صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 24

موضوع: دانستنی های عاشوراى حسينى

  1. #1
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    دانستنی های عاشوراى حسينى

    نويسنده:مريم سوادى

    اشاره

    دهم محرم‏الحرام، عاشوراى حسينى، نهضت حسينى، قيام 72 ستاره پرفروغ در كنار خورشيد امامت. كاروانى كوچك از بزرگ‏ترين انسان‏هاى تاريخ، عازم كوفه به دعوت كوفيان و كوفيان در انتظار، ولى نه با مشك و گل و ريحان، كه با شمشيرهاى آخته و نيزه‏هاى فولادين، رو در رو فرزندان پيامبر و بهترين ياران تاريخ. آن‏قدر دين نداشتند كه حرمت پيكرهاى پاك شهدا را حفظ كنند؛ حتى آن‏قدر آزاده نبودند كه به زنان و كودكان بى‏دفاع حرم رحم كنند. لشكرى در پستى بدتر از درندگان كوهستان و تا دندان مسلح، در برابر برترين انسان‏هاى دوران. سلام بر سالار شهيدان و ياران شهيدش. سلام بر عباس و بر قاسم. سلام بر على‏اكبر و على‏اصغر. سلام بر خاك كربلا، آرام‏گاه پيكرهاى به خون خفته. سلام بر خورشيد عاشورا، نظاره‏گر ايثار جوان‏مردترين مردان تاريخ. سلام بر عاشورا كه دفتر تاريخ و عرصه هستى را از آن خود نمود كه «كُلُّ يَوْمٍ عاشُورا وَ كُلُّ أَرْضٍ كَرْبَلا».



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. #2
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض



    تسليت

    امروز عاشوراى حسينى است، يادآور شهادت مظلومانه امام شهيدان و ياران باوفايش؛ يادآور دلاورى‏هاى سربازان اسلام در پيكارى نابرابر؛ يادآور صبر زينب و زنان حرم حسينى در برابر ظلم يزيديان؛ يادآور گريه‏هاى معصومانه كودكان بى‏دفاع در برابر طمع لشكر ظلم؛ يادآور خيانت مردنمايان كوفه و يادآور بغض فروخورده زمين و غروب خونين خورشيد و چشم اشك‏بار آسمان. تسليت باد بر بشريت، بر زمين و افلاك و افلاكيان و بر فرزند معصوم حسين عليه‏السلام كه با چشم‏هاى اشك‏بار و قلب غم‏بار، ولى تپنده، به انتظارش نشسته‏ايم تا از آن ناپاكان تاريخ، ثارالله را منتقمى راستين باشد.



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  3. #3
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    شب تا صبح عاشورا

    شب عاشورا، مژده شهادت مردان عاشورايى بود؛ آنان كه در كنار امام عصرشان، شب تا صبح را به عبادت و خلوت با خداوند گذراندند و شوق شهادت و قرب حضرت حق، خواب را از ديدگان پرنورشان ربود. شب تا صبح را نخوابيدند تا صبح، شور شهادت و نيروى ايمانشان را در تاريخ حك كنند.
    شب عاشورا، شب تجديد بيعت ياران و خويشان باايمان و باوفا با امام عصرشان بود؛ آنها كه همان شب، حسين عليه‏السلام در وصفشان گفته بود: «يارانى بهتر و خويشانى بافضيلت‏تر و نيكوكارتر از شما نديدم. خداوند به همه‏تان جزاى خير دهد» و آن‏گاه فرموده بود: «اينك شب پرده‏اش را بر سرتان افكنده است، آن را چون شترى مركب خود سازيد و با استفاده از سياهى شب، مرا بگذاريد و به همراه افراد خانواده‏ام پراكنده شويد. چون هدف، من هستم و آنها تنها مرا مى‏خواهند.» اما آن شب براى آنها شب وداع و جدايى نبود؛ شب وصل و حضور در ركاب امام عصرشان بود. آن شب 32 تن از مردان سپاه ابن‏سعد نيز شريك اين وصل شدند و به حسين عليه‏السلام پيوستند.


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. #4
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض



    پاسخ ياران

    شب عاشورا، امام كه مى‏دانست تنها او را مى‏خواهند، بيعت را از ياران و خويشان خود برداشت و از آنها خواست به همراه افراد خانواده‏اش از كربلا دور شوند. آنها در پاسخ، سخنانى گفتند كه در تاريخ وفادارى، بى‏مانند است.
    مُسلِم بن عوسَجه گفت: «آيا تو را به همين صورت و در محاصره دشمن رها كنيم و برويم؟ نه به خدا قسم. خدا هرگز چنين روزى را نياورد! من در يارى‏ات چنان مى‏كوشم كه نيزه‏ام را در سينه دشمنانت خرد گردانم و مادام كه شمشير در دست دارم، آنان را مى‏زنم و هنگامى كه هيچ سلاحى برايم نماند، با سنگ آنان را هدف قرار مى‏دهم. من تا جان در بدن دارم از تو جدا نمى‏شوم».
    سعيدبن عبدالله حَنَفى ادامه داد: «اى فرزند رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ! به خدا قسم، ما نمى‏رويم. ما هرگز تنهايت نمى‏گذاريم تا خدا خود شاهد باشد كه چگونه به سفارش رسول در مورد تو عمل كرديم. من اگر بدانم كه در راه تو كشته مى‏شوم و بعد زنده مى‏گردم و سپس سوزانده شده، خاكسترم را به باد مى‏سپارند و هفتاد مرتبه اين عمل را تكرار مى‏كنند، از تو جدا نمى‏شوم تا شاهد مرگ خويش باشم. در صورتى كه فقط يك‏بار كشته مى‏شوم و در عوض، به سعادتى مى‏رسم كه پايان ندارد».
    زُهير بن قين هم افزود: «اى فرزند رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ! به خدا قسم، دوست دارم هزار بار كشته شوم و زنده گردم، ولى در مقابل، خداوند تو را و برادران و فرزندان و افراد خانواده‏ات را زنده بدارد».



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  5. #5
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض



    پس از نماز صبح و خطبه امام حسين عليه‏السلام

    دهم محرم‏الحرام بود و لشكر عمر بن سعد با دريافت نامه عبيدالله بن زياد، آماده جنگ با امام حسين عليه‏السلام شده بودند. ابتدا، امام بُرَير بن خُضَير را نزدشان فرستاد. وى به آنها عاقبت شوم جنگ با حسين عليه‏السلام را گوشزد كرد، ولى بى‏فايده بود. سپس امام نزد ايشان رفت و پس از حمد و ثناى الهى فرمود: «خدايتان نابود كند و خير و بركتش را از شما بگيرد. وقتى پريشان بوديد، ما را به يارى خود خوانديد و آن‏گاه كه با شتاب به فريادتان رسيديم، همان شمشيرى كه قرار بود در يارى ما به كار گيريد، براى كشتن ما كشيديد و آتشى را براى سوزانيدن ما برافروختيد كه ما خود براى سوزاندن دشمنان مشتركمان شعله‏ور كرده بوديم. ناگوارى بر شما ببارد! ما را تنها گذاشتيد.» سپس نفرينشان كرد و در پايان فرمود: «پروردگارا! فقط بر تو توكل مى‏نماييم و به سوى تو انابه مى‏كنيم و سرانجام به سوى تو روانه مى‏شويم».



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  6. کاربر مقابل از R A H A عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  7. #6
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض



    آغازگر نبرد

    نبرد عاشورا را عمر سعد با پرتاب تيرى به لشكرگاه امام آغاز كرد و با افتخار همه را بر اين كار گواه گرفت. بدين ترتيب، نبردى آغاز شد كه امام حسين عليه‏السلام و يارانش ميلى به آن نداشتند؛ چه ايشان نه براى جنگ، كه به دعوت كوفيان با اهل بيت و خاندان راهى كوفه بود. در اين حال، امام به يارانش فرمود: «خدايتان رحمت كناد! آماده مرگ باشيد؛ مرگى كه گريزى از آن نيست. اين تيرها پيغام‏هاى مرگ است».



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  8. #7
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض



    بازگشت حُر آزاده

    هنوز نبرد عاشورا آغاز نشده بود كه ترديد حر آغاز شد. او راه را بر امام بسته بود، ولى دلش با سپاه عمر سعد نبود. حر خود را ميان جهنم و بهشت مى‏ديد. نمى‏خواست هيچ چيز را با بهشت عوض كند؛ حتى اگر قطعه قطعه مى‏شد و در آتش مى‏سوزاندندش. پس در حالى كه روى به درگاه حق داشت، به سوى امامش شتافت و گفت: «قربانت گردم! من همان كسى هستم كه نگذاشت برگردى و راهت را بست. به خدا قسم، گمان نمى‏بردم تا اين حد بخواهند به تو ستم روا دارند. من از عمل خود به درگاه خدا توبه مى‏كنم. آيا توبه‏ام پذيرفته مى‏شود؟» امام پاسخ داد: «بلى، خداوند توبه‏ات را مى‏پذيرد. اينك از اسب فرود آى و دمى بياساى.» حر كه قرار نداشت، از امام اذن خواست تا نخستين فدايى‏اش باشد و امام رخصت داد. حر آزادمردانه جنگيد تا آن‏گاه كه از زندان دنيا رها شد. وقتى پيكر بى‏جانش را نزد امام آوردند، فرمود: «تو آزادمرد واقعى هستى. آن‏سان كه مادرت، تو را حر ناميد؛ تو در دنيا و آخرت، آزادمردى».


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  9. #8
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض



    بُرَيْر بن خُضَير هَمْدانى

    بُرير، انسانى بس عابد و زاهد از قبيله هَمْدان بود. اين قارى و معلم قرآن را با عنوان «سيّد القرّاء» مى‏شناختند. روز عاشورا، ابتدا خطاب به سپاه عمر سعد خطابه‏اى ايراد كرد و به نكوهش آنان پرداخت. او بعد از حر به ميدان رفت. يكى از ياران لشكر عمر سعد به نام يزيد بن مغفل رو در رويش قرار گرفت. قرار بر مباهله شد و از خداوند خواستند آن‏كه بر حق است، باطل را بكشد. برير، يزيد را كشت و سپس آن‏قدر جنگيد تا شربت شهادت نوشيد.



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  10. #9
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض



    عبدالله بن عُمَيْر كَلْبى، مادر فداكارش و همسرش ام وهب

    عبدالله بن عمير كلبى به همراه تازه‏عروس و مادر فداكارش براى يارى امام حسين عليه‏السلام در كربلا حاضر شد. اين شيرمرد دلاور پس از نبردى كوتاه، به سوى مادر و همسرش بازگشت و از مادر پرسيد: «مادرم! از من راضى شدى يا نه؟» پاسخ داد: «از تو راضى نمى‏شوم مگر اينكه در راه حسين عليه‏السلام به شهادت برسى.» پس وهب به ميدان بازگشت و جنگيد تا دو دستش بريده شد. همسرش عمود خيمه را برداشت و به سمتش رفت، در حالى كه مى‏گفت: «پدر و مادرم به قربانت! در يارى پاكان حرم رسول خدا بجنگ.» وهب بازگشت تا وى را به خيمه بازگرداند، ولى او دامن وهب را گرفت و گفت: «بازنمى‏گردم تا در كنار تو كشته شوم.» امام حسين عليه‏السلام به وى فرمود: «خداوند از طرف اهل‏بيت پيامبر، بهترين پاداش را به تو بدهد. نزد زنان حرم بازگرد. خداوند تو را رحمت كند.» او امر امامش را اطاعت كرد و به خيمه بازگشت و وهب جنگيد تا به ديدار حضرت دوست رسيد.



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  11. #10
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض



    مُسلِم بن عوسَجه

    روز عاشورا مسلم بن عوسجه با اذن امام حسين عليه‏السلام به ميدان شتافت و آن‏قدر جنگيد تا به زمين افتاد. هنوز نيمه جانى در بدن داشت كه امام حسين عليه‏السلام و حبيب بن مظاهر به بالينش آمدند. امام فرمود: «رحمت خدا بر تو باد اى مسلم! گروهى از مؤمنان به عهد خود وفا كردند و گروهى نيز در انتظار شهادتند و عهدشان را نشكستند.» پس حبيب نزديك آمد و گفت: «اى مسلم! به خدا سوگند، شهادتت بر من گران است، ولى تو از رفتن به بهشت دل‏شاد باش.» مسلم با صدايى ضعيف گفت: «خداوند به تو نيز بشارت نيك دهد.» حبيب گفت: «اگر نه اين بود كه من نيز دنبال تو خواهم آمد، دوست داشتم آنچه در دل دارى، وصيت مى‏كردى تا انجام دهم.» مسلم به امام اشاره كرد و گفت: «تا جان در بدن دارى، از او دفاع كن.» حبيب گفت: «بر ديده منت دارم.» در اين حال، روان پاك مسلم از بدنش بيرون شد و به سوى حضرت حق پر كشيد.



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/