ج) نمونه تاریخی

1 . نامه خواص جبهه باطل
مسلم بن عقیل به کوفه تشریف برد، نامه حضرت را خواند . همه اظهار ارادت کردند . فرماندار کوفه «نعمان بن بشیر» آدم بسیار ضعیف و ملایمی بود، با مسلم مقابله نکرد . مردم دیدند میدان «باز است‏» ، آمدند و با حضرت بیعت کردند .
دو سه نفر از خواص باطل - طرفداران بنی‏امیه - به یزید نامه نوشتند که: اگر می‏خواهی کوفه را داشته باشی، یک آدم حسابی به این جا بفرست . او هم عبیدالله بن زیاد را فرستاد .
2 . عوام در برابر تهدید
عوام کوفه که قادر به تحلیل نبودند، تا دیدند یک نفری صورتش را بسته و با اسب و تجهیزات آمد، خیال کردند امام حسین است! راحت رفتند گفتند: السلام علیک یابن رسول الله! همه می‏گویند امام حسین . . . او هم اعتنایی به مردم نکرد و به دارالاماره رفت . اساس کار او، عبارت بود از این که طرفداران مسلم بن عقیل را با اشد فشار مورد تهدید و شکنجه قرار دهد . چهار هزار نفر از مردم فقط اطراف خانه مسلم با شمشیر به نفع مسلم بن عقیل ایستاده بودند .
ابن زیاد یک عده از همین خواص را بین مردم فرستاد که مردم را بترسانند . مردم همه متفرق شدند و وقت نماز عشا هیچ کس همراه او نماند; ولی تاریخ می‏نویسد: برای نماز عشا پشت‏سر ابن زیاد، مسجد کوفه پر از جمعیت‏شد!
3 . نقش خواص دنیاگرا
من می‏بینم خواص، مقصرند; بعضی از این خواص طرفدار حق، در نهایت‏بدی عمل کردند، مثل شریح قاضی . وقتی هانی بن عروه را به زندان انداختند و مجروح کردند، ابن زیاد ترسید، به شریح گفت: برو ببین هانی زنده است؟ برو به این‏ها بگو زنده است . شریح آمد، دید مجروح است . هانی گفت: ای مسلمانان! این چه وضعی است؟ پس قوم من چه شدند؟ مردند؟ چرا سراغ من نیامدند؟ شریح گفت: می‏خواستم بروم و این حرف‏ها را به همین کسانی که اطراف دار الاماره را گرفته بودند، بگویم; اما افسوس که جاسوس عبیدالله آن جا ایستاده بود; جرات نکردم . یعنی همین که ما می‏گوییم ترجیح دنیا بر آخرت . اگر شریح همین یک کار را می‏کرد، شاید تاریخ عوض می‏شد، آن‏ها می‏ریختند و هانی را نجات می‏دادند، روحیه پیدا می‏کردند، عبیدالله را می‏گرفتند یا می‏کشتند یا می‏فرستادند می‏رفت .
یک وقت‏یک حرکت‏به جا تاریخ را نجات می‏دهد . گاهی یک حرکت نا به جا که ناشی از ترس و ضعف و دنیاطلبی و حرص به زنده ماندن است، تاریخ را در ورطه گمراهی می‏غلتاند . نقش خواص، خواص ترجیح دهنده دنیا بر دین، این است .