صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 26

موضوع: دانستنی های تاسوعاى حسينى

  1. #11
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض



    وحدت و هم‏دلى

    جان گرگان و سگان هر يك جداست
    متحد جان‏هاى شيران خداست
    كربلا، جلوه‏گاه وحدت و هم‏دلى است. وحدت در جهت‏گيرى، وحدت در بيان و رفتار، وحدت در رهبرى و وحدت در خلق و خو، ويژگى ممتاز ياران حسين عليه‏السلام است. در كربلا هر كس از خويش براى ديگران مى‏گذرد. كدام صحنه شكوه‏مندتر از اينكه سردار ساقى كربلا، به شريعه برسد و آب خنك و زلال دستش را بنوازد، ولى ياد عطش ديگران، او را تشنه از شريعه بيرون آورد. در صحنه نبرد نيز هرگاه يك يا چند تن به ميدان مى‏رفتند و مى‏جنگيدند و به محاصره دشمن مى‏افتادند، ديگران و به ويژه ابوالفضل به ميدان مى‏رفتند، محاصره را مى‏شكستند و به نجات ياران و هم‏دلان مى‏پرداختند.
    تاريخ‏نويسان در روايت خود از كربلا، در هيچ صحنه و هيچ منزلى، كوچك‏ترين نشانى از اختلاف، چندگانگى انديشه و نزاع فكرى ميان ياران امام حسين عليه‏السلام ننوشته‏اند. به شهادت آگاهان، اگرچه تعدادى از همراهان لشكر عمر سعد چون حر و فرزندانش به سپاه امام پيوستند، ولى هيچ‏يك از ياران همراه حسين عليه‏السلام به ترديد و تزلزل دچار نگشت و به سپاه عمر سعد نپيوست. بى‏شك، در هيچ زمين و زمانى، انسان‏هايى چنين يگانه و يك‏دل نمى‏توان يافت و ترديدى نيست كه هرگاه و هرجا از اين دست انسان‏ها فراهم آيند، پيروزى و دشمن‏شكنى، هم‏گام و همراهشان خواهد بود.


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. #12
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض



    مادر ادب

    زن گفت: از حسين برايم بگو. مرد سر به زير انداخت و گفت: چهار پسر برومندت، ... پسرانت در ركاب حسين شهيد شدند... و زن دوباره گفت: از حسين برايم بگو! مرد آشكارا به لرزه افتاده بود: عباس... ابوالفضل محبوب تو... دست‏هايش... چشم‏هايش... سرش... و زن بى‏توجه به گفته‏هاى مرد دوباره پرسيد: رگ‏هاى قلبم را از انتظار پاره كردى مرد! فرزندانم و هر چه در زير اين آسمان نيلگون است، فداى حسين باد. مرا از سلامت او خبر بده.
    ام‏البنين(سلام الله علیها) شهادت حسين (سلام الله علیه) را كه دانست، شيون سر داد. چنان نوحه مى‏سرود و مى‏گريست كه مردم مدينه به گردش جمع مى‏شدند و با او همراهى مى‏كردند. غصه ی ام البنين، قصه‏اى داشت كه حتى مروان بن حكم هم با شنيدنش به پهناى صورت اشك ريخت.



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  3. #13
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض



    اشكواره
    فقط يك حاجت

    بى‏دست ماند و داد خدا دست خود به او
    آنان كه منكرند، بگو روبه‏رو كنند
    گر دست او نه دست خدايى است پس چرا
    از شاه تا گدا همه رو سوى او كنند
    دربار او چو قبله ارباب حاجت است
    باب الحوائجش همه‏جا گفت‏وگو كنند
    فقط نتوانست حاجت يك نفر را بدهد، آن هم تقاضاى آب حضرت سكينه بود. براى همين هم گفته‏اند وقتى به زيارت قبر حضرت عباس مى‏رويد، هر حاجتى داريد بگوييد، فقط نامى از سكينه نبريد.



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. #14
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض



    خواهرم، آرام باش

    امام به خيمه زينب رفت. زينب واگويه‏هاى بسيار براى برادر داشت و هراسى از فردا و از تنهايى و غربت. امام حسين عليه‏السلام خواهرش را تسلا داد. گويا مى‏فرمود: خواهرم، زينب! من هيچ‏گاه تو را تنها نمى‏گذارم. همه‏جا همراهت هستم؛ در گودى قتل‏گاه، روى نيزه‏ها، كنار كجاوه و حتى در مجلس يزيد.



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  5. #15
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض



    قرآن بخوان

    و حسين عليه‏السلام از آنان يك شب مهلت خواست تا قرآن و نماز بخواند.
    حسين جان! امشب را آسوده قرآن بخوان؛ چون فردا بايد بر فراز نيزه قرآن بخوانى. در تشت طلا در مجلس يزيد و آنان، قرآن تو را با چوب خيزران پاسخ مى‏دهند.



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  6. #16
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض



    فقط يك‏بار

    امام هميشه با ديدن عباس لبخند مى‏زد. گويا همه غم و اندوهش از ميان مى‏رفت، ولى يك‏بار وقتى برادرش را ديد، چهره‏اش غمگين شد. انگار اندوه همه عالم را به او داده‏اند؛ همان‏جا كه فرمود: «برادرم! الان كمرم شكست».



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  7. #17
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض



    تاسوعاى جبهه‏ها

    در طول تاريخ حماسه، كربلا هميشه نماد ايثار و جانبازى و شور و شوق شهادت‏طلبى بوده است و كربلاييان، رادمردان هميشه تاريخ عزت و شرف. در حماسه دفاع مقدس ايران نيز رزمندگان اسلام به آينه‏دارى مولايشان حسين و به شوق حرم مطهر او جبهه‏ها را در مى‏نورديدند و رو به كعبه عشق كربلاى سيدالشهداء شهيد مى‏شدند:
    در حسرت كوى كربلا مى‏رفتند
    مشتاق به سوى كربلا مى‏رفتند
    گلگون تن و خونين كفن و بى‏پروبال
    اين‏گونه به سوى كربلا مى‏رفتند



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  8. #18
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض



    تير و تركش لازم نيست

    داشتيم برمى‏گشتيم عقب. سر راه ديديم ده، دوازده نفرى افتاده‏اند روى زمين. از بچه‏هاى خودمان بودند. رفتيم بالاى سرشان. نه تيرى خورده بودند، نه تركشى، نه هيچ. سرم را گذاشتم روى سينه يكى‏شان. قلبش مى‏زد؛ آرامِ آرامِ آرام.
    زير آفتاب شصت، هفتاد درجه، براى مردن، تير و تركش لازم نيست؛ چند ساعت آب نداشته باشى، كافى است.



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  9. #19
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض



    ايثار

    قمقمه‏ام هنوز آب داشت؛ سر جمع چهار پنج قُلپ. يك زخمى افتاده بود زمين. رفتم تا بهش آب بدم. لب‏هاش بدجورى قاچ خورده بود. نگاهم كرد. گفت: «من تشنه‏ام نيست. بده به اون. خيلى تشنه‏شه.» پا شدم رفتم طرف آن‏كه نشانم داده بود. قمقمه را گذاشتم رو لب‏هاش. قمقمه خونى شد. با دست بى‏رمقش دستم را كنار زد. يكى ديگر را نشان داد. رفتم طرف سومى. چند قطره آب ريختم توى دهنش. تمام كرده بود. آمدم سراغ دوتاى قبلى. آنها هم رفته بودند.



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  10. #20
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض



    نصف ليوان

    آب، جيره‏بندى شده بود. آن هم از تانكرى كه يك صبح تا شب زير تيغ آفتاب مانده بود. مگر مى‏شد خورد. به من آب نرسيد. ليوان را به من داد و گفت: «من زياد تشنه‏ام نيست. نصفش رو خوردم، بقيه‏اش را تو بخور.» گرفتم و خوردم. فردايش بچه‏ها گفتند كه اصلاً جيره هر كس نصف ليوان آب بوده.



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/