منطق حسینی و امتناع از بیعت

محور منطق امام حسین‏علیه السلام این است که زندگی در زیر سلطه اهل ستم و افراد ضد حق، مرگ است و کشته شدن در راه مبارزه با آنان، حیات آفرین می‏باشد: «انی لا اری الموت الا السعادة و لا الحیاة مع الظالمین الا برما; (24) به درستی که من مرگ در راه مبارزه با حکومت‏ستمگران را، نابودی تلقی نمی‏کنم بلکه این مرگ را زندگی توام با سعادت، و زیستن با ظالمان را، مرگی آمیخته به فلاکت می‏دانم .»
این بیان درخشان، اساس خطبه‏ها و نامه‏های نورانی حضرت را تشکیل می‏دهد و هماهنگی و همگامی حرکت او را با بعثت نبوی و مجاهدت‏های حضرت علی‏علیه السلام به اثبات می‏رساند و ریشه‏های اصلی نهضتش را روشن می‏کند .
در این سخن نکته‏ای نهفته که تجلی آن را افزایش می‏دهد و آن، این است که امام نه تنها تسلیم در برابر ظالم را، بلکه اساسا زیستن با اهل ستم را، مرگی واقعی می‏داند . منطق امام حسین‏علیه السلام این است که: حتی اگر امویان و غاصبان حکومت و افراد ضد قرآن و سنت نبوی، وی را مورد اکرام و حمایت قرار دهند، بازهم زندگی با آنان را زبونی و خواری می‏داند . و این گونه سازش، ننگی است که با ایمان و کرامت انسانی سازگاری ندارد . همزیستی و موافقت و سکوت در برخورد با متجاوزان به حریم الهی روا نمی‏باشد . تسلیم در مقابل ستمگران، برای اعتقادات دینی خطر اساسی دارد و باید «مرگ سرخ‏» توام با «شرافت‏» را بر زندگی سیاه و ذلیلانه ترجیح داد و به حماسه‏ای شکوهمند که شیوه مردان حق است، مترنم گردید .
سرچشمه این بینش شگفت‏انگیز و شهامت وصف‏ناپذیر، ایمان و باوری راستین است که دل و روح مردان خدا را از تعلقات مادی و فناپذیر می‏رهاند . چنین ایمانی در حد بسیار عالی در تمامی مراحل زندگی آن امام و یارانش قابل مشاهده است . چنین ویژگی‏هایی موجب گردید که رسول اکرم‏صلی الله علیه وآله وسلم در باره امام حسین‏علیه السلام بفرماید:
«ان الحسین بن علی مصباح هدی و سفینة النجاة و امام خیر و یمن و عز و فخر; (25) یعنی حسین بن علی‏علیهما السلام چراغ هدایت، کشتی نجات و پیشوای سعادت و خجستگی و امام عزت و افتخار است‏» .
مساله عاشورا یک نزاع عادی و معمولی میان حاکمی فاسد و رهبری فداکار نبود، بلکه حضرت اباعبدالله‏علیه السلام به عنوان بزرگ‏ترین پاسدار اسلام ناب‏محمدی، موقعیت‏حاکم بر اسلام و مسلمین را به گونه‏ای می‏بیند که اگر اقدامی سریع انجام نگیرد، زحمات رسول اکرم‏صلی الله علیه وآله وسلم، فداکاری‏های امیرمؤمنان‏علیه السلام، تلاش‏های فاطمه زهراعلیها السلام و امام حسن مجتبی‏علیه السلام و یاران آن بزرگواران خنثی خواهد گردید .
یزید و مزدوران اموی در شهر پیامبر چنین خواسته‏اند که قبل از انتشار خبر هلاکت معاویه و پیدایش عکس العمل های مردم در باره گذشته‏های معاویه و شومی خلافت‏به ناحق یزید، از امام حسین‏علیه السلام بیعت‏بگیرند تا در توطئه‏های ناجوان‏مردانه خود توفیقی به دست آورند . امام بدون هیچ درنگ و تاملی خطاب به عبدالله بن زبیر که آینده‏ای مبهم و دو راهی خطرناکی را در مقابل خویش مشاهده می‏کرد و نظر امام را در خصوص بیعت‏با یزید جویا شده بود - فرمود:
«من هرگز با او بیعت نمی‏کنم . زیرا یزید مرد شرابخوار، سگ باز، آلوده به انواع معاصی و ستم‏ها و غرق در آلودگی و تباهی می‏باشد و شایسته خلافت و لایق زمامداری مسلمانان نخواهد بود و با همین اندیشه و عزم راسخ، حاکم مدینه (ولید) را ملاقات می‏کنم .» امام که آشفتگی را در چهره عبدالله بن زبیر ملاحظه می‏نمود . با اراده‏ای راستین و درک راه مقاومت و مبارزه برای حفظ حیات دینی جامعه، به وی یاد آور شد:
«من کسی نیستم که زیر بار ذلت‏بروم و با بی‏تدبیری خود را به آ سانی در پنجه دشمن اسلام و قرآن گرفتار سازم .»
آنگاه نزد حاکم مدینه رفت و به وی تفهیم نمود:
من حسینم و به راه امویان نه تنها گرایشی ندارم بلکه به حکم مسئولیت‏شرعی و دینی و مقام ولایت، موظف به مبارزه و مخالفت‏با ناپاکان مسلمان نما هستم . و چون خواست از نزد وی برود، مروان که در آنجا حضور داشت‏با غرور خاصی ولید را خطاب کرد و گفت: دست از او مدار، اکنون فرصت مناسبی است که یا از او بیعت‏گیری یا کارش را یکسره نمایی . امام با شنیدن نغمه‏های شوم مروان، بر آشفت و او را با نهایت کوچکی و پستی خطاب کرد و فرمود:
ای فرزند بدکاری! نه تو و نه ولید، هیچ کدامتان نمی‏توانید مرتکب چنین کشتاری شوید . حال که سخن بدین‏جا رسید، گوش کن تا برایت‏حقیقت را بگویم: مائیم خاندان نبوت و رسالت، فرشتگان آسمانی در خانه ما رفت و آمد می‏نمودند و خدای بی‏همتا ما را در آفرینش هستی مقدم داشت و مهر خاتمیت‏بر خاندان ما زد . یزید مردی فاسق و قاتل، و گناه‏کار است و مثل من، با مثل او هرگز بیعت نمی‏کند .
مروان و ولید که در انتظار چنین مقاومتی از جانب سالار شهیدان نبودند، در برابر اقتدار معنوی امام حسین‏علیه السلام مبهوت ماندند و آن حضرت بی‏درنگ، بودن آن که فرصتی به آن نابکاران بدهد، محل اقامت ولید را ترک نمود . با این همه، مروان آرام نگرفت و در فکر نقشه‏ای بود تا با اجرای آن، امام سوم را به بیعت‏با یزید وادار نماید . به همین دلیل تصمیم گرفت‏بار دیگر با امام رو به رو شود و آخرین نغمه‏های شوم خود را از حلقوم خویش خارج نماید . او در دیداری خطاب به حسین بن علی‏علیه السلام گفت: ای اباعبدالله! من تو را نصیحت می‏کنم! نصایح مرا گوش کن و بپذیر و با یزید بیعت کن که برای دین و دنیایت‏بهتر است . امام در جوابش با صراحت و شهامت فرمود:
با اسلام، باید وداع کرد هنگامی که رهبری امت اسلامی به عهده فردی چون یزید ناپاک گذارده شود . به خدا قسم! از جدم رسول اکرم‏صلی الله علیه وآله وسلم شنیدم که فرمود: «رهبری بر آل ابوسفیان حرام است .» (26)
محمد حنفیه فرزند دیگر امیرمؤمنان‏علیه السلام خدمت امام حسین‏علیه السلام رسید و از سر خیرخواهی به آن حضرت توصیه نمود که برای خودداری از بیعت‏با یزید، به جای دور دست رود و مردم را به یاری فراخواند و بدین ترتیب، از جنگی نابرابر و کشته شدن بپرهیزد .
امام در جوابش فرمود:
برادرم! به خدا سوگند! اگر در تمام دنیا هیچ پناهگاهی نباشد، هرگز با یزید بیعت نخواهم کرد . (27)
بدین گونه با وجود همه توصیه‏ها در ماندن و بیعت نمودن با یزید و یا رفتن و گریختن از پیش دشمنان، امام حسین‏علیه السلام در تدارک نهضتی بود که برای همیشه به همگان درس عزت آموزد .