صفحه 5 از 12 نخستنخست 123456789 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 , از مجموع 117

موضوع: مطالب جالب و داستان های طنز آمیز

  1. #41
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ضرب المثل ها به ورژن امروزی

    اساتید و بزرگان ادبیات فارسی برای اینکه در آینده ای نه چندان دور، بعضی از ضرب المثل های اصیل ایرانی - به علت وجود بعضی از لغات و اصطلاحات - از بین نروند، تصمیم گرفتند که برخی از این ضرب المثل ها را به گونه زیر بازسازی کنند:


    بیفستراگانوفه خالته، بخوری پاته نخوری پاته!

    موش تو سوراخ نمی رفت ساید بای ساید به دمبش می بست!

    آب در "آب سرد کن" و ما تشنه لبان می گردیم!

    آب که سر بالا میره، قورباغه "هوی متال" میخونه!!!

    پرادو سواری دولا دولا نمیشه!

    نابرده رنج گنج میسر نمی شود --- مزد آن گرفت جان برادر که کلاه برداری کرد

    "کافی میت" نخورده و دهن سوخته!

    اسکانیا(scania) بیار باقالی بار کن!

    گر صبر کنی ز قوره، لوپ لوپ سازی!

    پاتو از پارکتت درازتر نکن!

    هری پاتر آخرش خوشه!

    قربون بند کیفتم، تا کارت سوخت داری رفیقتم!

    گیرم پاپی تو بود فاضل --- از فضل پاپی تو را چه حاصل

    ندیدیم اورانیم ولی دیدیم دست مردم!

    ادکلن آن است که خود ببوید --- نه آنکه فروشنده بگوید

    ماکرو ویو به ماکرو ویو می گه روت سیاه!

    بزک نمیر بهار میاد آناناس با خیار درختی میاد!

    یا منچستریه منچستری یا رُمیه رُمی(AS Rom)

    سرش بوی پیتزای سبزیجات میده!!!

    آنتی بیوتیک بعد از مرگ سهراب!

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #42
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    از بدو تولد موفق بودم، وگرنه پام به اين دنيا نمي رسيد.

    از همون اول كم نياوردم، با ضربه دكتر چنان گريه‌اي كردم كه فهميد جواب «هاي»، «هوي» است. هيچ وقت نگذاشتم هيچ چيز شكستم بدهد، پي‌درپي شير ميخوردم و به درد دلم توجه نمي كردم!
    اين شد كه وقتي رفتم مدرسه از همه هم سن و سالهاي خودم بلندتر بودم و همه ازم حساب مي‌بردند. هيچ وقت درس نخوندم، هر وقت نوبت من شد كه برم پاي تخته زنگ مي‌خورد. هر صفحه‌اي از كتاب را كه باز مي کردم، جواب سوالي بود كه معلمم از من مي‌پرسيد. اين بود كه سال سوم، چهارم دبيرستان كه بودم، معلمم كه من را نابغه مي‌دانست منو فرستاد المپياد رياضي!
    تو المپياد مدال طلا بردم! آخه ورق من گم شده بود و يكي از ورقه‌ها بي اسم بود، منم گفتم اسممو يادم رفته بنويسم!
    بدون كنكور وارد دانشگاه شدم هنوز يك ترم نگذشته بود كه توي راهروي دانشگاه يه دسته عينك پيدا كردم، اومدم بشكنمش كه خانمي سراسيمه خودش را به من رسوند و از اين كه دسته عينكش رو پيدا كرده بودم حسابي تشكر كرد و گفت: نيازي به صاف كردنش نيست زحمت نكشيد اين شد كه هر وقت چيزي از زمين برمي‌داشتم، يهو جلوم سبز مي شد و از اين كه گمشده‌اش را پيدا كرده بودم حسابي تشكر مي كرد. بعدا توي دانشگاه پيچيد: دختر رئيس دانشگاه، عاشق ناجي‌اش شده، تازه فهميدم كه اون دختر كيه و اون ناجي كيه!
    يك روز كه براي روز معلم براي يكي از استادام گل برده بودم يكي از بچه‌ها دسته گلم رو از پنجره شوت كرد بيرون، منم سرك كشيدم ببينم كجاست كه ديدم افتاده تو بغل اون دختره! خلاصه اين شد ماجري خواستگاري ما و الان هم استاد شمام!
    كسي سوالي نداره؟

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #43
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    سرانجام چت

    شدم با چت اسیر و مبتلایش
    شبا پیغام می دادم از برایش

    به من می گفت هیجده ساله هستم
    تو اسمت را بگو، من هاله هستم

    بگفتم اسم من هم هست فرهاد
    ز دست عاشقی صد داد و بیداد

    بگفت هاله ز موهای کمندش
    کمان ِابرو و قد بلندش


    بگفت چشمان من خیلی فریباست
    ز صورت هم نگو البته زیباست

    ندیده عاشق زارش شدم من
    اسیرش گشته بیمارش شدم من


    ز بس هرشب به او چت می نمودم
    به او من کم کم عادت می نمودم

    در او دیدم تمام آرزوهام
    که باشد همسر و امید فردام


    برای دیدنش بی تاب بودم
    زفکرش بی خور و بی خواب بودم

    به خود گفتم که وقت آن رسیده
    که بینم چهره ی آن نور دیده


    به او گفتم که قصدم دیدن توست
    زمان دیدن و بوییدن توست

    ز رویارویی ام او طفره می رفت
    هراسان بود او از دیدنم سخت


    خلاصه راضی اش کردم به اجبار
    گرفتم روز بعدش وقت دیدار

    رسید از راه، وقت و روز موعود
    زدم از خانه بیرون اندکی زود


    چو دیدم چهره اش قلبم فرو ریخت
    توگویی اژدهایی بر من آویخت

    به جای هاله ی ناز و فریبا
    بدیدم زشت رویی بود آنجا


    ندیدم من اثر از قد رعنا
    کمان ِابرو و چشم فریبا

    مسن تر بود او از مادر من
    بشد صد خاک عالم بر سر من


    ز ترس و وحشتم از هوش رفتم
    از آن ماتم کده مدهوش رفتم

    به خود چون آمدم، دیدم که او نیست
    دگر آن هاله ی بی چشم و رو نیست


    به خود لعنت فرستادم که دیگر
    نیابم با چت از بهر خود همسر

    بگفتم سرگذشتم را به «نیما»
    به شعر آورد او هم آنچه بشنید


    که تا گیرند از آن درس عبرت
    سرانجامی ندارد قصّه ی چت

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #44
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    انواع بله گفتن عروس خانم

    عروس عادي: با اجازه بزرگترها بله (اين اصولا مثل بچه آدم بله رو ميگه و قال قضيه رو ميکنه.)

    عروس لوس: بع..........له!

    عروس زيادي مؤدب: با اجازه پدرم، مادرم، برادرم، خواهرم، دايي جون، عمه جون،...، زن عمو کوچيکه، نوه خاله عمه شکوه، اشکان کوچولو، ... ، مرحوم زن آقاجان بزرگه ، قدسي خانوم جون ، ... ، ... (اين عروس خانوم آخر هم يادش ميره بگه بله واسه همين دوباره از اول شروع ميکنه به اجازه گرفتن ... !)

    عروس خارج رفته: با پرميشن گريت ترهاي فميلي ... اُ يس

    عروس خجالتي: اوهوم

    عروس پاچه ورماليده: به کوري چشم پدر شوهر و مادر شوهر و همه فک و فاميل اين بزغاله (اشاره به داماد) آره.... ( وضعيت داماد کاملا قابل پيش بيني است)

    عروس هنرمند: با اجازه تمامي اساتيدم، استاد رخشان بني اعتماد، استاد مسعود کيميايي، ...، اساتيد برجسته تاتر، استاد رفيعي، ... ، مرحوم نعمت ا.. گرجي ، شير علي قصاب هنرمند، روح پر فتوه مرحومه مغفوره مرلين مونرو، مرحوم مارلين ديتريش، مرحوم مغفور گري گوري پک و ... آري مي پذيرم که به پاي اين اتللوي خبيث بسوزم چو پروانه بر سر آتش ...

    عروس داش مشتي: با اجزه بروبکس مُجلي نيست من که پايه ام ...

    عروس زيادي مؤمن و معتقد: بسم ا.. الرحمن الرحيم و به نستعين انه خير ناصر و معين ... اعوذ با... من شيطان رجيم يس و القرآن الحکيم .... الي آخر .... ( و در آخر ) نعم

    عروس فمنيست: يعني چي؟! چه معني داره همش ما بگيم بله ... چقدر زن بايد تو سري خور باشه چرا همش از ما سؤال مي پرسن ! ... يه بار هم از اين مجسمه بلاهت (اشاره به داماد) بپرسين ... (اصولا اين قوم فمنيست جنبه ندارن که بهشون احترام بذارن و يه چيزي ازشون بپرسن ... فقط بايد زد تو سرشون و بهشون گفت همينه که هست مي خواي بخواه نمي خواي هم به درک)

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #45
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    -اگه يه بار همه 20واحد رو توي يه ترم افتادين: بي خيالش
    -اگه شما رو با نمره 11.99مشروط كردن: خوب... شده ديگه
    -اگه استاد مي‌خواد به جاي آقا بهتون بگه خانوم: بگه
    -اگه يه دفعه‌هارد ۱۲0 گيگابايت شما هاپولي‌هاپو شد: پيش مياد ديگه
    -اگه پرسپوليس قراره از پيكان ببازه: ببازه
    -اگه سر مراسم خواستگاري، همونجا، عروس خانوم گفت نه: ايشاالله خوشبخت بشه
    -اگه آمريكا يه موشك اتمي تنظيم كرده درست روي خونه شما: مسئله‌اي نيست
    -اگه صبح اول مهر بجاي ساعت 6، ساعت 7 رفتين سر كار: دقيقا رفتين سر كار
    -اگه كفشي كه امروز واكس زدين رو، همه لگد مي‌كنن: تعجبي نداره
    -اگه درست شب امتحان بعد از مدتها به عروسي دعوت شدين: مباركه، عروسي رو كه نمي‌شه نرفت
    -اگه کار شما به جايي رسيده كه خودتون به خودتون ايميل مي‌زنين: اينجوري هم يه صفايي داره
    -اگه توي انتخاب واحد به شما 13واحد بيشتر نرسيده: حتما حكمتي توي اون بوده
    -اگه بعد از 3ساعت چت كردن يادتون اومد كه با اينترنت ساعت 500 تومن وصل شده بودين: مهم نيست
    -اگه شمعهاي كيك تولد شما رو بقيه فوت كردن: لبخند بزنين
    -اگه ماشينتون جلوي يه مدرسه دخترونه پنچر شد و شما پنچر‌گيري بلد نبودين: خودتون رو نبازين
    -اگه در حال فرستادن قلب و بوسه با مسنجر متوجه شدين يكي پشت سرتون وايساده: عيبي نداره بابا
    -اگه بغل دستي شما سر كلاس كه اتفاقا" كنار شما رديف اول نشسته انگشتش رو تا مچ توي دماغش فرو كرد، شش دور بپيچوند، بعد با يه حالت دوراني بيرون آورد، و بعد خيلي آروم زير ميز كلاس دستش رو پاك كرد... نه! اين يكي رو شرمنده. آدميزاد هم يه تحملي داره

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #46
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    بحران بی شوهری

    در راستای اینکه بحران بی شوهری در جامعه امروز به وجود آمده کلیه خانمهای محترم می تونن از روش های زیر استفاده کنن و البته مراقب باشن که سوءاستفاده نکنن .

    ۱ـ روش کوزه ای : همان روش قرن های قدیم که دختر کوزه به دوش به سمت رودخانه می رفت پسر به کوزه می خوره کوزه بشکست و بعد چنین گفته اند که : اگر با من نبودش هیچ میلی ... چرا ظرف مرا بشکست لیلی

    نتیجه گیری : بحران ازدواج حال حاضر بخاطر لوله کشی شدن آبه .

    ۲ـ روش عرفانی : چهل شبانه روز جلوی خونه رو آب و جارو میکنی و ده تا شمع روشن می کنی شکلات بین مردم تقسیم می کنی تا مرد آرزوهات بیاد.

    نتیجه گیری : در صورت کمبود شمع می تونین فانوس هم روشن کنین .

    ۳ـ روش سوسکی : بخاطر ترس از یه سوسک که حتی می تونی خودت اون رو تو خونه یا کوچه کار بزاری همچین محکم می پری تو بغلش و بهش می چسبی که هیچ جور نتونه تو رو از خودش جدا کنه .

    نتیجه گیری : با تشکر از کلیه سوسک های محترم مقیم مرکز و حومه .

    ۴ـ روش تیپ : انواع تیپ های مختلف روی خودت پیاده می کنی بیست و دو کیلو لوازم آرایش روی خودت خالی می کنی و سعی میکنی تا آنجا که ممکن است لباس ها مورد توجه باشند طوری که هرکس که تو خیابونه مجبور بشه حتما یک بار شما را نگاه کنه بعد گوشه خیابون می ایستی تا شوهر مناسب سوارت کنه .

    نتیجه گیری : خطر احتمال از بین رفتن آبروی چندین و چند ساله تان وجود دارد اما چون به خاطر ازدواج است مسئله نیست این دفه !

    ۵ ـ روش خر خونی : تو کلاس و مدرسه و دانشگاه نمره بیست کلاس می شی بالاخره تو کل سال های مدرسه یه خر خون دیگه پیدا میشه که بیاد سراغت و باعث بشه که نترشی .

    نتیجه گیری : اگه شوهر پیدا نشد تا مقطع دکترا ادامه بدین و بعد ترک تحصیل کنین.



    نتیجه گیری : سعی کنین همیشه چند میلیون در کیف خود داشته باشین.

    ۷ـ روش مذهبی : توی انواع مجالس مختلف مذهبی شرکت می کنی توی هیچ چیز کم نمی آری جایی نیست که مراسمی باشه و تو اونجا نباشی تا بالاخره یه شوهر گیرت بیاد .

    نتیجه گیری : التماس دعا خواهر .



    نتیجه گیری : می تونین روی یه بچه پنج ساله برای بیست سال آینده برنامه بریزین



    نتیجه گیری : در تعهد نامه کلانتری حتما مقدار مهریه را ذکر کنین
    ۶ ـ روش مایه داری : با دوستان توی انواع پارتی های شبانه و پیست های اسکی و باشگاه های بیلیارد و بولینگ هر کوفت و زهر مار دیگری که می تونی شرکت می کنی و حواست فقط به یه شوهر مناسب هست تا چیز های دیگه . ۸ ـ روش فامیلی : یه کاغذ بر می داری و اسم تمام پسرهای فامیل از سن پنج تا پنجاه ساله رو که ازدواج نکردنن رو روش می نویسی بعد شروع به بررسی و تفکیک می کنی و اونهایی که شرایط را دارن رو انتخاب می کنی و یه برنامه ریزی برای عملیات تاکتیکی که بلاخره یه کدوم رو خفت کنی . ۹ ـ روش نامردی : جلوی یکی از این ماشین های پلیس یه دفعه می پری پسره رو می گیری تو بغلت و دستت رو میکنی تو دستش و ازش... (سانسور ) می گیری تا بعد از تعهد توی کلانتری مجبور بشه که باهات ازدواج کنه. البته این روش برای اونهایی است که از کلیه روش های بالا نا امید شده اند.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #47
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    نسخه داروخانه!!!!!

    يه خانومي وارد داروخانه ميشه و به دكتر داروساز ميگه كه به سيانور احتياج داره!

    داروسازه ميگه واسه چي سيانور مي‌‌خواي؟

    خانومه توضيح ميده كه لازمه شوهرش را مسموم كنه.

    چشم‌هاي داروسازه چهارتا ميشه و ميگه: خدا رحم كنه، خانوم من نمي‌تونم به شما سيانور بدم كه بريد و شوهرتان را بكُشيد! اين بر خلاف قوانينه! من مجوز كارم را از دست خواهم داد... هردوي ما را زنداني خواهند كرد و ديگه بدتر از اين نمي شه! نه خانوم، نـــه! شما حق نداريد سيانور داشته باشيد و حداقل من به شما سيانور نخواهم داد.

    بعد از اين حرف خانومه دستش رو ميبره داخل كيفش و از اون يه عكس مياره بيرون؛ عكسي كه در اون شوهرش و زن داروسازه توي يه رستوران داشتند شام مي‌خوردند.

    داروسازه به عكسه نگاه مي كنه و ميگه: خب، حالا... چرا به من نگفته بوديد كه نسخه داريد؟

    نتيجه‌ي اخلاقي: وقتي به داروخانه مي‌رويد، اول نسخه‌ي خود را نشان بدهيد!

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #48
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    بدشناسی محض!!!!!!

    صبح به سختي از خواب بيدار مي شويد. راديو را روشن مي کنيد:
    "به به...! چه روز قشنگي است امروز. يک روز عالي! دوستي مي گفت..."
    اما شما معتقديد که امروز، روز بسيار زشت و چرت و پرتي است. دوست آن گوينده هم غلط کرده که گفته هوا بهاري است. اصلا غلط کرده هر کسي درباره امروز حرف زده! يکي از دلايل ناراحتي تان اين است که از اصلاحات متنفر هستيد و امروز مجبور هستيد که ريش تان را مرتب کنيد. ماشين ريش تراش را بر مي داريد. با عصبانيت جلو آينه حمام مي ايستيد و عليه خودتان شعار و فحش مي دهيد. ناگهان ماشين ريش تراش از مسير منحرف مي شود و قسمتي از ريش تان را مي زند. مي خواهيد ريش بلند خود را کوتاه و همسطح قسمت خراب شده کنيد. ولي آن قسمت سه تيغه و صاف شده است. به ناچار کاملا اصلاحات مي کنيد. در آخر هم کرم
    "افتر شيو" پسرتان را به صورتتان مي ماليد امروز کنفرانس مطبوعاتي داريد. شما رئيس اداره اي هستيد که اگر با آن قيافه ديده بشويد، فاجعه رخ خواهد داد. تصميم مي گيريد با منشي خود تماس بگيريد و جلسه را کنسل کنيد. ولي بهانه اي براي اين کار نداريد. از طرفي نيز مطمئن هستيد که اگر همسرتان قضيه را بفهمد، آنرا همه جا پخش مي کند. چون برادر بي سواد و معتاد او را در اداره مدير يکي از بخش ها کرده ايد ولي حالا پسرعمويش را استخدام نمي کنيد. همسرتان قهر کرده و به خانه مادرش رفته است. به ناچار تصميم
    مي گيريد که بلايي سر خودتان بياوريد تا آن را بهانه کنيد و تا ريش تان مثل روز اول نشده در انظار حاضر نشويد. به آشپزخانه
    مي رويد و کارد را بر مي داريد. ولي نمي دانيد آن را به کجايتان بزنيد. مي ترسيد که از شدت خونريزي بميريد. از طرفي هم مطمئن هستيد که در هر حال اگر با آن شکل و شمايل به اداره برويد، به زودي مجبور به خودکشي خواهيد شد. فکر مي کنيد مسموم شدن هم خوب است. در يخچال به دنبال يک ماده خوراکي مي گرديد که تاريخ مصرف آن گذشته باشد. ولي همه چيز را تازه خريده ايد. از فکر مسموم شدن هم بيرون مي آييد. فکري به ذهنتان مي رسد. با خودتان فکر مي کنيد که مي شود يک جايي از بدن خود را عمل جراحي کنيد. اينجوري در بيمارستان بستري مي شويد و کسي را به حضور نمي پذيريد. با يکي از دوستانتان که پزشک است تماس مي گيريد. او عمل آپانديس را پيشنهاد مي کند. شما قبلا اين کار را کرده ايد. به دکتر مي گوييد که دوران استراحت پس از عمل جراحي بايد به اندازه اي باشد که ريش تان در اين مدت در بيايد. دکتر مي گويد که چون کاملا سالم هستيد
    تنها دو راه داريد. زايمان کنيد، يا مثل مايکل جکسون عمل کنيد.
    از دکتر خداحافظي مي کنيد. تصميم مي گيريد که سکته قلبي کنيد. براي اين کار بايد حسابي عصباني بشويد. به منزل مادر خانم تان زنگ مي زنيد و هر آنچه که در اين چند سال نگفته ايد را مي گوييد. سپس گوشي تلفن را مي گذاريد و تلفن را از پريز مي کشيد. بجاي عصباني بودن احساس سبکي مي کنيد. کنفرانس مطبوعاتي تا دو ساعت ديگر شروع مي شود.
    تنها يک راه برايتان باقي مانده و آن اين است که در مسير اداره تصادف کنيد. پشت چراغ قرمز توقف کرده ايد. بيلبورد سر تقاطع را نگاه مي کنيد. تبليغ يک کرم مو بر صورت است که براي هميشه موها را از بين مي برد. خنده تان مي گيرد. شيشه کرم برايتان آشنا است. شبيه کرم "افتر شيو" پسرتان است. دقت مي کنيد و متوجه مي شويد که خودش است. صورت صاف تان را در آينه مي بينيد و فرياد مي زنيد:
    - خوشگل...!!!...
    راننده خودرو کناري فکر مي کند که به همسر او متلک انداخته ايد. با عصبانيت مي گويد:
    - الان خوشگل را نشانت مي دهم!
    سپس پياده مي شود و به طرف اتومبيل شما مي آيد. گاز مي دهيد و فرار مي کنيد. او هم به دنبالتان مي آيد. تعقيب و گريز آغاز
    مي شود. نمي توانيد از دستش فرار کنيد. در يک خيابان ناگهان متوجه مي شويد که پشت سرتان نيست و گم تان کرده است.
    مي بينيد که ورودي يک پارکينگ باز است. داخل آن مي پيچيد و تصميم مي گيريد که مدتي در آنجا بمانيد تا مطمئن بشويد که راننده عصباني شما را گم کرده است. يک گوشه از پارکينگ پارک مي کنيد. سرتان را روي فرمان مي گذاريد و نفس راحتي
    مي کشيد. کسي به شيشه مي زند. نگاه مي کنيد. نگهبان اداره است. شما را بدون ريش نمي شناسد. راننده آن خودرو که تعقيب تان
    مي کرد خبرنگار است و با همسرش براي شرکت در کنفرانس مطبوعاتي شما به اداره تان مي آيد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #49
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    آنجلینا جولی مسلمان شد.
    خبر کوتاه بود ولی تاثیرگذار. وی دیروز پس از حضور در نماز خانه وزارت جهاد و کشاورزی به دین مبین اسلام گرویست، و اسم خود را به کاترین پاترسون تغییر داد. (دلیلش رو نمی دونم ولی انگار از بچه گی به این اسم علاقه داشته طفلکی) نزدیکان وی دلیل این کار را به دست آوردن دل مادر مارمولی دانستند تا بلکه بتواند هر چه بیشتر خودش را به این خانواده محترم تحمیل کند.خبرگزاری های منتسب به مارمولی از نرم شدن دل مادر مارمولی خبر داده اند. نکته قابل توجه این است که مارمولی هرگونه ارتباط با این قضیه را تکذیب کرده است.
    گفته می شود بازتاب این خبر در هالیوود مثبت نبوده و شایعه هایی مبنی بر تحریم وی به گوش می رسد، آنجلینا در پی این شایعه گفته که عین خیالش نیست و به تازگی با یک کارگردان مطرح که از دوستان مارمولی است، قراردادی برای فیلمی به نام «پنجاهم» بسته است.

    از نقل این خبر قصد خاصی نداشتم فقط خواستم کسایی که برای آنجلینا دندون تیز کرده بودن رو از خواب خوش بیدار کنم.(به خصوص اون برادپیت سوسول)

    پيشنهاد مارمولي به شما : فقط مردم آزاري كنيد و لذت ببريد ولي حواستان باشد كه زياده روي نكنيد !
    آنچه گفتني بود من گفتم / خواه پند گير خواه بازم مردم آزاري كن

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #50
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض



    3 ساعت قبل از رفتن به خونه مادربزرگ:
    - پسرگلم بلند شو برو حموم مادربزرگت این جوری ببینتت غصه می خوره ها...
    - مامان تو رو جون هر کی دوست داری بی خیال شو اصلا حالشو ندارم.
    - می گم بلند شو برو حموم بوگند می دی.
    - تو رو خدا ول کن آب می خوره به تنم همه پوستم قرمز می شه، کف می ره زیر ناخونم چندشم می شه؛ حالا بعداً می رم.
    - ........
    - باشه بابا رفتم. (جنگ مغلوبه شد)

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 5 از 12 نخستنخست 123456789 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/