل من
    منبع: ماهنامه گلبرگ



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








صفحه 3 از 3 نخستنخست 123

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/