فصل 5........
ساعت ۲ بعد از ظهر بود که با مانی اومدیم خونه و یه ناهاری خوردیم و گرفتیم خوابیدیم تا ساعت ۴ که مادر صدامون کرد دو تایی یه دوش گرفتیم و رفتیم پایین و زری خانم برامون چایی و میوه و شیرینی آورد مانی همونجور که چاییش رو میخورد گفت
چایی ت رو بخور بعدش یه سر با همدیگه بریم برون
کجا
مانی بیرون دیگه
بیرون کجای
مانی تو بیرون رو معمولا به کجا میگی
دستشویی
یه نگاه به من کرد و گفت
واقعا تو کار این خداوند مهربون موندم که چه جوری این همه ذوق و سلیقه و طبع لطیف رو تو وجود تو جمع کرده
یعنی چی
مانی آخه میشه از این همه جا خارج از فضای این خونه به عنوان بیرون اسم برد اون وقت تو همه رو ول کردی میگی بیرون یعنی دستشویی
خب معمولا به دستشویی میگن بیرون
مانی حالا گیرم تو درست بگی ولی آخه عقلم چیز خوبیه اصلا میشه که من و تو دوتایی کارامونو بکنیم و با همدیگه بریم دستشویی آخه این حرف که تو میزنی
شوخی کردم بابا حالا منظورت از بیون کجاس
مانی همون دستشویی دیگه
ا لوس نشو کجا بریم
مانی بریم جاهای خوب جاهای باصفا جاهایی که توش شادیه میفهمی که
مثلا کجا
دوباره یه نگاه به من کرد و گفت
هیچی بابا همون دستشویی رو میگم
آخه تو بگو کجا
مانی بابا یه جایی که خوش باشیم و یه خرده بهمون خوش بگذره
خب مثلا کجا
مانی یه جایی که باچند نفر بشینیم و گپی بزنیم و درد دلی کنیم و چیزی بخوریم و بازم بگم یا خبر مرگت فهمیدی
تو جاشو در نظر گرفتی
مانی خب اگه در نظر نگرفته بودم که نمیگفتم
خب تو بگو کجا
مانی مثلا یه کتابخونه پربار که تعداد کتاباشم زیاد باشه و بتونیم تو چند ساعت یه کوله بار از علم و دانش اندوخته کنیم
شوخی میکنی
مانی نه ترو با دستای خودم کفن کردم
تو که اهل این چیزا نیستی
مانی چرا تازگی آ اهل شدم
یعنی ۲تایی بلند شیم بریم کتابخونه
مانی آره به مرگ تو
الان که کتابخونه وانیس
مانی ا... چه بد شد
خب شایدم واباشه
مانی اصلا غصه وابودن یا نبودنش رو نخور تو که یه صندوقخونه کتاب داری چندتاشو وردار بیار بخونیم
یه نگاه بهش کردم و گفتم
داری مسخره م میکنی
تو همین موقع مادرم اومد تو تراس که هر دو بهش سلام کردیم و گرفت نشست رو یه صندلی کنار ما و گفت
میوه بخورین
من شروع کردم به موز پوست کندن که دیدم مانی فقط همینجوری داره چپ چپ به من نگاه میکنه یه خرده که گذشت مادرمم متوجه شد و گفت
چته مانی چی شده
مانی دارم غصه میخورم عزیز
مادرم چرا مادر
مانی آخه این هامون کتاباشو نمیده من بخونم
مادرم با تعجب بهش نگاه کرد و گفت
مگه تو میخوای کتاب بخونی
مانی آره دیگه وقتی با این هامون نشست و برخاست میکنم مجبورم بشینم یه گوشه و همش کتاب بخونم کار دیگه ای که ازش بر نمیاد
مادرم اومد یه چیزی بگه که تلفن زنگ زد و بلند شد رفت و مانی بلا فاصله گفت
موزت رو خوردی
خوردم
مانی میخوای دنباله بحث بیرون رو که خیلی م شیرین بود در مورد دستشویی ادامه بدیم
اه لوس نشو
مانی پاشو تا اون رو سگم در نیومده لباساتو بپوش بریم
آخه کجا
مانی یه جای خوب
پس ترمه رو چیکار میکنی
مانی هیچ کار
یعنی چی
مانی د ترمه به من چه مربوطه
یعنی چی به تو چه مربوطه
مانی بابا این تا ساعت دوازده یک خوابه خب یک بلند میشه یه ناهاری میخوره تا دو خب دو میره یه دوش میگیره تا سه خب سه میشینه پای تلفن تا چهار خب چهار دوباره میگیره میخوابه تا هشت هشت دوباره بلند میشه یه چیزی میخوره تا نه خب نه میشینه پای ماهواره تا یازده خب یازده م کم کم کاراشو میکنه تا دوازده خب دوازده م راه میافته برای فیلم برداری تا دو سه خب بعدشم دوباره صحنه تکرار میشه خب
ا زهرمار و خب
مانی خب کارش اینجوریه خواب و استراحتش بجاس من بدبخت با تویه فلک زده باید صبحا بریم کارخونه خب اینطوری نه به زندگی مون میرسیم نه به خوابمون نه به اون یکی زندگیمون
کدوم یکی زندگیمون
مانی همون زندگی بیرون یعنی دست شویی مون
باز چرت و پرت بگو
مانی پاک شدیم اسیر این خانم من دیگه نمیرم دنبالش
اینطوری میخوای با هاش ازدواج کنی
مانی من به گور پدرم میخندم اصلا اینطوری هیچوقت گیرش نمی آری که بخوای باهاش ازدواج کنی
خب حالا میخوای چیکار کنی
مانی دو تایی بریم بیرون دیگه
من نمی آم
مانی چرا
باید برم سراغ عمه
مانی سراغ عمه یا رکسانا
به تو چه
مانی خب تو که از اول یه همچین خیالی داشتی مرض داری این همه در مورد بیرون تحقیق کردی از همون اول میگفتی نمی آم و انقدرم انرژی از من تلف نمیکردی
حالا دارم میگم نمی آم
مانی به درک من اصلا با تو می آم
می آی چی کار
مانی میخوام ببینم این دختره رکسانا از جون تو چی میخواد
تو چیکار به کار من داری
مانی چطور تو به کار من کار داری اصلا میدونی چیه این عمه میخواد انتفام باباهامونو از ما بگیره خونه اش شده دامی برای جمزباند چند تا دختر رو جمع کرده اونجا که تا ما پامونو گذاشتیم اونجا نفری یه دونه بندازه به ما چه عمه هایی تو دنیا پیدا میشن آ اصلا نمیدونم چرا عمه ها اینطورین برای همین اگه دقت کرده باشی در فرهنگ لغات ما بیشتر هدف اصابت حملات لفظی عمه ها هستن
یعنی چی
مانی یعنی مثلا یکی به یکی دیگه میرسه و میگه ای عمه یا بطور مثال تا دو نفر بهم میرسن یکیشون پیش دستی میکنه و به اون یکی میگه جواد عمه تو
خیلی بی ادبی
مانی دارم افراد اوباش رو میگم جون من دقت کردی اونوقت در مقابل برای خاله ها هیچ واژهای تدوین نشده چرا علتش چیه
والا منم گاهی به این مسله فکر کردم ولی نفهمیدم علتش چیه
مانی صلاح نمیدونی که این مطلب رو با خود عمه در میون بذازیم
تو همین موقع موبایلش زنگ زد و از جیبش دز آورد یه نگاه بهش کرد و گفت
بغرمایین یا خود عمه مستقیما در جهت تخریب برادرزاده اقدام میکنه یا توسط ایادی اش
کیه
مانی دختر عمه جونت
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)