صفحه 9 از 17 نخستنخست ... 5678910111213 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 81 تا 90 , از مجموع 164

موضوع: اشعار محرم

  1. #81
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    4205bd0d9120190544370f8a1f7f0372


    لاله خونين رخ اين آتشين صحرا منم
    غنچه عطشان که سوزد بر لب دريا منم

    مي‌برد همراه قرآن ، سوي ميدانم پدر
    چون که عترت را ، بقرآن ، مختصر معني منم

    اشک ريزد مادرم ، از ديدن لبخند من
    غنچه خندان که شد پرپر درين صحرا منم

    من که يا رب مي‌شدم سيراب ، از يک جرعه آب
    کشتة لب تشنة بي شير عاشورا منم

    آنکه در دست پدر ، جان داده در ميدان جنگ
    پيش چشم مادر غمديده اش ، تنها منم

    ختم شد با نام من ، طومار اصحاب حسين
    چون به اسناد شهادت ، مختصر امضاء منم

    مي‌رود برني سرم ، تا شام ، همراه رباب
    اصغرم ، با اکبر اما همره و همپا منم

    کس نکشته کودک ششماهه معصوم را
    در شهادت ، يادگار محسن زهرا منم

    قلب ثاراله منم ، ز آن قبر من شد سينه اش
    آنکه دارد مدفني والاتر از والا منم

    هر کسي گريد ( حسانا ) از غم امروز من
    خود رهائي بخش او ، از آتش فردا منم


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. #82
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    11 Untitled 4

    عشق دو جهان رمز نجات است حسین
    سرخی شفق شکفته از « خون حسین»
    یعنی که قتیل العبرات است حسین
    بی نام خدایی اش ، زمان پژمرده است
    سرچشمه ی جوشان حیات است حسین


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  3. #83
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    بسم الله الرحمن الرحیم
    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
    السلام علیک یا ابا عبدالله(ع)
    السلام علیک یا حضرت عباس(ع)..اسوه ی وفا....اسو ه ی وفااااااااااااااااااااا
    عظمت ...ابر مرددددددددددددددد




    اهای اهل زمونه

    دلم داره بهونه

    دلمو عشق ابوالفضل علی کرده دیوونه

    اهای بود و نبودم

    تویی شعر و سرودم

    ببین به زیر طاق ابرویت سجده نمودم

    گردون زتو حیرون

    لیلا به تو مجنون

    ای ماه بنی هاشمیان

    ای یار دل خون

    من دل به توبستم

    آیینه شکستم

    با دیدن تو از دو جهان مستانه رستم

    آهای مشتی عالم

    نمکه غمه محرم

    اسم نازنین تو برا حسین یه اسم اعظم

    دلت یاسه پر احساسه علمدار رشیدم

    تویی صبرو امیدم

    بیا ای قامت رعنای تو نخل امیدم

    اهای اهل زمونه

    دلم داره بهونه

    دلمو عشق ابوالفضل علی کرده دیوونه

    آهای مشتی عالم

    نمکه غمه محرم

    اسم نازنین تو برا حسین یه اسم اعظم


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. #84
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    16541631581702803036

    به نام عشق
    «قتل الله قوماْ قتلوک»

    ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان
    مثل تیری که رها می شود از دست کمان

    خسته از ماندن و آماده رفتن شده بود
    بعد یک عمر رها از قفس تن شده بود

    مست از کام پدر بود و لبش سوخته بود
    مست می آمد و رخساره برافروخته بود

    روح او از همه دل کنده ، به او دل بسته
    بر تنش دست یدالله حمایل بسته

    بی خود از خود ، به خدا با دل و جان می آمد
    زیر شمشیر غمش رقص کنان می آمد

    یاعلی گفت که بر پا بکند محشر را
    آمده باز هم از جا بکند خیبر را

    آمد ، آمد به تماشا بکشد دیدن را
    معنی جمله در پوست نگنجیدن را

    بی امان دور خدا مرد جوان می چرخید
    زیرپایش همه کون و مکان می چرخید

    بارها از دل شب یک تنه بیرون آمد
    رفت از میسره از میمنه بیرون آمد

    آن طرف محو تماشای علی حضرت ماه
    گفت:لاحول ولاقوه الابالله

    مست از کام پدر، زاده لیلا ، مجنون
    به تماشای جنونش همه دنیا مجنون

    آه در مثنوی ام آینه حیرت زده است
    بیت در بیت خدا واژه به وجد آمده است

    رفتی از خویش ، که از خویش به وحدت برسی
    پسرم! چند قدم مانده به بعثت برسی

    نفس نیزه و شمشیر و سپر بند آمد
    به تماشای نبرد تو خداوند آمد

    با همان حکم که قرآن خدا جان من است
    آیه در آیه رجزهای تو قرآن من است

    ناگهان گرد و غبار خطر آرام نشست
    دیدمت خرم و خندان قدح باده به دست

    آه آیینه در آیینه عجب تصویری
    داری از دست خودت جام بلا می گیری

    زخم ها با تو چه کردند ؟جوان تر شده ای
    به خدا بیش تر از پیش پیمبر شده ای

    پدرت آمده در سینه تلاطم دارد
    از لبت خواهش یک جرعه تبسم دارد

    غرق خون هستی و برخواسته آه از بابا
    آه ، لب واکن و انگور بخواه از بابا

    گوش کن خواهرم از سمت حرم می آید
    با فغان پسرم وا پسرم می آید

    باز هم عطر گل یاس به گیسو داری
    ولی اینبارچرا دست به پهلو داری؟!

    کربلا کوچه ندارد همه جایش دشت است
    یاس در یاس مگر مادر من برگشته است؟!

    مثل آیینهء در خاک مکدر شده ای
    چشم من تار شده ؟یا تو مکرر شده ای؟!

    من تو را در همه کرب و بلا می بینم
    هر کجا می نگرم جسم تو را می بینم

    ارباْ اربا شده چون برگ خزان می ریزی
    کاش می شد که تو با معجزه ای برخیزی

    مانده ام خیره به جسمت که چه راهی دارم
    باید انگار تو را بین عبا بگذارم

    باید انگار تو را بین عبایم ببرم
    تا که شش گوشه شود با تو ضریحم پسرم

    سید حمید رضا برقعی


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  5. #85
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    ای یاس چیده

    19522025014983143219754653241601736197254
    ای یاس چیده، ای گل نقش چمن، علی!
    قرآن آیه آیه‎ی پامال من، علی
    مانند قلب من دهنت پر ز خون شده
    خون گلوت گشته روان از دهن، علی
    چسبانده خون به هم، دو لبت را ز گفتگو
    با چشم خویش حرف برایم بزن، علی
    لب تشنه، چشم بسته، نفس مانده در گلو
    زخم تو گشته با دل من هم سخن، علی
    تو مثل لاله‎ای که همه گشته برگ برگ
    من مثل شمع سوخته در انجمن، علی
    جایی برای بوسه نمانده به قامتت
    از بس که زخمت آمده بر زخم تن، علی
    ممکن نشد ز روی زمینت کنم بلند
    از بس که پاره پاره شده این بدن، علی
    لیلا در انتظار تو چشمش بُوَد به راه
    زینب چگونه بی تو رود در وطن، علی
    در حیرتم چگونه ز خونت خضاب شد
    ماه جمال و زلف شکن در شکن، علی
    فریاد من بلند ز اشعار میثم است
    سوزد ز سوز او دل هر مرد و زن، علی


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  6. #86
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    فرزندیِّ دو فاطمه
    خورشید بَرَد سجده به خاک در عباس
    مه جلوه ای از حسن خدامنظر عباس
    هر سینه ی افروخته یک علقمه فریاد
    هر دیده ی پر اشک بود کوثر عباس
    هر زخم بدن، آیه ای از مصحف ایثار
    هر خون جگر، قطره ای از ساغر عباس
    فرزندیِّ دو فاطمه، سقایی عترت
    سرداری لشگر، شرف دیگر عباس
    زیبد که شهیدان همه خیزند به تعظیم
    فردای قیامت همه در محضر عباس
    با راس حسین ابن علی بود برابر
    تاشام بلا بر سر نیزه سر عباس
    ایثار و فداکاری و ایمان سه چراغند
    در بزم دل از مکتب روشنگر عباس
    عباس به تعداد همان باب حسین است
    یعنی که بیا سوی حسین از در عباس
    در علقمه چون عطر گل آید به مشامم
    بوی نفس فاطمه از پیکر عباس
    مارا نبُوَد زهره که گوییم ثنایش
    تا یوسف زهراست ثنا گستر عباس
    در دامن صحرای بلا خون خدا ریخت
    از بازو و ازدیده و از حنجر عباس
    افسوس که شد همسفر قاتل عباس
    از علقمه تا شام بلا خواهر عباس
    باسوز دل و اشک روان و شررِ شعر
    میثم شده پیوسته پیام آور عباس



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  7. #87
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    2 ya ziinab sa1
    از کوفه خبر می‌رسد از غربت مسلم
    از کوفه و کوفی ببرم شکوه کجا؟ های
    عباسِ علی تشنه و طفلان همه تشنه
    فریاد و فغان از ستم قوم دغا، های
    بازوی حرم، نخل جوانمردی و ایثار
    عباس علی، حضرت شمع شهدا، های
    آتش به سوی خیمه و خرگاه تو می‌رفت
    از دست ابالفضل چو افتاد لوا، های
    با یاد جوانمردی عباس و غم تو
    خورشید جدا گریه کند، ماه جدا، های
    خورشید نه این است که می‌چرخد هر روز
    خورشید سری بود جدا شد ز قفا، های
    می‌چرخد و می‌چرخد و می‌چرخد، گریان
    هفتاد قمر گرد سرِ شمس ضُحی، های
    خونین شده انگشتری سوّم خاتم
    از سوگ سلیمان چه خبر، باد صبا!؟ های
    از داغ علی اصغر محزون، جگرم سوخت
    با رفتن عباس، قدم گشت دو تا، های


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  8. #88
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    11 Untitled 4

    پیش چشمم تو را سر بریدند
    دست‌هایم ولی بی‌رمق بود
    بر زبانم در آن لحظه جاری
    «قل اعوذ برب الفلق» بود
    گفتی: آیا کسی یار من نیست؟
    قفل بر دست و دندان من بود
    لحظه‌ای تب امانم نمی‌داد
    بی‌تو آن خیمه زندان من بود
    کاش می‌شد که من هم بیایم
    در سپاهت علمدار باشم
    کاش تقدیرم از من نمی‌خواست
    تا که در خیمه بیمار باشم
    ماندم و در غروبی نفسگیر
    روی آن نیزه دیدم سرت را
    ماندم و از زمین جمع کردم
    پاره‌های تن اکبرت را
    ماندم و تا ابد داد از کف
    طاقت و تاب بعد از ابالفضل
    ماندم و ماند کابوس یک عمر
    خوردن آب بعد از ابوالفضل
    ماندم و بغض سنگین زینب
    تا ابد حلقه زد بر گلویم
    ماندم و دیدم افتاده در خاک
    قاسم آن یادگار عمویم
    گفتم ای کاش کابوس باشد
    گفتم این صحنه شاید خیالی است
    یادم از طفل شش ماهه آمد
    یادم آمد که گهواره خالی است
    پیش چشمم تو را سر بریدند
    دست‌هایم ولی بی‌رمق بود
    بر زبانم در آن لحظه جاری
    «قل اعوذ برب‌الفلق» بود

    افشین علاء


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  9. #89
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    دریا و عباس

    108156271026355885658213164198233127198206
    دریا صدا زد ای لبت عطشان، من آبم
    آبی بنوش ای آتشت کرده کبابم
    عباس گفت ای آب حاشا کز تو نوشم
    آید صدای ناله‎ی اصغر به گوشم
    دریا صدا زد ساقی عطشان که دیده؟!
    ای بحر را هم داده آب از اشک دیده
    عباس گفت ای آب آتش شو به کامم
    پیداست در تو عکس لب‎های امامم
    دریا صدا زد تا کنی یاریّ عترت
    از من دهانی تَر کن ای دریای غیرت
    عباس گفت از تشنگان شرمنده هستم
    آخر نگاه فاطمه باشد به دستم
    دریا صدا زد تو همه هستِ حسینی
    نیرو بگیر از من که خود دستِ حسینی
    عباس گفتا اوست مولا، من غلامم
    بی او بُوَد آب روان آتش به کامم
    دریا صدا زد ای زده آتش به هستم
    من چون تو بر داغ لب تو تشنه هستم
    عباس گفتا تشنه‎تر از تو رباب است
    در سینه‎اش آتش به جای شیر ناب است
    دریا صدا زد گر نمی‎نوشی ز من آب
    آب از چه همره می‎بری با این تب و تاب
    عباس گفتا وعده دادم بر سکینه
    تا آب آرم بهر گل‎های مدینه
    دریا صدا زد ای همه ایثار و صبرت
    زیبد که تا محشر بگردم دور قبرت


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  10. #90
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    2 Untitled 40

    پس از مرگ غریب تو، غریب است
    تو مثل دست خود افتاده بودی
    به قدر مهربانی ساده بودی
    در آن هنگامه از خود گذشتن
    عجب دستی به دریا داده بودی
    پریشان یال و بی‏زین و سوارم
    غریب کوچه‏های انتظارم
    صدای «العطش آقا» بلند است
    به خیمه روی برگشتن ندارم
    سر خورشید برنی آشیان زد
    علم بر بام قلب عاشقان زد
    غروب کربلا رنگ فلق بود
    مگر خورشید را سر می‏توان زد
    بیا و حاجت ما را روا کن
    دو دستت را ستون خیمه‏ها کن
    به دریا می‏روی یادت بماند
    لبی با سوز دریا آشنا کن
    نمی‏دانم چرا اکبر نیامد
    چراغ خانه مادر نیامد
    نمی‏دانم چرا بانگ عطش از
    گلوی نازک اصغر نیامد؟
    نمی‏دانی چه بی‏تابم عموجان!
    غمت را برنمی‏تابم عموجان!
    هلاک دیدن روی توام من
    که گفته تشنه آبم عموجان؟
    مدد کن عشق، دریا یار من نیست
    فلک در گردش پرگار من نیست
    مدد کن دیده از دنیا ببندم
    عموی آب بودن کار من نیست
    عموی مهربان من کجایی؟
    الهی بشکند دست جدایی
    بیا با تشنگی‏هامان بسازیم
    عموجان، آب یعنی بی‏وفایی
    علم از دست و دست از من جدا شد
    و مشک آب از دندان رها شد
    قیامت را به چشم خویش دیدم
    دمی که قامت خورشید تا شد
    کریم رجب‏زاده



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








صفحه 9 از 17 نخستنخست ... 5678910111213 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/