صفحه 11 از 12 نخستنخست ... 789101112 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 101 تا 110 , از مجموع 117

موضوع: مطالب جالب و داستان های طنز آمیز

  1. #101
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    فقط و فقط ميخوام خوشگل شم

    مکان: مطب یک پزشک
    شخصیت ها: دختر خانومی جوان و یک دکتر دارای دکترای افتخاری از دانشگاه هاروارد در رشته جلبک شناسی

    دکتر: میدونستید هزینه این عمل چیزی در حدود بودجه یک سال کشور گینه بیسائو هست؟
    دخترجوان: بله آقای دکتر بابام بهم قول داده بود اگه کنکور قبول بشم خرج جراحی پلاستیکم رو بده.

    دکتر: میخواهید عمل کنید پس؟
    دخترجوان: آره دیگه. خوب میدونید مشکلات برای یه دختر دم بخت خیلیه. همش میگن صورتش کجه دماغش درازه چشماش کوچیکه صورتش لاغره و از اینجور حرفها.

    دکتر: خطراتش رو میدونید؟
    دخترجوان: نه! مگه خطری هم داره؟

    دکتر: خب شما میخواهید چه عملی بکنید؟
    دخترجوان: گونه هام و پلک هام و پوستم و زیر گردنم رو و چربی های بدنم رو ساکشن کنم.

    دکتر: هفتاد ساعت بیهوشی داریم. هشت ماه دوران نقاهت و رژیم غذایی خاص مثلا هر روز باید یک لیوان روغن کرچک بخورید و مقادیری برگ درخت نارنج و ممکنه تا آخر عمر در حالت اسهال اونهم از نوع بدخیمش بمونید تازه اگه از هفتاد ساعت بیهوشی جان سالم به در ببرید و تو اون ساعت ها حافظه خودتون رو از دست ندید. ممکنه اسم خودتون رو فراموش کنید و خانواده خودتون رو نشناسید.

    دخترجوان: ( با کمی تردید) اون وقت خوشگل میشم؟ میتونم شوهر کنم؟
    دکتر: امکانش هست باید ببینیم بدنتون چقدر جواب میده.

    دخترجوان: من حاظرم بخاطر اینکه روی اون دختر خالم رو که دماغش رو عمل کرد کم کنم همه خطراتش رو قبول کنم.
    دکتر: باید یه فرم پر کنید که تمام عوارض عمل رو به عهده میگیرد و در صورت بروز هر اتفاقی هیچ مسئولیتی به گردن ما نیست. میدونید که بهداشت جدیدا خیلی سخت میگیره.

    دخترجوان: همش رو ندید امضا میکنم تو فقط منو خوشگل کن دکتر تا بتونم با یه جوون خوش تیپ ازدواج کنم.
    دکتر: جدیدا بر اثر تحریم ما از مواد داخلی استفاده میکنیم شما که مشکلی ندارید؟

    دخترجوان: مثلا چی؟
    دکتر: مثلا به جای سیلیکون ممکنه از چوب پنبه استفاده کنیم و یا از غضروف مرغ برای شکل دادن به دماغ شما و برای سفیدی پوستتون از گچ ساختمانی استفاده کنیم و برای سفت کردن سینه هاتون از سیمان سفید. شما که مشکل ندارید؟

    دخترجوان: اون وقت دماغم صاف میشه؟
    دکتر: به شرطی که مثل اون دفعه شاغول مش غلام خراب نباشه و طراز باشه.

    دخترجوان: یعنی اون وقت خوشگل میشم؟
    دکتر: اگه جناب عزراعیل بی موقع سر و کله اش پیدا نشه بعد از این عمل آره.

    دخترجوان: خب پس زود منو عمل کنید آقای دکتر.
    دکتر: خب برید تو اتاق بغلی تا بیهوشتون کنند.
    دکتر: آخ راستی یادم رفت ما ماده بیهوشی نداریم تو اون اتاق با یه بیل میزنند تو سرتون تا بیهوش بشید لطفا جیغ نزنید چون ما هنوز مراحل مجوز گرفتنمون از بهداشت سپری نشده خودتون که میدونید اینروزها چقدر سخت مجوز درمانگاه زیبایی میدن.

    دخترجوان: مرسی، باشه نترسید قول میدم جیغ نزنم، ولی آقای دکتر شما هم باید قول بدی که من خیلی خوشگل بشم ها.
    دکتر: ممنون.

    چند لحظه بعد : بدلیل موجود نبودن بیل ناچارا با ابزاری شبیه کلنگ این بیهوشی انجام شد که در نتیجه دختر نتوانست به قولش عمل کند و متاسفانه پس از کشیدن جیغی بلند بلافاصله به خواب ابدی فرو میرود. خدایش بیامرزد که در حسرت زیبایی ناکام ماند و خلاصه دار فانی را وداع گفت. و این درس عبرتی شد برای دیگر دختران زیبا پسند تا به متد های زیبایی عصر حاضر زیاد اعتماد نکنند.

    پیام اخلاقی : البته این یک نمایشنامه به سبک روحوضی بود که اجرا شد ولی بطور کلی زیبایی خوبه، تا اندازه ای هم ملاک هست، خرج کردن برای زیبایی هم تا اندازه ای بد نیست، ولی هیچ تعریفی جامع تر از این نیست که شما دختر خانم های ایرونی باید قدر زیبایی واقعی خودتون رو بیشتر بدونید و تحت تاثیر اینگونه مسائل نباید خوشگلی خدادادی و اورجینال رو ناشیانه دستکاری کرد ! نظر شما چیه ؟

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #102
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    عشق از دید حاج آقا :استغفراللهباز از این حرفهای بی ناموسیزدی
    (
    جمله ی عاشقانه : خداوند همه ی جوانان را به راه راست هدایت کند )

    ـعشق از دید یک ریاضیدان : عشق یعنی دوست داشتن بدون فرمول
    (
    جمله ی عاشقانه : آهعزیزم به اندازه ی سطح زیر منحنی دوست دارم)

    ـ عشق از دید بقال سر کوچه : والا دوره ی ماعشق.. نبود ننمون رفت و اینسکینه خانوم رو واسمون گرفت
    (
    جمله ی عاشقانه : سکینه شام چی داریم ...)

    ـ عشق از دید اصغر کاردی (در زندان) : مرامتو عشقه ، عشقی
    (
    جمله یعاشقانه : چاقو خوردتیم لوتی)

    ـ عشق از دید یک دختر دانش آموز کمی بی غم : آه عزیزم کاش الان پیشم بودی، بغلم میکردی ، سرمو میزاشتی رو شونه هات ( جمله یعاشقانه : دوست دارم عزیزم )

    ـ عشق از دید مادر بزرگم : این حرفهای بد رونزن ، راستی این دختر اقدس خانوم خیلیدخترخانوم و باکمالاتیه ، تازه تحصیل کرده هم هست (جمله ی عاشقانه : بریم خواستگاری)
    ـ عشق از دید ... (خودتونمیفهمید از دید کی ) : عزیزم تو که عاشقمی پس چرا هزینه ی عمل کردن دماغمو نمیدی ... ، واسه ناهار بریم سورنتو، سالی با دوستش هم قراره بیاد ، دوست سالی واسش یهماتیز خریده ( به قول بعضی ها دوو منگل) تو حتی حاضر نیستی واسه من که این همه دوستدارم حتی یه پراید بخری
    (
    جمله ی عاشقانه : عزیزم گوشی سونی میخوام و ... راستیدوستهم دارم)


    ـ عشق از دید کسی که باراولهکهعاشقمیشه :عزیزم باور کن حتی یک لحضه بدون تو نمیتونمزندگی کنم، تو واسم همه دنیایی ( جمله ی عاشقانه : فدات شم عزیزم خیلی خیلی دوستدارم )


    ـ عشق از دید کسی که بار اولش نیست : عزیزم خیلی دوست دارم ،باور کن به خاطر تو شبها با پای برهنه میخوابم
    (
    جمله ی عاشقانه : آه عزیزمدیرم شده باید برم )


    ـ عشق از دید یک راننده : "رادیات عشق من از برایتجوش آمده" ،" باور نداری بر آمپرم بنگر"
    (
    جمله یعاشقانه: عزیزم دوست دارم... بو بو بوغ )


    ـ عشق از دید بعضی ها : آه خدا یعنی میشه بیاد خواستگاریم ...
    (
    جمله ی عاشقانه : یا شابدالعظیم 1000تومن نذرت میکنم بیاد خواستگاریم )



    ـ عشق ازدید کسی که در عشق شکست خورده : عشق یعنی کشک
    (
    جمله ی عاشقانه : برو کشکتوبساب

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #103
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    با عرض معذرت از همه دختر پسر ها !

    دخترها نمي‌توانند
    1- با داشتن دماغي تير كموني يا عقابي متاليك به جراح مراجه نكنند!
    2- با ديدن يكي از خودشون خوش تيپ‌تر، ميگرن نگيرن و از زور ناراحتي غش نكنند!
    3- با داشتن قدي كوتاه كفش پاشنه 60 سانتي نپوشند و احساس قد بلندي نكنند!
    4- روزي 24 ساعت با تلفن حرف نزنند!
    5- روزي 30-40 هزار تومان آت و اشغال نخرند!
    6- از مهموني و عروسي و براي هم خالي نبندند و با خالي‌بندي لايه اوزون رو جر ندهند!
    7- با يه دماغ عمل كرده احساس خوشگلي نكنند و فكر نكنند كه مادر زادي همينجوري بودن!
    8- مطالب چرت و پرت اين قسمت رو بخونند و از عصبانيت سكته نكنند!

    پسرها نمي‌توانند
    1- با داشتن هيكلي ضايع تيشرت تنگ نپوشند و فيگور نگيرند!
    2- از كلاس پنجم دبستان صورتشون رو سه تيغه نكنند و
    after shave نزنند!
    3- پس از يافتن اولين مو در پشت لب احساس مردانگي نكنند و به فكر ازدواج نيفتند!
    4- در مهمانيها و محافل خانوادگي احساس با مزگي نكنند و چرت و پرت نگويند!
    5- ادعاي با مرامي و با معرفتي و با وفايي و غيره نكنند!
    6- كت و شلوار صورتي با بلوز زرد نپوشند و كراوات قهوه‌اي نزنند!
    7- احساس با غيرتي نكنند و راه به راه به آبجي كوچيكه گير ندهند!
    8- از 9 سالگي پشت ماشين باباشون نشينند و پدر ماشين رو در نيارند!
    9- مطالب چرت و پرت نگند و از خودشون تعريف نكنند!

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #104
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    پيشنهاداتي براي عدم ترشيدگي دوشيزگان محترم


    1- يقه اولين خواستگار رو بچسبيد كه شايد تنها شتر بخت شما باشه.

    2- ناز و لفت و ليس رو بذاريد كنار.

    3- در معرض ديد باشيد، گذشت اون زمان كه مي‌گفتن: من اون دختر نارنج و ترنجم كه از آفتاب و ازسايه مي رنجم.


    4- سن ازدواج رو بيارين پايين، همون 17 يا 18 خوبه. بالاتر كه برين همچين بگي نگي از دهن مي‌افتين.


    5- تموم دوست پسراتونو تهديد به ازدواج كنيد، اگه موندن چه بهتر، نموندن دورشون رو درز بكشيد.


    6- دعاي باز شدن بخت رو دور گردنتون آويزون كنيد، يه وقت كتابشو دور گردنتون آويزون نكنيد كه گردن لطيفتون كج مي‌شه.

    7- پسر‌هاي فاميل بهترين و در دسترس‌ترين طعمه‌ها هستند، رو هوا بقاپيدشون.

    8- رو شكل و شمايل ظاهري پسرها زياد حساسيت به خرج نديد، پسرهاي خوشگل، هستن دچار مشكل...!

    9- توي اجتماع بر بخوريد، با مردم قاطي شيد، با ننه صغرا و بي‌بي عذرا نشست و برخاست كنيد، همينا هستن كه شادوماد مي‌سازن واستون.

    10- يه كم به خودتون برسيد، منظورم آرايش و برداشتن زير ابرو و ريمل و پودر و سايه و كرم شب و روز و ماسك خيار و فر مژه و خط لب و خط چشم و... نيست. حداقل قيافه يه آدم رو داشته باشيد.


    11- در پوشش دقت كنيد، لباس چسب و كوتاه فقط آدماي بوالهوس رو دورتون جمع مي كنه، يه پوشش سنگين و اندكي رنگين با حفظ معيارهاي دوماد پسند بهترينه.


    12- مهمون كه مياد قايم نشيد، چاي ببريد، پذيرايي كنيد، خلاصه يه چشمه بياين كه بعله ما هم هستيم.


    13- سعي كنين از هر انگشتتون هفت نوع هنر بباره كه مامانه بتونه جلوي در و همسايه قر و قميش بياد كه دخترم قربونش برم اينجوريه و اونجوريه...



    14- تا مامانه و باباهه مي‌گن دخترمون ديگه وقته عروسيشه مثل لبوي نپخته سرخ نشين و در بريد، در حركات و سكناتتون اين نظر رو تاييد كنيد و دنبالشو بگيريد.



    15- بلاخره اگه خداي نكرده مي‌خواين جزو اون يك ميليون و هفت صد هزار دختر بي شوهر نباشيد (تازه اگه همه پسراي اين مملكت دوماد شن، كه نمي شن) هر چي داريد، رو كنيد، منظورم اعضا و جوارحتون نيست منظورم كمالات و هنر مندياتتونه.


    16- و اينو بگم كه از هيچ دوره زندگيتون به اندازه وقتي كه با نامزد محبوبتون زير سايه درخت توي يهپارك خلوت داريد معاشقه مي كنيد لذت نخواهيد برد، حالا به بعدنش كار ندارم.


    17- ...و آخرين توصيه اينكه عوض اينكه توي جريانات عشقي خيابوني و زودگذر غرق بشيد و مثل كبك سرتونو زير برف كنيد يه خورده به فكر زندگي آينده‌تون بشيد و اينقدر از اين دست به اون دست نريد"

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #105
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    19 دلیل محكم برای اینكه به مرد بودن خود افتخار كنید

    1.همیشه از نام خانوادگی شما استفاده می شود

    2.مدت زمان مكالمه‌ی تلفنی شما حداكثر30 ثانیه است

    3.برای یك مسافرت یك هفته ای تنها یك ساك كوچك دستی نیاز دارید

    4.در تمام شیشه های مربا و ترشی را خودتان باز می‌كنید

    5.دوستان شما توجهی به كاهش یا افزایش وزن شما ندارند

    6.جنسیت شما در موقع مصاحبه‌ی استخدام مطرح نیست

    7.لازم نیست كیفی پر از لوازم بی استفاده را همه جا به دنبالتان بكشید.

    8.ظرف مدت 10دقیقه می‌توانید حمام كنید و برای رفتن به مهمانی آماده شوید

    9.همكارانتان نمی‌توانند اشك شما را در بیاورند

    10.گر در 34 سالگی هنوز مجردید، احدی به شما ایراد نمی گیرد

    11.رنگ اجزاء صورت شما در هر صورت طبیعی است

    12. با یك دسته گل می‌توانید بسیاری از مشكلات احتمالی را حل كنید

    13.وقتی مهمان به خانه‌ی شما می‌آید لازم نیست اتاق را مرتب كنید

    14.بدون هدیه می‌توانید به دیدن تمام اقوام و دوستانتان بروید

    15.می‌توانید آرزوی هر پست ومقامی را داشته باشید

    16.حداقل بیست راه برای بازكردن در هر بطری نوشابه‌ی داخلی یا خارجی بلد هستید

    17.ضرورتی ندارد روز تولد دوستانتان را به خاطر داشته باشید

    18.هر ساعتی دلتون بخواد میتونید از خونه بیرون برید و هر ساعتی دلتون بخواد میتونین برگردین

    19. ... و بالاخره روزی یك پیرمرد موفق خواهید شد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #106
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    اگه به جام جهاني میرفتیم.....


    احتمال اول: الف.ق در مصاحبه مطبوعاتي پس از بازي مي گفت: من هر روز صبح به بازيکنانم يک ليوان شير مي دادم، آنها دل شير داشتند، من به اونها «سازمانداري» ياد دادم، من کارم خيلي درسته، قول مي دم توي آفريقا هم شيرهاي آفريقايي رو بخوريم!!


    احتمال دوم: ع.د هم پس از شنيدن خبر صعود تيم ملي مصاحبه اي اين چنيني انجام مي داد: چارچوب تيم ملي رو من بسته بودم، تيم ملي با من تمرين کرده بود و بدنسازي اش رو انجام داده بود، نتايج درخشان تيم ملي با حضور من و امتيازاتي که من گرفته بودم باعث شد به جام جهاني بريم، اگه مي ذاشتن خودم سرمربي تيم ملي بمونم قدرتمندانه تر صعود مي کرديم!

    احتمال سوم: آقاي ع.ک هم در برنامه ورزش و مردم با خنده هاي هميشگي شان مي گفتند: واقعا از صعود تيم ملي به جام جهاني خوشحالم، بزرگترين دليل خوشحال بودنم هم اينه که اين روزها براي خنده هام دليل دارم! اين برد نتيجه زحمات و تلاشهاي شبانه روزي و تصميمات فوق العاده دقيق آقاي علي آب ... ببخشيد زحمات و تصميمات خودم و بقيه همکارانم در فدراسيون فوتبال بود، دممون گرم با اين انتخاب مربي مون!

    احتمال چهارم: آقاي م.م هم با صدور بيانيه اي اعلام مي داشتند: من اين پيروزي رو به همه تبريک مي گم و خطاب به همه گنده باقالي ماقالي ها و قندلي مندلي ها مي گم که دماغ سوخته مي خريم! من خيلي خوشحالم که بيانيه هاي من باعث شد مربي تيم ملي رو تعويض کنند و قطبي سرمربي تيم ملي بشه، چون مطمئن بودم با مربي قبلي هرگز به نتيجه نمي رسيديم ... چي؟! .... راست ميگي؟! ... مربي قبلي خودم بودم؟! من فکر مي کردم مربي قبلي قلعه نويي بوده! کاش زودتر مي گفتين و من اون بيانيه ها رو نمي نوشتم و خودم مربي تيم ملي مي موندم!!

    احتمال پنجم: ع.ف در برنامه 90 مسابقه پيامکي با اين مضمون مي گذاشت: «به نظر شما علت صعود تيم ملي به جام جهاني چه بود؟! »، و گزينه هايش اين چنيني بوده اند:گزينه اول: عادل فردوسي پور، گزينه دوم: برنامه 90 ، گزينه سوم: مجري برنامه 90 ، گزينه چهارم: سردبير و تهيه کننده نود

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #107
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    شوخي نابجا و شك زن

    در اواخر پاييز 1339 اتفاقي جالب افتاد كه آن روزها نقل محافل عمومي تهران شد و تمامي مطبوعات به آن پرداختند وقتي فخري به عادت هر شب جيب‌هاي شوهرش را جستجو كرد نامه عاشقانه‌اي را ديد و با چوب جارو محمد را از رختخوابش بيرون كشيد.فخري دختر يك شخص ثروتمند است كه دو سال پيش با محمد، كارمند يك بانك ازدواج كرد. پدر فخري به دامادش گفت: چون تا حال دختر ما به مدرسه مي‌‌رفته و از خانه‌داري و شوهر داري اطلاعي ندارد به همين جهت تا سه سال در خانه خودمان زندگي كند و تو هم داماد سرخانه باش تا در اين مدت او رسم زندگي را ياد بگيرد.
    (محمد حسين) موافقت كرد و پس از ازدواج با فخري در خانه پدرزنش كه در خيابان نشاط تهران قرار دارد مشغول زندگي شد.فخري خواهر بزرگ‌تري دارد كه همسر يك مترجم زبان انگليسي است و به شوهرش بسيار بدگمان است و هميشه وي را تعقيب مي‌‌كند و با تلفن از همكارانش سراغش را مي‌‌گيرد و به قدري از اين مرد بدگويي مي‌‌كند كه فخري تحت تاثير حرف‌هاي خواهرش قرار گرفته و او نيز نسبت به شوهرش بدگمان شده و مواظب كارهاي اوست.

    يك نامه عاشقانه
    چند روز بود كه فخري مرتب به شوهرش تلفن مي‌‌كرد و اگر او در اداره‌اش نبود از هر كسي كه گوشي را برمي‌داشت راجع به شوهر خود سئوال مي‌‌كرد و حتي مي‌‌پرسيد آيا شوهرش با زنهاي اداره صحبت مي‌‌كند يا نه؟
    عصر پريروز موقعي كه فخري به شوهرش تلفن كرد. او در اطاقش نبود و يكي از همكاران محمد كه با او شوخي داشت، گوشي تلفن را برداشت و ضمن اينكه فخري سئوالات مختلفي درباره محمد مي‌‌كرد از بدگماني او نسبت به شوهرش آگاه شد، سپس براي اينكه با محمد شوخي كرده باشد بلافاصله يك نامه عاشقانه ماشين كرد و در جيب كت او كه به چوب رختي آويزان بود گذاشت. محمد از همه‌جا بي‌‌خبر با همان حال به خانه رفت و پس از صرف شام زود خوابيد.

    عــادت هـــــر شب
    پس از اينكه محمد حسين به خواب رفت فخري جيبهاي شوهرش را به عادت هر شب جستجو كرد و نامه عاشقانه را كه همكار شوهرش در جيب او گذاشته بود پيدا كرد. فخري از ديدن اين نامه به قدري عصباني شد كه با چوب جارو به سراغ شوهرش رفت و او را از رختخواب بيرون كشيد. محمد با حال خواب آلوده به ناچار در مقابل اين حملات مشغول دفاع شد و در نتيجه سر و صداي آنها، پدر فخري خانم هم بيدار شد و به كمك دخترش آمد و در يك لحظه خانه آرام آنها مبدل به صحنه زد و خورد شد تا به آنجا كه پاسبان خيابان مداخله كرد.
    در همين زمان همكار محمد كه از عمل خود پشيمان شده بود به خانه آنها تلفن كرد تا جريان را به همكارش بگويد ولي با شنيدن سر و صداي پشت تلفن و سوال از كارگر خانه از موضوع آگاه شدو قبل از اينكه به خانه محمد بيايد به كلانتري محل رفت و جريان را تعريف كرد و خود را مقصر اصلي اين واقعه معرفي نمود و از طرف كلانتري تلفني جريان به خانه محمدحسين اطلاع داده شد و با روشن شدن جريان، اعضاي خانواده آشتي كردند. ولي همكار محمد كه نعمت‌ نام دارد تا صبح در كلانتري ماند تا محمدحسين بيايد و از او شكايت كند، ولي محمد نزديك صبح نزد همكارش رفت و از گناه او صرفنظر كرد.
    بدين ترتيب يك سوءظن بيجا و يك شوخي نابجا نزديك بود حوادث ناگواري را كه كوچكترين آنها از هم پاشيدن يك زندگي زناشويي دو نفره بود را به بار آورد.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #108
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    تست جومونگ شناسي

    1 - به نظر شما علت جذابيت بسيار زياد سريال افسانه جومونگ در بين مردم ايران چيست؟!

    الف) حال و هواي فيلم، مردم را ياد يانگوم مي اندازد ! grin
    قاف) شخصيتهاي سريال مثل فيلمهاي ايراني با يک نگاه عاشق هم مي شوند و زودي حرف ازدواج را پيش مي کشند !
    ذال) لباسهاي رنگ و وارنگ شخصيتهاي سريال براي مردم بخصوص بانوان بسيار جذاب است !
    نون) آدم خوبهاي فيلم هفت تا جان دارند و اگر تنهايي به جنگ يک سپاه هم بروند در نهايت يک خش بر مي دارند، ولي عمراً نمي ميرند!



    2 - به نظر شما آخر سريال افسانه جومونگ چه خواهد شد؟!

    الف) بانو سوسانو از غم دوري جومونگ دق مي کند و مي ميرد، جومونگ هم از شنيدن خبر مرگ سوسانو ديوانه مي شود و سر به بيابان مي گذارد !
    قاف) به فرمان امپراتور گوموا، جومونگ کشته مي شود تا صلح و آرامش دوباره به ملت بويو برگردد!
    ذال) جومونگ به ملت خودش خيانت مي کند و با دختر امپراتور هان ازدواج مي کند و سپس به بويو حمله کرده و آنجا را با خاک يکسان مي کند !
    نون) در جنگي که بين هان و بويو در مي گيرد، تمام مردم هر دو ملت از پير و جوان تلف مي شوند و حتي يک نفر هم زنده نمي ماند و سپس شهرداري منطقه، زمينهاي هر دو ملت را به نفع خودش مصادره مي کند و با تغيير کاربري آن از کشاورزي- مسکوني به اداري- تجاري، آنها را به فروش مي رساند!



    3 - در اين سريال، مقصر اصلي در بروز اختلافات داخلي بويو چه کسي است و چرا؟!

    الف) بانو سوسانو - چون هرچه آتيشه از گور او بلند مي شود !
    قاف) ژنرال هموسو - چون همان اول فيلم مرد و با مردنش همه را به جان هم انداخت !
    ذال) عالي جناب تسو - چون هنوز امپراتور نشده، مي خواهد دوتا دوتا زن بگيرد !
    نون) رئيس بوپالمو - چون عوض اينکه برود يک سلاح کشتار جمعي بسازد که با فشار يک دکمه نسل دشمنان منقرض شود، وقت خودش را با ساخت شمشير فولادي تلف مي کند! grin



    4 - پيام اخلاقي سريال افسانه جومونگ چيست ؟!

    الف) پهلوانان هرگز نمي ميرند ! grin
    قاف) عشق هرگز نمي ميرد !
    ذال) نقش اصلي هاي فيلم هرگز نمي ميرند ! grin grin
    نون) همه يک روزي مي ميرند!



    5- شباهت بين شمشير فولادي در سريال جومونگ و انرژي هسته اي در عصر کنوني در چيست؟

    الف) همه به دنبال دستيابي به فناوري ساخت و استفاده از آنها هستند !
    قاف) کساني که آنها را دارند، نمي خواهند ديگران نيز به آنها دست پيدا کنند !
    ذال) دايم از محل ساخت آنها بازرسي به عمل مي آيد !
    نون) در صورت استفاده صلح آميز از آنها، حق مسلم ماست!



    6 - اگر شما به جاي جومونگ بوديد چه کار مي کرديد؟!

    الف) برادر اوته را مي کشتم و با بانو سوسانو ازدواج مي کردم !
    قاف) عالي جناب تسو را مي کشتم و با دختر يانگجو ازدواج مي کردم !
    ذال) مدير خائن گروه تجاري را که جانم را نجات داد، مي کشتم و با دختر رئيس گروه که از من پرستاري کرد، ازدواج مي کردم !
    نون) هيچکس را نمي کشتم؛ چون فعلاً قصد ازدواج ندارم! rolleyes



    7 - نقش بانو يوميول در اين سريال به کدام شخصيت نزديکتر است؟!

    الف) جادوگران فعال در تيمهاي ليگ برتر فوتبال کشور!
    قاف ) ديويد کاپرفيلد !
    نون) منيژه کف بين! grin grin grin grin



    8 - شما دوست داشتيد که به جاي کداميک از شخصيتهاي سريال افسانه جومونگ بوديد؟!

    الف) بانو سوسانو - چون تو اين دوره بي شوهري، دوتا شاهزاده عاشقم مي شدند ! grin
    قاف) جومونگ - چون تو اين دوره بي پولي، دوتا دختر تاجر خرپول عاشقم مي شدند !
    ذال) رئيس بوپالمو - چون نه عاشق کسي مي شدم و نه کسي عاشقم مي شد و با خيال راحت زندگي مي کردم !
    نون) ژنرال هموسو - چون همان اول مرد و راحت شد !

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #109
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    چه مي كنن اين زنها

    مثلا مقدمه: مامانم همیشه میگه: «اصولا زن موجود خوبیست مگر آنكه عكسش ثابت شود!بابامم میگه: «تاریخ نشون داده كه نیمی از جنایات و كشت و كشتارهای بزرگ جهان زیر سر زن‌های پلید یا دست كم به خاطر رسیدن رجال عاشق به وجود نحس آنهاست!» ولی من نه حرف مامانمو را تصدیق می‌كنم و نه حتی حرف بابارو... هر دوی آنها یك جوری با تصعب جنسیتی به قضیه نگاه ‌می‌كنن، هرچند كه اگر راست و حسینی كلاهمونو قاضی كنیم، درمی‌یابیم كه پدرم پر‌‌بدك هم نگفته است! همین «اسكندر» گور به گور شده... فكر می‌كنین برای چی انقدر جنجال و آشوب درست كرد؟! خب معلومه دیگه... برای «تائیس» ایكبیری گیس‌بریده! بگذریم... به قول «سهراب سپهری»: كار ما نیست شناسایی راز گل سرخ. بنابراین زودتر می‌رویم سر اصل مطلب یعنی می‌رویم به 100 سال بعد: سال 1488 و آون‌وقت با یك آدم عادل مثل «فردوسی‌پور» می‌نشینیم و نظاره می‌كنیم كه: چه می‌كنند این زن‌ها!


    زن سیاسی:
    شك نداشته باشید كه تا 100 سال بعد رئیس‌جمهور ایران یك زن خواهد بود! حتی اگر رقبای مذكر آنها وعدۀ ماهی Xهزار تومان را بدهند یا بخواهند سربازی را به شغل تبدیل كنند یا با شعار دولت فرهنگی و فرهنگ غیردولتی جلو بیایند و بالاخره حتی اگر دست به افشاگری بزنند!
    چند وقت پیش هم نبیرۀ «نوسترداموس» كه اتفاقا خودش هم یك زن است، در اینباره با شبكۀ BBC Persian گفت و گو كرده و فرموده است: «رئیس‌جمهور ایران در سال 1488 بدون تردید زنی است با مانتو، روسری و كیف و كفش شكلاتی!»


    زن فرهنگی_ادبی_هنری:
    @ تمامی اساتید دانشگاه‌ها، معلمان و دبیران مدارس كلهم در یك طرح غنی‌سازی(!) تبدیل به زنان تخصیلكرده و حق‌ ضایع شده_این تركیب كاملا جدید و ساختگی است!_ می‌شوند و یك مصوبه هم منتشر می‌كنند كه: «مردها به هیچ‌وجه حق تدریس در هیچ‌ مكان عملی را نخواهند داشت؛ حتی شما شوهر عزیز!»
    @‌ پرفروش ترین كتاب سال 1488 رمانی است به قلم زنی مثلا به نام «بلقیس پیرزاد»! محتوای این كتاب هم احتمالا دربارۀ این است كه: «من بعد مردها باید تمام كارهای خانه را انجام بدهند و زن‌ها حتی نباید زحمت خاموش كردن یك چراغ_با توجه به سال الگوی مصرف: ترجیحا كم‌مصرف!_ را به خودشان بدهند! چه معنی داره آخه؟! دِ هَه...!»
    @ نسل كارگردان‌های مرد به طور كل منقرض می‌شود! چون زن‌ها در یك اقدام ضربتی روی سینمای ایران چنبره می‌زنند و برای لحظه‌ای حتی از جای خود تكان نمی‌خورند. به نظر می‌رسد كه حتی «اصغر فرهادی» _كه تا آنموقع برای خودش بیش‌تر از اینی كه هست، كسی شده_ با تهدید جدی یكی از كارگردان‌‌های مدعی فمنیستی _كه ظاهرا معروفترین فیلمش هم «شوهر بس!» است_ برای حفظ جان خودش از این عرصۀ زنانه كنار می‌كشد!


    زن اجتماعی:
    مهریۀ زنان به احترام «رابعه بنت كعب»_از شاعران مونث قرن چهارم_ به اندازۀ سن شاعرۀ مذكوره تا سال 1488 محسوب می‌گردد! عروسی زنان تنها در برج میلاد، ایفل و امثالهم برگزار می‌شود و بالاخره اینكه تمامی مردها خانه‌دار و منزوی و تمامی زن‌ها به شدت اجتماعی و به شدت كارمند می‌شوند. با این وجود اصلا بعید نیست كه تا 100 سال بعد، با توجه به پیشرفت علم پزشكی، دنیا وارونه بشود و من بعد حتی مردها به جای زن‌ها وضع حمل كنند!


    زن فضایی:
    «انوشه انصاری» با نگارش مقاله‌ای با عنوان همه‌ جای جهان سرای زن است! موفق به دریافت جایزۀ نوبل می‌شود و سپس با پولی كه از این جایزه به دست آورده و همچنین اموال منقول و غیرمنقول(!) خودش و همسرش همۀ سیاره‌های فضایی را خریداری می‌كند و حتی نام برخی از سیاره‌ها را كه زمخت و مذكر به نظر می‌رسند مثل «مریخ» یا «پلوتون» به «آرمیتا» و «ایلگار» تغییر می‌دهد!
    مثلا موخره: لازم به ذكر است كه نویسندۀ این مطلب می‌توانست زن هزار و چهارصد و هشتاد و هشتی را در خیلی دیگر از زمینه‌های دیگر هم تصور كند اما واقعیت این است كه تا همین الانش هم هیچ تضمینی برای حفظ جان وی داده نشده و بدیهی است كه بیش از این دلش نمی‌خواهد با زبان سرخش، سر شو را به باد بده

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #110
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    طالعتان را ديد مي زنيم !

    فروردين: دوستي جديد پيدا مي کني، که با کمي ملايمت دوستي پايداري خواهيد ساخت. به مهماني دعوت خواهي شد که اصلا به تو خوش نمي گذرد!

    ارديبهشت: در اين هفته لباس جديدي مي خري، و پس از پوشيدن آن غذاي چربي رويش مي ريزي که هرگز پاک نمي شود (حتي با پودر رختشويي سپيد) مواظب لباس هايت باش.

    خرداد: خيلي خودت را خسته مي کني. در اين هفته برنا مه ي رفتن به سينما را با دوستانت ترتيب بده! خوش بگذرد.

    تير: خبر خوبي خواهي شنيد. کلاس هاي فوق برنا مه ي زيادي در انتظار توست. خسته نباشي!

    مرداد: در اين هفته شايد چند بار تا پاي اخراج بروي! کمتر شيطاني کن و بيشتر به فکر اطرافيانت باش.

    شهريور: در اين هفته مشغله ي زيادي خواهي داشت که راهي است به سوي موفقيت تو! به همين خيال باش !

    مهرگان: سر قراري مي روي که در راه بچه اي بستني اش را به لباست مي مالد و سپس باران مي گيرد. و بعد هم دوستت سر قرار نمي آيد. از اولش سر قرار نرو تا ضايع نشوي!!

    آبان: روزهاي خوبي به نظر نمي رسد. سعي کن ملايم تر رفتار کني تا دوستانت را از دست ندهي.

    آذر: هفته ي خوبي خواهد بود... نمره هاي خوب، کارهاي خوب، بچه ي خوب.... از کي تا حالا؟!... از وقتي ايرانسل اومده!!!

    دي: غذايي در هفته مي خوري که خيلي خوشت مي آيد. منتظر کسي هستي که او را مي بيني.

    بهمن: اتاقت را مرتب کن. مهماني خواهي داشت. کادو هاي خوبي مي گيري!! (خوش به حالت)

    اسفند: سرمايي مي خوري که شايد يک روز به مدرسه نيايي. در آن روز به اين فکر کن که کادوي تولد چه مي خواهي؟!!

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 11 از 12 نخستنخست ... 789101112 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/