نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 392

موضوع: رمان پرستار مادرم

Hybrid View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    - بله اقاي مهندس.
    ديگه منتظر نشدم حرف ديگه ايي بزنه و وارد دفترم شدم.
    به كارهاي عقب افتاده ام نگاهي انداختم و مواردي كه نياز به رسيدگي فوري تري داشت رو در اولين مرحله بهشون رسيدگي كردم و چندين برگه هم كه لازم به امضا بود انجامشون دادم...به پشتي صندلي تكيه دادم و گره كراواتم رو شل شل كردم و پاهام رو روي ميزم گذاشتم...
    براي لحظاتي چشمانم رو بستم و تازه مي خواستم براي چند دقيقه افكارم رو جمع كنم كه درب اتاقم باز شد و مسعود با كلي سر و صدا و شوخي كه عادت هميشگي اون بود وارد اتاقم شد.
    مسعود يكي از قديمي ترين دوستانم محسوب ميشد...از اون تيپ دوستهايي كه چه در خوشي و چه در غم و ناراحتي هيچ وقت تنهام نگذاشته بود.شروع عمر اين دوستي به سالهاي دوران دبيرستان برميگشت و بعد از اونم در دانشگاه با هم هم رشته بوديم...
    از اون مردهايي بود كه هيچ وقت دوست نداشت خودش رو در قيد و بند ازدواج قرار بده و هميشه يك ديد خاصي نسبت به تمام زنها داشت و اين تنها نقطه ي تفاوت من و اون محسوب ميشد...چون من هميشه سعي داشتم براي خانمها احترام خاصي قائل بشم...چيزي كه مسعود اصلا بهش اعتقادي نداشت!
    به محض اينكه وارد اتاق شد جعبه ي بزرگ شيريني كه توي دستش بود رو بالا كنار صورتش گرفت و در حاليكه ميخنديد گفت:مبارك باشه...مبارك باشه...آزاديت رو تبريك ميگم...بالاخره3ماه آخري هم گذشت و بر همگان مشخص شد جنابعالي دست از پا خطا نكردي...اي جان...قربون اون اصالتت بشم كه لنگه ي خودمي...
    - بسه مسعود خجالت بكش...
    - خجالت؟!!...از كي؟...از چي؟!!...ببينم نكنه هنوز يه روز از آزاديت نگذشته باز خر شدي و يه زن ديگه گرفتي و الانم همين گوشه و كنارها قايمش كردي؟!!
    - چرند نگو مسعود...مگه مغز خر خوردم؟
    - حيف مغز خر كه تو خورده باشي...آخ سياوش به جون تو...امروز از صبح كه توي اون شركت لعنتي بودم همه اش به تو فكر ميكردم...به اينكه بالاخره راحت شدي و شرش كم شد...


    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/