بهره گيري از همه امكانات در قيام عاشورا
20- يكي از زيبائي هاي كه امام داشت ضمن اينكه رفت كربلا و مي دانست كه شهيد مي شود بايد از اين خون حداكثر استفاده را بكند، استفاده حد اكمل، بهترين بهره گيري، بعضي ها هستند امكانات دارند اما خوب بهره گيري نمي كنند امام حسين (عليه السلام) قبل از اينكه بيايد مكه و كربلا وقتي يزيد به حكومت رسيد به فرماندار مدينه گفت از امام حسين (عليه السلام) بيعت بگير امام فهميد كه... در مسجد نشسته بود گفتند آقا دارالعماره شما را احضار كرده است بايد بيائيد امام فهميد كه معاويه مرده و يزيد به حكومت رسيده است به فرماندارش گفته بيعت بگير بعد گفته بود فرماندار اگر امام بيعت نمي دهد توي خانه او را ترور كن بكش امام فرمود (فدعا بجماعه) يك جماعتي را دعوت كرد از يارانش (من اهل بيته و مواليه) از دوستان و فاميل هايش دعوت كرد (و كان ثلاثين رجلا) اينها سي نفر بودند گفت شما سي نفر (و امرهم بحمل السلاح) فرمود شما اسلحه برداريد من مي روم دارالعماره (فاجلسوا الباب) شما پشت ديوار بنشينيد و كمين بگيريد (فان سمعتم صوتي قد علي) اگر صوت من را شنيديد، اگر ديديد كه نعره كشيدم (فادخلوا علي لتمنع علي) از ديوار بپرسيد تو كه جلوي كشتن من را... امام حسين (عليه السلام) حرفي ندارد كه كشته بشود اما نمي خواهد توي اتاقي كشته بشود كه هيچ خبري... گفت بگذار بروم مكه دو سه ماه مكه ماند تا حاجي ها آمدند سخنراني كرد صد و بيست و پنج روز در مكه سخنراني كرد اصلاً نگفته رفت مردم ديدند كه امام نيست چي شده؟ ديروز دالعماره امام را احضار كرده از ديشب تا حالا نيست مثل اينكه مردم ببينند امام در جماران نيست مقام معظمي در محل خودش نيست به هيچكس هم نگفت نگفته رفت تا ول وله... يكوقت مي گويم آقا بنده بروم يك تلفن جواب بدهم و برگردم شما آرامش داريد چون مي گوئيد قرائتي رفت تلفن جواب بدهد اما يكوقت ميكرفن را پرت مي كنم و مي روم و به كسي هم نمي گويم كه چيه اين ول وله مي افتد از مدينه رفت تا ول وله بيفتد صد و بيست و پنج روز توي مكه سخنراني كرد تا همه اهل مكه بفهمند حكومت يزيد اسلامي و شرعي و قانوني نيست.
حاجي ها كه آمدند باز ايشان رفت تا باز موج بيندازد وقتي هم رفت از وسط جمعيت رفت روز هم رفت سوار هم شد رفت كاروان هم راه انداخت اينها همه اش فرمول دارد اگر امام تنهايي مي رفت كسي نمي فهميد مي گفتند آقا كجا داري مي روي ما از دنيا آمده ايم مكه شب عيد قربان همه حاجي ها دارند مي آيند تو چرا مي روي؟ مخصوصاً روز رفت تا ببينند از وسط جمعيت رفت تا بپرسند كاروان راه انداخت تا بفهمند دارد هجرت مي كند وإلا اگر خودش تنهايي سوار اسب مي شد كسي نمي فهميد بعد هم تا مي گفتند آقا كجا مي روي مي ايستاد و سخنراني مي كرد مي گفت نمي دانيد كه چه خبر است؟ يزيد به حكومت رسيده مي خواهند از من بيعت بگيرند من پناهنده شده ام به مكه مي خواهم در مكه به خانه من بريزند حريم مكه شكسته مي شود من از مكه مي روم كربلا سلام من را به فاميل هايت برسان بعد از حج بگو حكومت يزيد قانوني نيست و حسين (عليه السلام) رفت كربلا يعني اين كپسول خالي ها كه آمده بوند مكه اين حاجي ها، تمام اين كپسول خالي ها در مكه پر از گاز شدند همه اطلاعات را گرفتند هر حاجي وقتي برگشت بعنوان يك خبر تازه... خبر تازه اين بود كه شب عيد قربان كه همه حاجي ها جمع شدند امام حسين (عليه السلام) رفت بعنوان خبر تازه موج انداخت بناست كه... ما گاهي وقتها براي مقابله با فساد از هر امكاناتي بايد استفاده كنيم بهترين استفاده را هم بكنيم.
(آقا يك سوال، بنده الان تنهايي حريف شما مي شوم يا نه؟ نه، چون من يك نفر هستم شما يك جمعيت هستيد اما من مي توانم عمامه ام را بردارم با سر برهنه بروم توي خيابان بگويند آقاي قرائتي عمامه ات كو؟ والله مردم فلان منطقه بردند مي گويند اي خدا لعنت شان كند يعني من مي توانم با برداشتن عمامه تمام در و ديوار را عليه شما بشورانم اين خيلي مهم است) امام حسين (عليه السلام) وقتي مي خواست برود با خودش خبرنگار برد هم خبرنگار زن برد زينب كبري (عليها السلام) هم خبرنگار مرد برد امام سجاد (عليه السلام) چهل پنجاه تا ضبط صوت برد كوچولو ها همه ضبط صوت بودند آمدند با چشم هايشان فيلم برداري كردند با گوش هايشان نوار گرفتند هر بچه كوچولويي مي آمد مي گفتند آقا زاده تو هم كربلا بودي؟ آنچه را ديده بود و شنيده بود نقل مي كرد و مردم زار زار گريه مي كردند امام حسين (عليه السلام) علي اصغر را با خودش برد علي اصغر كوچولو است ولي يك امضاي كوچولو به يك ورق بزرگ ارزش مي دهد علي اصغر به كربلا ارزش سندي داد اگر علي اصغر نبود مي گفتند بابا دو گروه مي خواستند حكومت كنند جنگ شد يكي يكي را كشت الان مي گويند علي اصغر چه گناهي كرده بود؟ اين سند خيلي مهم است بهترين استفاده را امام حسين (عليه السلام) برد بهترين بهره گيري را كرد.
(حالا چون... يك چيزي هم از ارتش و قواي مسلح بگويم در قواي مسلح مي گويند قوايي ارزش دارد آن لشگري ارزش دارد كه آخرين فشنگ را بكار ببرد اگر يك سربازي هنوز فشنگ دارد و شكست خورد مي گويند بي عرضه تو بايد آخرين فشنگ را سربازي را مي گويند آفرين كه تا آخرين نفس دفاع كند باز اگر هنوز نفس دارد و شكست خورد مي گويند تا آخرين نفس دفاع نكردي ارتشي ارزش دارد كه سپاهي ارزش دارد كه آخرين نفر باشد يعني آخرين فشنگ آخرين نفر و آخرين نفس امام حسين (عليه السلام) سه تا آخرين را داشت آخرين نفر علي اصغر آخرين نفس در گودي قتلگاه فرمود به زن و بچه ام كاري نداشته باشيد و اما آخرين فشنگ، يكي از يزيديها سر يكي از ياران امام حسين (عليه السلام) را بريد براي اينكه دل مادرش را بسوزاند كلـــه اين شهيد را انداخت جلوي مادرش حالا يك مادر بچــه شهيدش را سرش را اندختند توي دامنش چه حالي پيدا مي كند؟ مادر هم نگاهي كرد و گفت چيزي كه در راه خدا داديم پس نمي گيريم سنگ كه ندارم از كلــه تو بجاي سنگ استفاده مي كنم كلــه بچه اش را گرفت زد به آن سرباز يعني حتي از سر بچه اش...)
كربلا خيلي زيبائي دارد خوب حرفها كه تمام نشد اين جمله را هم بگويم استادي ارزش دارد كه از جرقه ها جريان درست كند امام حسين (عليه السلام) نفرمود من بيعت نمي كند مي گفتيم خيلي خوب آن حسين (عليه السلام) است و پسر زهرا (عليها السلام) البته نبايد بيعت كند اما فرمود (مثلي لا يبايع مثله) هر كس مثل من است رنگ من را دارد فكر من را دارد خون من توي بدنش است اعتقاد من را دارد هر كس مثل من است نبايد با مثل يزيد بيعت كند اين جرقه بود يعني امام حسين (عليه السلام) خودش يك جرقه و يك حادثــه فرد به فرد بود اما از حادثـــه فرد به فرد يك قانون درست كرد گفت فكر نكنيد كه من هستم و او در طول تاريخ هر كسي فكر حسيني داشته باشد نبايد بيعت كند با كسي كه فكر يزيدي دارد فرمود مثل من با مثل يزيد خيلي قشنگ است كه آدم بتواند از جرقه ها جريان درست كند يعني از يك حادثــه... (قرآن هم همينطور است شأن نزول كه مي گويند يعني حادثه اي پيش آمده است امام علي (عليه السلام) مي خواست برود ديد دو نفر دارند به هم فخر مي فروشند يكي مي گويد زنده باد من كه كليد دار كعبه هستم ديگري مي گويد زنده باد من مسئول آبرساني هستم حضرت فرمود كليد داري و مسئول آب خيلي مهم نيست من بيشتر از شما هم توي جبهه بوده ام هم ايمانم قبل از شما بوده به اينها برخورد كه جواني بنام علي آمده سراغ دو تا پيرمرد مي گويد من از شما بهترم رفتند نزد پيغمبر حضرت فرمود (أجعلتم سقايــه الحاج و اماله مسجد الحرام كمن آمن بالله) يعني شما كليد داري كعبه و آبرساني را كنار ايمان مي گذاريد مقام ايمان از همه چيز... اين جرقه بود تبديل به يك جريان شد يعني هيچ مسئله اي را كنار ايمان نگذاريد دو تا خواستگار مي آيد براي دخترت يكي خانه و ماشين و تلفن دارد اما نماز نمي خواند گاهي هم مي خواند نسبت به دين اش شل است يك كسي خانه و ماشين و تلفن ندارد اما دين او سالم است هيچ چيز را پهلوي دين نگذاريد در انتخاب شوهر در انتخاب عروس در انتخاب شغل، يك شغل درآمد دارد اما توي آن دين فروشي است يك شغل درآمد آن كم است اما ايمان شما ثابت است اين...) يا مثلاً مي گوئيم ابوالفضل آب را آورد تا رفت بخورد ياد تشنگي بچه ها افتاد آب را نخورد اين يعني چه؟ يعني شما هم تا يك امكاناتي داري ياد محرومين بيفت يك خورده از امكاناتت كم كن حالا نمي گوئيم آب را نخور او ابولفضل بود كه آب را نخورد باقي مردم را مي گويد (الاّ من اغترف غرفه بيده) حالا يك مشت يا دو مشت خورديد طوري نيست اما به فكر فقرا باشيد. خوب بس است.
آخر بحث هم يك سلام به امام حسين (عليه السلام) بكنيم السلام عليك يا ابا عبدالله السلام عليكم و رحمه الله و بركاته. خدايا به امام حسين (عليه السلام) قسم، به برادرهايش و فرزندانش و خواهرش و اصحابش و زوارهاي مخلص اش قسم، اين عراق را از شر آمريكا و از شر هر صاحب شري و از شر اشراري كه در خود عراق هستند نجات بده.
خدايا همينطور كه طاغوت ايران و عراق را شكستي همه طاغوت ها را بشكن.
خدايا ما را هم مثل امام حسين (عليه السلام) يعني از فكرش از ايمانش از مناجاتش از اخلاص اش هر چه كه به امام حسين (عليه السلام) دادي... سي تا تير به او زدند نمازش را خواند نه تنها نماز بلكه با مستحبات خواند آخر نماز اول وقت و نماز جماعت مستحب است اذان مستحب است نماز را با مستحبات خواند خيلي آدم خيلي خجالت مي كشد سي تا تير... نماز امام دو ركعت بود شكسته بود چون دوم آمد دهم شهيد شد بخاطر هشت روز نمازش شكسته است نماز شكسته را من شمردم دو تا حمد دارد دو هفت تا چهارده تا دو تا هم قل هو الله دو پنج تا ده تا و چهارده تا بيست و پنج تا دو تا ركوع بيست و شش تا چهار تا سجده سي تا تشهد سي و پنج تا يعني با سي و پنج چهل تا كلمه سي تا تير يعني تقريباً هر يك كلمه يك تير خيلي مهم است كه آدم اينقدر از نماز حمايت كند ما سر يك چيزي نماز را عقب مي اندازيم نماز را نمي خوانيم.
خدايا از ايمانش از عشق اش از معرفت اش هر كمالي كه به محمد و آل محمد دادي پرتوي از آن كمالها را به ما و به نسل ما مرحمت بفرما.
منبع: درسهایی از قرآن
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)