عواطف رسول اکرمصلی الله علیه وآله وسلم; بذرهای عظمت
امام حسن و امام حسینعلیهما السلام مورد توجه رسول اکرمصلی الله علیه وآله وسلم بودند و شدت اشتیاق پیامبر نسبتبه این دو فرزند، موجب شده بود که همگان آن دو کودک را تکریم و دوستبدارند . بدیهی است آن آخرین سفیر الهی جویباری از چشمه جوشان خویش را در وجود آن دو بزرگوار جاری و ساری میدید که این گونه در برخورد با آن بزرگواران، از خود محبتبروز میداد و شدیدترین عواطف را نثارشان مینمود . آن پیامبر الهی با بصیرت باطن و از ورای زمان و مکان، حقایقی را مشاهده میکرد و با چشم دل میدید که فرزندانش برای بازگرداندن عزت به اسلام و مسلمین، کوشش میکنند و در این راه، جانبازی مینمایند . بیش از شصت تن از علمای اهل سنت، با اندک اختلافی و با سندهای گوناگون، از رسول اکرم نقل کردهاند: «حسین منی و انا من حسین» (16)
فرهنگ عاشورا از ذلت و عزت، چهره دیگری نشان داد . بر سرهدف ماندن و در راه، جان دادن، عزت است; از هدف مقدس ستبرداشتن و به دلیل ترس از مرگ عقب نشینی کردن، مساوی با ذلت میباشد . مشکل اساسی بنیامیه در این بود که با امامی روبه رو شدند که نه میتوانستند از راه تمایلات نفسانی در او نفوذ کنند و نه از راه لشکر کشی، قتل و غارت . سید شهیدان سختیها را با سیمایی بشاش و ابهت معنوی و اقتداری روحانی استقبال میکرد; پایداری، استقامت، مناعت طبع و عزت نفس او فوق العاده بود . آنگاه که شمر بن ذی الجوشن با فرمانی شدید، مبنی بر جنگ با امام یا تسلیم مطلق او، به کربلا وارد گردید، عمر بن سعد پس از آگاهی از دستور عبیدالله بن زیاد، به شمر بانگ زد و گفت:
وای برتو! کار را بر من تباه کردی . به خدا قسم! حسین کسی است که روح پدرش علیعلیه السلام میان دو پهلوی اوست; هرگز تسلیم نمیشود . (17)
و بنا به نقلی دیگر، گفت:
سوگند به خداوند! حسین مناعت طبع و زور نشنوی را در میان دو پهلوی خود دارد . (18)
آن انسان والا در روز عاشورا در حالی که میان آن همه دشمن خون آشام و لجوج محصور بود و بسته شدن آب و ناله و فریاد زنان و اطفال امام را به شدت ناراحت مینمود و خطر مرگ وی، فرزندان، برادران و یارانش را تهدید میکرد و آینده خوفناک در انتظار زنان، و اطفالش بود با کمال اطمینان و اعتماد به نفس، به یارانش فرمود:
خداوند به کشته شدن شما و من در این روز، اجازه داده است; خویشتنداری و جهاد کنید . این خدای من است که اجازه داده است من و همه یاران پیر و جوانم امروز در راه حق و به دلیل پایدار ماندن فضیلت و عدالت، طعمه شمشیر بنیامیه گردیم و اهل بیتم به اسارت افتند تا کلمه عزت در قاموس زندگی من ثبت گردد و مردم بدانند حقیقت آن نیست که پیوسته دست ظالم را ببوسند و او را در مقدرات مردم آزاد بگذارند . (19)
عبیدالله بن زیاد، کارگزار اموی در بصره و کوفه، چون خواست پس از هلاکتیزید از بصره بگریزد، لباس زنانه بر تن کرد و مردی را پشتسرش سوار کرد که به شورشیان میگفت: کنار روید، این زن از خاندان من است; به حرمسرای عبیدالله زیاد آمده بود، اکنون میخواهم او را ببرم .
او با این شیوه ننگین و توام با حقارت و ذلت، گریخت و با تمسک به پستی و خواری، خود را از مرگ نجات داد . (20)
اما سومین فروغ امامت و ستاره پرتابش حماسه و ایثار، در بحبوحه خونین روز عاشورا، در میان گروه کثیری از دشمنان و در حالی که در محاصره کامل لشکر تباهی و پلیدی قرارگرفته بود، وقتی با پیشنهاد بیعتبا یزید رو به رو گردید تا از آن معرکه خونین و اضطراب برانگیز رهایی یابد، در نهایتشهامت، عظمت فضایل انسانی و شکوه عزت و کرامت را نشان داد و اعلام فرمود:
«والله لا اعطیکم بیدی اعطاء الذلیل و لا افر فرار العبید» ; (21) سوگند به پروردگار! هرگز دستم را همانند دست افراد ذلیل و زبون به شما نمیدهم و همچون بردگان از مقابل شما نمیگریزم .»
روز عاشورا آنگاه که عدهای از یاران امام به شهادت رسیدند، او به جای این که با مشاهده پیکر خونین آن فداکاران با اخلاص، نگران و محزون گردد و دست تضرع به سوی دشمنان دراز کند، با استواری و استقامت کامل فرمود:
به پروردگارم قسم! به هیچ کدام از خواستههای اینها تن در نمیدهم تا خدای خویش را ملاقات کنم در حالی که به خون خود آغشتهام . (22)
امام بدین گونه، طریق خود را اعلام نمود تا تمامی حق جویان به شیوه او تاسی کنند و جز در برابر خدا سرفرود نیاورند و بندگی نکنند . از اینرو، در سخنی دیگر خطاب به افراد زبون و ذلت پیشه فرمود: «هیهات منا الذله; (23) هیهات که ما زیر بار ذلتبرویم .» و پس از آن تصریح فرمود که در قیام او شکستی وجود ندارد .
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)