شهيد سيد مرتضي آويني: «عقل ميگويد: بمان و عشق ميگويد: برو، و اين هر دو، عقل و عشق را خداوند آفريده است، تا وجود انسان در حيرت ميان عقل و عشق معنا شود. اگر چه عقل نيز اگر پيوند خويش را با چشمه خورشيد نَبُرد، عشق را در راهي كه ميرود تصديق خواهد كرد. آنجا ديگر ميان عشق و عقل هيچ فاصلهاي نيست... ياران! اين قافله عشق است و اين راه كه به سرزمين «طفّ» در كرانه «فرات» ميرسد، راه تاريخ است و هر بامداد، اين بانگ از آسمان ميرسد كه الرَّحيل! الرَّحيل! از رحمت خدا به دور است هر كه اين باب شيدايي را بر مشتاقان لقاي خويش ببندد. اين دعوت آسماني، فيضاني است كه علي الدوام، زمينيان را به سوي آسمان ميكشد. بدان كه سينه تو نيز آسمان لايتناهي است، با قلبي كه در آن چشمه خورشيد ميجوشد و گوش كن كه چه خوش ترنمي دارد: «حسين حسين حسين حسين!»... ياران! شتاب كنيد كه زمين نه جاي ماندن است كه گذرگاه است. گذر از نفس به سوي رضوان حق. هيچ شنيدهاي كه كسي در گذرگاه، رحل اقامت بيفكند و مرگ نيز در اينجا چنان با تو نزديك است، كه در كربلا ... اگر دهر بخواهد با كسي وفا كند و او را از مرگ معاف دارد، حسين(علیه السلام) كه از من و تو شايستهتر است. الرَّحيل! الرَّحيل! ياران شتاب كنيد.
بسيجي عاشق كربلاست و كربلا را تو مپندار كه شهري است در ميان شهرها و نامي است در ميان نامها. نه! كربلا، حرم حق است و هيچ كس را جز ياران امام حسين(علیه السلام) راهي به سوي حقيقت نيست... ما سرگردانهاي مدار نفس را چه ميرسد كه از ستارگان كهكشان حسين (علیه السلام) سخن بگوييم؟ ما را چه ميرسد كه از ساكنان حريم قدس و شاهدان محفل قدس سخن بگوييم.
حسين(علیه السلام)، سر سلسله شيداييان عشق است و شيدايي را كه به هر كسي نميبخشند. شيدايي حق، پاداش از خود گذشتگي است. شهدا، كليدداران كعبه شيدايي هستند و كعبه شيدايي، كربلاست... آنكه با پاي اختيار، قدم در طريق كربلا نهاده است، ميداند كه خون، حرم سيدالشهداست و اين نه رازي است كه بر اغيار فاش شود.
اكنون امام در برابر تاريخ ايستاده است و به صفوف لشكريان دشمن كه همچون سيل مواج شب تا افق گسترده است، مينگرد. به عمر سعد در حلقه «صناديد» كوفه چه بايد گفت؟ وا اسفاه! كه كلام را از حقيقت جز اندكي نصيب نيست و از آن برتر، سيمرغِ بلند پرواز دل را بگو كه اسير اين قفس تنگ و بالهاي شكسته است».
منبع: ماهنامه دیدارآشنا
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)