بررسی روایات تحریف
قبل از ورود به بحث تذکر چند نکته ضروری است.
1. روایات حاکی از تحریف در کتب حدیثی هر دو طائفه سنی و شیعه آمده است. بنابراین تهمت زدن به یک گروه خاص به صرف وجود تعدادی روایت که علما آن طائفه یا آنها را قبول ندارند و یا حاکی از تفسیر و تنزیل می دانند، کاری خلاف مروت انسانی و اصول اسلامی است.
اگر بنا باشد وجود روایت های شاذ را حاکی از اعتقاد گروه به آن روایت ها بدانیم، پس باید گفت: برزگترین شیخ حدیث اهل سنت، محکم ترین معتقد به تحریف قرآن است. از آن گذشته باید گفت: خلیفه دوم معتقد سرسخت تحریف قرآن است.
2. در مباحث علمی، هر بحث کننده ای می باید اصل اساسی رسیدن به حقیقت را رعایت نماید.
یعنی در هر بحثی که بنا است بین دو نفر از یک مذهب و یا یک دین جریان پیدا کند، باید مواظب بود که از حقیقت طلبی و حق جویی به ورطه ضلالت جویی و گمراهی طلبی نیستیم.
یعنی اگر بنا است که از قرآن دفاع نمائیم، نباید این دفاع منجر به انکار وحی یا قرآن گردد و یا اگر بنا است از خلفا پیروی کنیم، این روش نباید منجر به نادیده گرفتن سیره رسول الله گردد.
ما می گوئیم، خلفا برای مسلمانان عزیز است. گروهی از مسلمانان، گروهی از خلفا را افضل از امام علی علیه السلام می دانند آن گونه که ابوحنیفه در کتاب فقه اکبر خود می گوید. ( فقه اکبر )
اما گروهی به افضلیت امام علی بر عثمان قایل هستند ( تاریخ تشییع درایران، رسول جعفریان، 1 / 22 ) و گروهی به افضلیت امام علی بر هر سه خلیفه قایل اند. ( تاریخ تشییع درایران، رسول جعفریان، 1 / 22 )
در این گونه بحث ها نباید ملاک اساسی و میزان قضاوت را نادیده گرفت.
ما می گوئیم: امام علی علیه السلام افضل است بر خلفا است. برای این اعتقاد خود به قرآن و حدیث رسول الله و سیره مبارک و مقدس آن وجود نورانی تمسک می نمائیم.
حال اگر گفت: ابوبکر و عمر و عثمان افضل است. آنها نیز باید میزان را در نظر داشته باشند. نه این که قرآن و سنت رسول الله و سیره مبارک او را به فراموشی بسپرند.
اعتقاد ما و همه مسلمانان این است که رسول الله اهمیت و قدر و عظمت به مراتب بیشتر از خلفا دارد. بنابراین برای افضل ساختن خلفا نباید از عظمت رسول الله کاست و گفته ها و افعالی را به او نسبت داد که هرگز به زبان مقدس آن وجود نازنین جاری نگشته است و از جوارح آن وجود نورانی صادر نگردیده است.
بنابراین در بحث باید مواظب اصول اساسی اسلام بود. نباید برای از میدان بعد عنوان خصم اصول اساسی اسلام را خدشه دار نمود. ( عدم تحریف القرآن، سید علی الحسینی المیلانی، ص 20 ) که در غیر این صورت مصداق حدیث شریف « من نظر برایه هلک » ( الکافی، 1 / 56 ) خواهد گردید.
3. در بررسی روایات، چه از لحاظ سندی و چه از لحاظ متنی معتقد به اصول زیر هستیم:
الف_ به عقیده ما قرآن اصل است. بنابراین اگر یک روایتی حاکی از تحریف قرآن بود و این روایت دارای سند بسیار محکمی نیز بود، به آن روایت عمل نخواهیم کرد. بکله آن را دور خواهیم انداخت.
زیرا قرآنی که در دست مسلمین است یک متن متواتر است و دارای درجه یقین بالاتر از آن. بنابراین در برابر این متن متواتر هیچ روایتی نمی تواند ایستادگی کند.
ب_ ما معتقدیم که رسول الله و اهل بیت معصوم او طابق الفعل بالفعل همراه قرآن هستند. سند این اعتقاد ما حدیث نورانی « ثقلین » است. ( مسند احمد، احمد بن حنبل، 3 / 59. سنن الترمذی، 5 / 328. مجمع الزوائد، هیثمی، 9 / 163 )
بنابراین روایات تحریف هرگز نمی توانند ملاکی برای اعتقاد مسلمین قرار گیرد.
4. برای بررسی یک اعتقاد و استناد آن به یک شخص یا گروه باید از اصول زیر پیروی نمود:
اول_ نباید به یکی از آثار فرد یا گروه بسنده نمود. بلکه مروت انسانی و اصل اسلامی این را می طلبد که نظرات همه دانشمندان آن فرقه و یا نظرات آن شخص را در طول سالیان متمادی حیات او بررسی نمود.
چه بسا یک شخص در طول عمر دارای چندین نظریه متناقض باشد.
همین طور نمی توان به نصوصی که در برخی کتب یک طائفه وجود دارد و باقی دانشمندان آن طائفه به شدت به مخالفت با آن پرداخته ان بسنده نمود و اعلام کرد که فلان طائفه خاص معتقد به فلان عقیده غیر اسلامی است.
دوم_ در بررسی یک عقیده نباید حب و بغض را دخیل نمود.
زیرا که حب و بغض و دخیل نمود آن در قضاوت چشم حق را کور و دل حق طلب را کدر و تاریک می نماید. هر مکتبی دارای یک سری اصول اساسی و زیر بنایی است.
این اصول اساسی و زیربنای است که می تواند ملاک رد یا قبول یک عقیده قرار گیرد.
دین مقدس و نورانی اسلام از این اصول اساسی به قدر فراوان برخوردار است. همه فرقه های اسلامی باید بر اساس آن اصول اساسی اسلام نقد شوند و در قبول یا رد مذاهب اسلامی نباید آن اصول را نادیده گرفت.
اکتفا به یک ماخذ یا چند ماخذ برای رد یا قبول یک فرقه کار درستی نیست و اندیشمندان حقیقت جو هرگز آن را تجویز نمی نمایند.
لذا اگر قرار است یک اعتقاد به طائفه شیعه سنی نسبت داد، می باید همه ماخذ آن مذاهب اعم از حدیث و تفسیر و کلام و فقه و... را بررسی نمود و از بررسی تمام منابع آنها، به یک نظر رسید که آیا آن اعتقاد، اعتقادی است که همه آن طائفه به آن معتقد است یا برخی از افراد آن. بدین وسیله از گناه کبیره تهمت نیز دوری جسته ایم.
دسته بندی روایات تحریف:
روایات تحریف طبق یک دسته بندی به دوازده گروه تقسیم شده است که به شرح زیر است.
1. برخی از این روایات می گویند:
هر آنچه در امت های پیشین اتفاق افتاده در امت اسلامی نیز رخ می دهد.
2. گروهی دیگر می گویند:
قرآن در زمان عثمان با گواهی دو شاهد، جمع و ترتیب یافت.
3. دسته ای از روایات حاکی از این است که:
برخی از آیات قرآن از لحاظ تلاوت نسخ شده است.
4. برخی دیگر از روایات مدعی اند که:
اختلاف های بسیار فاحشی بین مصاحف صحابه وجود دارد.
5. گروهی از روایات حاکی از این امر است که:
اختلاف در مصاحف سلف بسیار بوده است و برخی از آیات از لحاظ تقدیم و تاخیر در این مصاحف چشم گیر بوده است. نیز صحابه به اجتهاد خود قرآن را جمع کرده اند. نه با نظر و نظارت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم.
6. گروهی از روایات حاکی است که:
ابی بن کعب که داناترین امت مسلمان به قرائت قرآن بوده، دو سوره خلع و حفد را در مصحف خود آورده بوده است.
7. گروهی از روایات می گوید:
عثمان جز چهار مصحف که خود تنظیم نمود بود، همه مصاحف را سوزاند و مردم را وادار نمود تا فقط همان مصحف را که خود او تنظیم نمود بود، قرائت نمایند.
8. دسته ای از روایات مدعی است که:
قرآن، در اصل بسیار زیاد از مقدار کنونی بوده است، تعدادی از سوره ها و آیات آن از بین رفته و نابود شده است.
9. گروهی از روایات حاکی است که:
اسامی امامان در کتاب آسمانی اسلام نیز بوده است. زیرا این اسامی در کتب آسمانی قبل از قرآن موجود بوده است.
10. بسیاری از روایات حاکی از اختلاف قرائت است.
روایت نزول قرآن بر هفت حرف یکی از آنها است.
11. گروهی از روایات موجود است که حاکی از تحریف قرآن است.
12. روایاتی وجود دارد که موارد تحریف قرآن را بیان می کند و تعداد این روایات نیز زیاد است. ( پژوهشی نو درباره قرآن مجید، جعفر مرتضی عاملی. ترجمه، محمد سیری، ص 347 - 342 )
همان گونه که ذکر شد، همه روایات تحریف در این دسته های دوازده گانه جای می گیرد.
ما بسیاری از روایات این گروهای دوازده گانه را هم از حیث سند و هم از لحاظ دلالت متن بررسی و نقد خواهیم نمود و آشکار خواهیم ساخت که این روایات:
1. سند درستی ندارد. در سلسله سند این روایات افرادی وجود دارد که هم از نظر اصحاب رجال شیعه و هم از نظر علماء رجال و حدیث اهل سنت مخدوش و گمراه هستند.
2. متن این روایات نیز آن چنان متزلزل و مخدوش هستند که آشکارا از دست های وضع جاعلان حدیث حکایت می کنند.
به عقیده ما، کلام وحیانی که از زبان نورانی رسول الله صادر گشته و یا از زبان فرزندان پاک و معصوم او جاری گشته است، آن قدر روشن و واشح و مبرهن است که هر عقل سلیمی و هر دل مفطوری، آن را درک می کند و از بین سخنان دروغ وضاعان متمایز می سازد.
بنابراین چه بسا در طول تاریخ دست وضاعان حدیث، احادیثی را به رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نسبت دهند که دارای سند درستی نیز باشد، اما آن حدیث از رسول الله نباشد و فرزندان او نگفته باشد.
بدخواهان اسلام و رسول الله قرن های متمادی برگرده اسلام سوار بودند. بنابراین کردند آنچه که می خواستند انجام بدهند.
برادران اهل سنت ما نیز، طبق نظریه نادرست «صحابه کلهم عدول » ( معرفة الثقاف، الحافظ احمد بن عبدالله العجلی، مدینه منوره 1405، کتبة الدار، ج 1 ص 16. و الجرح و التعدیل، شیخ الاسلام الرازی، بیروت 1371، دار احیاء التراث، ج 1 ص 7. و الکامل، عبدالله بن عدی، بیروت 1409، دارالفکر، ج 1 ص 9. و الاصابة فی تمیز الصحابة، ابن حجر العسقلانی، بیروت 1415، دار الکتب العلمیة، ج 1 ص 17 ) هم آنچه را از روایات جاعلان دروغ گو به دست شان رسید، بدون نقد و ابرام برای امت اسلام نقل کردند.
3. بسیاری از این روایات حاکی از تحریف معنوی است نه لفظی.
و صد البته در امت اسلام کسی منکر تحریف معنی قرآن نیست. وجود تفاسیر گوناگون قرآن با نظریات ضد و نقیض حاکی از این تحریف و مصداق بارزی برای نوع از تحریف است. فرقه های گوناگون اسلامی نیز مصداق دیگری از نوع از تحریف است.
4. دسته ای از این نیز حاکی از تنزیل و شان نزول آیات است.
5. و بالاخره برخی از این روایات حاکی از تاویل آیات است.
بنابراین با بررسی دقیق مجامع روایی شیعه و سنی، نمی توان حداقل یک روایت یافت که حاکی از تحریف قرآن باشد. با این شرایط که اولا: سند آن درست باشد. ثانیا: متن متواتر باشد. به حدی که با تواتر قرآن برابری نمایدو...
1. گروه اول از روایات تحریف:
این گروه از روایات حاکی است که آنچه در بین امت های گذشته اتفاق افتاده است، بدون کم و زیاد در امت اسلامی نیز تکرار خواهد شد.
قائلین به تحریف این روایات دلیلی انگاشته اند بر تحریف قرآن مجید. زیرا یکی اموری که در امت های گذشته اتفاق افتاد، تحریف کتب آسمانی آنها بود. بنابراین طبق احادیث کتاب آسمانی و مقدس اسلام نیز دچار تحریف گردیده است.
این روایات هم از طریق شیعه نقل شده و هم از طریق اهل سنت. البته مفاد و متن روایات متفاوت است. اما همه از یک معنا که همان جریان سنت های امت های گذشته در امت اسلامی باشد حکایت دارد. بسیاری از کتب تفسیر و حدیث اهل سنت این روایات را نقل نموده است که به ذکر چند نمونه اکتفا می شود:
1. قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم:
« والذی نفسی بیده لترکبن سنن من کان قبلکم مثلا بمثل » ( مسند احمد بن حنبل، 5 / 340 )
قسم به کسی که نفس من در دست اوست هر آینه سنت های امت قبل پشت سر هم در میان شما جاری خواهد گشت.
2. سنن الترمذی فوق را در باب « لترکبن سنن من کان قبلکم » آورده است. اما فراز پایانی حدیث مثلا بمثل را نیاورده است. او این حدیث را صحیح می داند. ( سنن الترمذی، 3 / 321 )
3. مجمع الزوائد حدیث فوق با سه گونه متن آورده است:
اول. متن نقل شده از احمد بن جنبل. ( مجمع الزوائد، الهیثمی، 7 / 261 )
دوم. « لترکبن سنن من کان قبلکم بشرا بشبرا و ذراعا بذراع و باعا بباع حتی لو ان احدکم دخل حجر ضب لدختلم و حتی لو ان احدهم جامع امه لفعلتم » ( مجمع الزوائد، الهیثمی، 7 / 261 )
سنت های امت گذشته در شما ذره به ذره جاری خواهد شد. حتی اگر در مسیر جریان آب قرار گرفته باشد شما نیز قرار خواهید گرفت و حتی اگر یکی از آنها مادرش را جماع نموده باشد شما نیز خواهید کرد.
سوم. « انتم اشبه الامم ببنی اسرائیل لترکبن طریقهم حذوالقذة حتی لا یکون فیهم شی الا کان فیکم مثله حتی ان القوم لتمر علیهم المرأة فیقوم الیها بعضهم فیجا معها ثم یرجع الی اصحابه یضحک لهم و یضحکون الیه » ( مجمع الزوائد، الهیثمی، 7 / 261 ) ( برای اطلاع بیشتر رجوع شود به: فتح الباری، ابن حجر 13 / 255 - تحفة الاحوذی، المبارکفوری 6 / 339 - تفسیر القرآن، عبدالرزاق الصنعانی 2 / 235 - جامع البیان، طبری 9 / 61 - تفسیر القرطبی 7 / 272 - الدر المنثور، سیوطی 6 / 56 )
شما شبیه ترین مردم به امت بنی اسرائیل هستید. طریق و منشی آنها را ذره ذره طی خواهید نموده به گونه ای که چیزی در آنها نیست مگر در آن که در شما باشد. به نحوی که اگر بر گروهی عبور کند هر آینه بعضی از آنها به سوی آن زن خواهد رفت و با او جماع خواهد نمود و به سوی دیگران بر خواهد گشت در حالی او به آنها می خندد و آنها به او می خندند.
نقل روایت از طریق کتب شیعه:
1. قاضی نعمان معربی این حدیث را در دعائم الاسلام آورده است. اما با دو متن متفاوت که البته هماهنگی معنوی دارد.
الف: « لتسلکن سبل الامم ممن کان قبلکم حذوا الفعل بالفعل و القذة بالقذة حتی لو دخلوا حجر ضب لدخلتموه »
ب. « لترکبن سنن من کان قبلکم ذراعا بذراع و باعا بباع حتی لو سلکوا خشرم ربر لسلکتموه » ( قاضی نعمان مغربی، دعائم الاسلام، 1 / 1 )
2. مرحوم صدوق در کمال الدین این حدیث را از امام صادق از پدران اش از رسول الله نقل می کند که فرمود:
« والذی بعثنی نبیا و بشیرا لترکبن امتی سنن من کان قبلها حذوا الفعل بالفعل حتی لو ان ان حیة من بن اسرائیل دخلت فی حجر لدخلت فی هذه الامة حیة مثلها » ( کمال الدین، شیخ صدوق، ص 576. چاپ جامعه مدرسین قم )
قسم به آن کس که مرا مبعوث نمود بشارت دهنده قرار داد هر آینه تجربه خواهد امت سنت های امت های گذشته دقیقا به گونه ای که اگر مادی در بنی اسرائیل از سوراخ سنگی داخل شده باشد، در این امت نیز اتفاق خواهد افتاد.
3. این حدیث را ملا صالح مازندارنی هم آورده است. ( شرح اصول کافی 7 / 60 )
4. کتب زیر نیز این حدیث را آورده اند:
الف_ من لا یحضره الفقیه. ( من لا یحضره الفقیه 1 / 203 )
« قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم: یکون فی هذه الامة کل ما فی بنی اسرائیل حذوالفعل بالفعل و حذوا القذة بالقذة »
ب_ علل الشرائع شیخ صدوق.( علل الشرایع، شیخ صدوق 1 / 209 )
ج_ عیون اخبار الرضا شیخ صدوق.
« یکون فی هذه الامة کل ما کان فی الامم السالفة حذوالفعل بالفعل و القذة بالقذة » ( عیون اخبار الرضا 1 / 218 )
د_ مختصر بصائر الدرجات. ( مختصر بصائر الدرجات، ص 205 )
س_ کفایة الاثر. ( کفایة الاثر، الخزاز القمی، ص 15 )
همان گونه که ملاحظه شد. این حدیث را فریقین نقل کرده اند و در کتب مهم حدیثی خود آن را آورده اند.
این حدیث هم از نظر اهل سنت صحیح است و هم از نظر شیعه.
نیز این حدیث هم از نظر اهل سنت متواتر است و هم از نظر شیعه.
مفاد این حدیث در هم نقل ها یکسان است. فقط متن آن متفاوت است. تفاوت متن در نقل های اهل سنت زیاد است. اما این تفاوت در نقل های شیعه کم است. به همین دلیل این حدیث در متون شیعه از صراحت و شفافیت خاص برخوردار است. اما این صراحت و شفافیت در نقل های اهل سنت به چشم نمی خورد.
این حدیث حاکی از امور زیر است:
الف_ امت های گذشته مخصوصا بنی اسرائیل تجربیات تلخ و شیرین بیماری داشته اند. از تبعیت از رسولان الهی گرفته تا انکار ( سوره بقره / آیه 257 ) و کشتار ( سوره بقره / آیه 61 ) آنها و بعضا مسخ شدن گروهی از بنی اسرائیل ( سوره بقره / آیه 65 و سوره اعراف / آیه 166 ) و تحریف کتب آسمانی بوسیله آنها و نزول عذاب های الهی بر آنها.
ب_ این حدیث می گوید:
هر آنچه بر بنی اسرائیل آمده است دقیقا بر شما نیز خواهد آمد و تجربیات آنه بوسیله شما تکرار و تجربه خواهد شد.
ج_ از طرفی از آنجا که این حدیث شریف قطعی الصدور از معصوم است بنابراین حکایت از واقع دارد.
یعنی آنچه این حدیث از آن حکایت می کند حتما باید اتفاق افتد و الا کذب لازم می آید و ساحت قدسی معصوم بری از کذب است و کذب بر معصوم محال است.
طرفداران نظریه تحریف وقتی این مقدمات را طی نموده اند به این نتیجه رسیده اند که چون کتب آسمانی امم گذشته دچار تحریف شده است پس باید طبق این حدیث کتاب آسمانی اسلام نیز دچار تحریف گردیده باشد.
در غیر این صورت کذب معصوم لازم می آید و این امری خلاف ضروریات دینی است.
با تحلیل استدلال این جماعت به این نتیجه می رسیم که اینان دچار یک تناقض آشکار شده اند.
آن تناقض به شرح زیر است:
الف_ قرآن می گوید: خداوند حافظ من است و باطلی در ساحت قدسی من راه ندارد و من بر همه کتب آسمانی پیشینیان اقتدا دارم. بنابراین دچار تحریف نخواهم شد.
ب_ این روایت می گوید:
تجربیات امت های گذشته دقیقا در این امت جاری می شود و از آنجا که یکی از آنچه بر امت های سلف گذشته است، تحریف کتاب آسمانی آنها است پس کتاب آسمانی امت مسلمان که قرآن کریم است نیز دچار تحریف خواهد شد.
این نظریه پردازان برای فرار و خروج از این تناقض می باید سراغ یک مبنای و فرضیه دیگری بروند تا بدان وسیله یکی از طرفین تناقض را بگیرند و طرف دیگر را وانهند.
مبنایی که آنان به سراغ آن رفتند این بوده است که اصلا قرآن نمی تواند در برابر حدیث و سنت ایستادگی نماید.
یعنی سنت حاکم بر قرآن است. ( برای اطلاع از این مبنا، رجوع به بحث حجیت ظواهر در کتب اصول فقه باب ظن ضروری است ). بنابراین باید ظاهر قرآن را کنار گذاشت و حدیث را گرفت و حدیث را گرفت و حدیث نیز حاکی تحریف قرآن است. همان گونه که ملاحظه می شود اینان ابتدا قرآن را تحریف شده فرض می کنند آن گاه با استناد به حدیث تحریف قرآن تحریف شده را اثبات می کنند و این صد البته استدلالی عقیم است.
نیز جای این سؤال خالی است که از آنها پرسیده شود، چه مجوزی باعث شده که سنت و حدیث را حاکم بر قرآن بدانند؟
شاید متمسک آنها آیاتی باشد از قبیل:
« انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا » ( سوره احزاب / آیه 33 )
همانا خداوند سبحان اراده نموده است که رجس و پلیدی را از شما اهل البیت دور گرداند وشما را پاک و مطهر گرداند.
و آیه « و ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی » ( سوره نجم / آیه 4 -3 )
و پیامبر هرگز از روی هوی و هوس و از سوی خود سخنی نمی گوید. هر آنچه می گوید، وحی است که به او نازل می شود.
همان گونه که ملاحظه می شود این آیات گرامی حاکی از عصمت رسول الله می باشد. هم عصمت در مقام فعل و هم عصمت در مقام ابلاغ پیام الهی.
به نظر اینان چون رسول الله و اولاد مطهر او معصوم هستند بنابراین هر آنچه می گویند حکایت از واقع نفس الامر دارد.
از طرفی این بزرگواران مفسر حقیقی قرآن هستند. فقط رسول الله این خاندان پاک است که از تمام رموز وحی و حقایق آن اطلاع دارند.
ابابصیر از امام صادق علیه السلام نقل می کند که فرمود:
« نحن الراسخون فی العلم و نحن نعلم تاویله » ( الکافی 1 / 213 )
راسخان در علم که قرآن فرموده است ما هستیم و ما از تاویل قرآن آگاهی داریم.
برید ابن معاویه یکی از امامین باقر و صادق علیه السلام درباره آیه شریفه: « و ما یعلم تاویله الا الله و الراسخون فی العلم » ( سوره آل عمران / آیه 7 ) پرسید آن امام همام در جواب فرمود:
« فرسول الله صلی الله علیه و آله و سلم افضل الراسخون فی العلم قد علمه الله عزوجل جمیع ما انزل علیه من التنزیل و التاویل و ما کان الله لینزل علیه شیئا لم یعلمه تاویله و اوصیائه من بعده یعلمونه کله... » ( الکافی 1 / 213 و اسد الغابة 4 / 22 )
پس رسول خدا که درود خداوند بر او و خاندان پاک اش باد افضل راسخان در علم است به درستی که خداوند سبحان هر آنچه را که بر او نازل نمود او از تنزیل و تاویل آن آگاه ساخت و هیچ چیزی را خداوند سبحان بر رسول اش نازل ننمود در حالی که او را از آن آگاه نکرده باشد و اوصیاء رسول الله بعد از او همه تاویل و تنزیل را می دانند.
نیز رسول الله بارها فرمود که: « انا مدینة العلم و علی بابها فمن اراد العلم فلیاته من بابه » ( مجمع الزوائد 9 / 114 - مستدرک حاکم 3 / 126 - تاریخ بغداد 5 / 110 - تاریخ دمشق 42 / 378 )
من شهر علم هستم و علی دروازه آن پس هر کس خواهان فراگیری علم است باید از دروازه آن وارد شود.
با توجه به آنچه ذکر شد، اگر بپذیریم که مجوز این گروه برای نظریه تحریف و حاکم نمودن احادیث و سنت بر قرآن همان آیاتی که ذکر شد باید گفت که اینان سر از بن بست در خواهند آورد.
زیرا اینان از طرفی سنت را حاکم بر قرآن می دانند و بدان وسیله اثبات می نمایند که قرآن تحریف شده است و از طرفی برای اثبات حکومت سنت بر قرآن به خود قرآن تمسک می نمایند.
این تمسک آنها یا منجر به دور می شود و یا منجر به از حجیت افتادن هم قرآن و هم سنت.
زیرا نمی توان با قرآنی که به زعم و گمان اینان تحریف یافته است بر حکومت سنت بر قرآن استدلال نمود.
چه همین آیات که اینان استدلال می نمایند، دچار تحریف شده باشد. بنابراین با چیزی که تحریف یافته است نمی توان تحریف آن را اثبات نمود.
از طرفی اینان با قرآن می خواهند عصمت نبی و اوصیاء او را نیز اثبات نمایند تا بدان وسیله بتوانند به احادیث تمسک جویند.
از کجا معلوم آیاتی که دال بر عصمت است دچار تحریف نشده باشد اگر این آیات دچار تحریف شده باشند عصمت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نیز خدشه دار خواهد شد و این مستلزم انکار یکی از ضروریات دین _ اگر از اصول دین نباشد _ خواهد گردید.
همان گونه که ملاحظه شد با یک کوته فکری مسلمین دچار چه معضلاتی می شوند.
معضلاتی که اساس اسلام را فرو می ریزد.
هم قرآن را ناکارآمد می کند هم حدیث را از حجیت می اندازد. هم عصمت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را زیر سؤال می برد.
و چه شری بیشتر از این می تواند دچار اسلام شود. در حالی که احادیثی از این قبیل بر تحریف قرآن دلالت ندارد.
بر فرض که دلالت داشته باشند آیا یک حدیث که متواتر باشد می تواند با تواتر قرآن و وحی منزل برابری نماید. مگر رسول الله نفرمود: آنچه از من شنیدید با قرآن مقایسه نمائید.
رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
« و انه ستفشوا عنی احادیث فی اتاکم من حدیثی فاقرؤا کتاب الله فاعتبروه فما وافق کتاب الله فانا قلته و ما لم یوافق کتاب الله فلم اقله » ( مجمع الزوائد 1 / 170 - احکام القرآن - الجصاص 1 / 629 )
همانا از من احادیث بسیاری پراکنده و شیوع خواهد یافت پس هر آنچه از احادیث من به شما رسید بر قرآن بخوانید و با قرآن اعتبار و بسنجید. پس آنچه موافق قرآن بود من گفته ام و هر آنچه مخالف قرآن بود من نگفته ام.
ما هرگز نمی گوئیم که این دسته از روایات مخالف قرآن است.
بلکه تمام سخن ما در این است که اولا: اگر این حدیث حاکی از تحریف باشد، پس مخالف قرآن است و باید به آن عمل ننمود.
ثانیا: ما می گوئیم این حدیث مخالف قرآن نیست و حاکی از تحریف نمی باشد.
برای بیان مقصود یک بار دیگر این حدیث نورانی را نقل می نمائیم:
رسول خدا که درود خدا بر او و خاندان پاک اش باد فرمود:
« یکون فی هذه الامة کل ما کان فی بنی اسرائیل حذو الفعل بالفعل و حذو القذة بالقذة » ( شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه 1 / 203 - عیون الاخبار الرضا 1 / 218 )
همان گونه که قبلا گفته شد در این نورانی به امور زیر اشاره شده است:
1. در بنی اسرائیل یک اتفاقاتی رخ داده است بعضی از این اتفاقات خوب و میمون بوده است و بعضی ناگوار و نامیمون.
2. آن اتفاقات دقیقا در امت اسلامی نیز رخ خواهد داد.
این دو فراز مهمترین نکته ای است که از این حدیث فهمیده می شود.
اما تمام حرف در این است که اولا: بسیاری از اتفاقاتی که در بنی اسرائیل رخ داده در امت اسلامی قابل رخ دادن نیست.
زیرا رسول بزرگوار اسلام باعث گردیده که آن اتفاقات در امت اسلامی رخ ندهد.
آن اتفاقات عبارتند از:
1. معجزه موسی علیه السلام:
همه می دانیم که موسی علیه السلام چند معجزه داشت. خداوند درباره آن می فرماید:
« فالقی عصاه فاذا هی ثعبان مبین و نزع یده فاذا هی بیضاء للناظرین » ( سوره اعراف / آیه 108 - 107 )
پس عصایش را افکند پس اژدهایی آشکار گردید و دست خود را بیرون کشید در حالی که به روشنی در برابر دیدگان می درخشید.
2. اقوام بنی اسرائیل دچار عذاب الهی شدند.
فرشتگان الهی به سوی لوط رفتند و او را گفتند که با اهل و دوستانت شب نه از میان قوم خود خارج شو که این قوم دچار عذاب خواهند شد.
« قالوا یا لوط انا رسل ریک من یصلوا الیک خاسر باهلک بقطع من اللیل و لا یلتفت منکم احدا الا امرتک انه مصیبها ما اصابهم ان موعدهم الصبح الیس الصبح بقریب. فلما جاء امرنا جعلنا عالیها سافلها و امطرنا علیها حجارة من سجیل منضود » ( سوره هود / آیه 82 - 81 )
فرشتگان به او گفتند: ای لوط ما فرشتگان حق و نیروی محکم و رکن شدید الهی هستیم هرگز گزندی به تو نمی رسد. کسان خود را در شب از میان آنها بیرون ببر کسی از شما به پشت سرخود ننگرد نگر زن تو تا او هم به مصیبت آنها گرفتار شود که موعد عذاب آنها صبح است چون امر ما صادر شد و فرمان عذاب دادیم از سنگ ریزه های آتش افزا شهرهای آنها را زیر و رو کردیم.
3. گروهی از بنی اسرائیل مسخ شدند.
خداوند می فرماید:
« و لقد علمتم الذین اعتدوا منکم فی السبت فقلنا لهم کونوا قردة خاسئین » ( سوره بقره / آیه 65 )
و هر آینه می دانید آنها را که در روز شنبه تعدی نمودند پس به آنها گفتیم: بوزینه گان مطرود شوید.
« فلما عتوا عن ما نهوا عنه قلنا لهم کونوا قردة خاسئین » ( سوره اعراف / آیه 166 )
وقتی از آنچه نهی شده بودند سر پیچیدند گفتیم شان بوزینه گان مطرود شوید.
این آیات درباره بنی اسرائیل است. ( المیزان 1 / 299 و 8 / 383 )
4. برای نجات بنی اسرائیل از چنگ فرعون نیل شکافته شد.
« و اذ فرقنا بکم البحر فانجینا کم و اغرقنا آل فرعون و انتم تنظرون » ( سوره بقره / آیه 50 )
و هنگامی که بحر را شکافتیم و شما را نجات دادیم و آل فرعون را در حالی که شما می نگریستید غرق نمودیم.
5. عذاب های قوم عاد و ثمود نیز در قرآن آمده است. ( سوره ذاریات / آیات 43 - 41 )
6. کشتار رسولان الهی یکی از کارهای بنی اسرائیل بوده است.
خداوند می فرماید:
« و اذ قلتم یا موسی لن نصبر علی طعام واحد فادع لنا ربک یخرج لنا مما تنبت الارض من بقلها و قثائها و فومها و عدسها و بصلها قال اتستبدلون الذی هو ادنی بالذی هو خیر اهبطوا مطرا فان لکم ما سألتم و ضربت علیهم الذلة و المکنة و باءوا بغضب من الله ذالک بانهم کانوا یکفرون بآیات الله و یقتلون النبیین بغیر الحق ذالک بما عصوا و کانوا یعتدون » ( سوره بقره / آیه 61 )
و چون گفتید ای موسی ما به یک خوراک نمی توانیم بسازیم پروردگار خویش را بخوان تا از آنچه زمین همی رویاند از سبزی و خیار و سیر و عدس و پیاز برای ما بیرون آورد. گفت: چگونه پست تر را با بهتر عوض می کنید. به شهر فرود آئید تا این چیزها خواستید بیابید و ذلت و مسکنت بر آنان مقرر شد و بغضب خدا مبتلا شدند زیرا آیه های خدا را انکار همی کردند و پیامبران را بناروا همی کشتند زیرا نافرمان شده بودند و تعدی همی کردند.
7. پدید آمدن شخصی چون قارون و به زمین فرورفتن او. ( سوره قصص / آیات 81 - 76 )
8. پدید آمدن سامری و گوساله پرستی. ( سوره طه / آیات 91 - 85 )
آنچه ذکر شد گوشه ای از اتفاقاتی است که بر بنی اسرائیل گذشت. اما هیچ کدام از آنها در امت اسلامی اتفاق نیفتاده است.
همان گونه که ملاحظه می شود در بین این حدیث و آن آیات تعارض بوجود آمده است ما نیز نه دست از آیات بر می داریم و نه حدیث را کنار می گذاریم بلکه برای رفع این تعارض باید دید که این حدیث چه معنایی دارد.
آیا از این حدیث یک قضیه کلیه فهمیده می شود؟
اگر این گونه باشد با این آیات تعارض دارد. یا این که این حدیث دال بر یک قضیه کلیه نیست بلکه حکایت از یک قضیه جزئیه دارد یعنی برخی از آنچه بر بنی اسرائیل رخ داده در امت اسلامی نیز تکرار می شود.
به نظر می رسد مراد این حدیث همین قضیه جزئیه است.
مرحوم آقای خویی می فرماید:
این گونه روایات اخبار آحاد هستند که مفید علم است نه مفید عمل. بر فرض که این روایات متواتر باشد باز هم دلالت بر این ندارد که قرآن نیز مانند انجیل و توارت تحریف خواهد شد.
چرا که بسیاری از وقایع ای که در امم سابقه اتفاق افتاده است، در این امت تکرار نگردیده است.
مانند عبادت گاو، سرگردانی بنی اسرائیل غرق شده فرعون و اصحاب اش، حکمرانی حضرت سلیمان بر انس و جن مرگ هارون قبل از موسی، آوردن چهل معجزه توسی موسی، ولادت عیسی بدون پدر، مسخ بسیاری از گذشتگان به میمون و خوک و چیزهای و اموری دیگر که در آن امت ها اتفاق افتاده است.
اتفاق نیفتادن این اتفاقات و امور دیگر، دلیل واضحی است بر این که ظاهر این روایت ها مراد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نبوده است و مسلمین نیز نباید ظاهر آنها را گیرند.
پس ناچار باید به دنبال یک سری مشابهت ها گشت و آنها را یافت و وجه شبه بین امت اسلامی و امت های گذشته قرار داد. ( البیان فی تفسیر القرآن، ص 221 - 220 )
برای وجه شبه کافی است که ما این روایت و امثال آن را حمل بر تحریف معنوی نمائیم.
چیزی که هم قرآن آن را می پذیرد و هم عمده مسلمانان آن را قبول دارند و نیز این گونه تحریف اتفاق افتاده است. مصداق آن، گروه های گوناگون اسلامی که هر کدام به قرآن استدلال می نمیاند و نیز تفاسیر قرآن از صدر اسلام تا کنون هم دلیل بر این نوع از تحریف می باشد.
قرآن درباره تحریف معنوی می فرماید:
« ...یحرفون الکلم عن مواضعه » ( سوره نساء / آیه 46 و مائده / آیه 13 )
کلمات را از موضع خود تغییر می دهند و بر غیر آنچه نازل گردیده بود تفسیر می کردند. ( مجمع البیان 3/ 296 و البیان فی تفسیر القرآن 197 )
بنابراین اگر فرض را بر تواتر این گونه روایات بگذاریم باز دلیل این نمی شود که قرآن در گذشته تحریف شده باشد.
همان گونه که مدعای نظریه پردازان تحریف است. شاید در آینده این کار اتفاق بیافتد. ( البیان فی تفسیر القرآن 221 )
البته این نکته نیز قابل اهمیت است که این قرآنی که اکنون در دست مسلمین است، در آینده تحریف نخواهد شد. زیرا بشر با این امکاناتی که دارد، نزدیک به محال است که بخشی از این کتاب نابود شود و به دست آیندگان نرسد.
خلاصه کلام این که این استدلال باطلی است که ما بوسیله این روایت تحریف قرآن را اثبات نمائیم.
این روایت اگر هم صحیح باشد فقط بر شباهتی بین آنچه در امت های گذشته رخ داده و آنچه در این امت رخ می دهد دلالت دارد. آنهم بر برخی از موارد. نه صد در صد موارد.
زیرا که بسیاری از وقایع درگذشته اتفاق افتاده است که در این امت اتفاق نیفتاده است.
هم مسلمین قبول دارند که خداوند سبحان به برکت وجود مقدس رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم عذاب را از امت اسلام برداشته است و خداوند به همین جهت درباره رسول اش در قرآن می فرماید:
« ما ارسلناک الا رحمة للعالمین » ( سوره انبیاء / آیه 107 )
و ما تو را به رسالت مبعوث ننمودیم مگر این که رحمت برای عالمیان باشی.
در روایات آمده است که انبیاء سلف هنگامی که از قوم خود می رنجیدند و از هدایت آنها ناامید می گردیدند، برای امت های خود طلب عذاب می نمودند. اما رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم هرگز برای امت اسلامی تقاضای عذاب ننمودند و عذاب هایی که در امت های گذشته اتفاق افتاده در این و به این امت رخ نداده است. ( العروسی الحویزی، تفسیر نور الثقلین، موسسه اسماعیلیان 1412، ج 3 / 465 )
پس این روایت حاکی از این تحریف اگر باشد منظور تحریف معنوی است نه لفظی.
نیز دلایلی بسیاری وجود دارد که قرآن محفوظ خواهد ماند. زیرا معجزه جاودانه خاتم رسولان الهی است.
اما کتاب های انبیای گذشته معجزه آنان نبوده است. از تحریف شده اند.
و اصولا تحریف کتاب و بازی با آن از سنت های هستی نیست.
بلکه سنت هستی در این باره بقای صحیح و سالم این کتب است و به بازی گرفتن کتب آسمانی مخالف با سنت های هست است که بر قواعد و اصول صحیح و دقیق استوار است. ( پژوهشی نو درباره قرآن کریم ص 343 - 342 )
2. برخی از روایات اهل سنت حاکی از این است که قرآن با گواهی و شاهد در عصر عثمان جمع گردید. بنابراین قرآن متواتر نیست. زیرا با دو نفر تواتر به اثبات نمی رسد. وقتی تواتر قرآن از بین برود پرواضح است که می تواند در آن دخل و تصرف صورت گرفته باشد.
برای نقد و بررسی و رد این دلیل ناچاریم ابتدا روایات جمع قرآن در عهد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را بیاوریم و اثبات نمائیم که قرآن موجود در عصر رسول الله جمع شده است و بر دست مبارک خود رسول الله در اختیار مسلمانان قرار گرفته است.
اما حدیث جمع قرآن توسط عثمان را نیز بیان خواهیم کرد که منظور از آن چیست.
روایات حاکی از جمع قرآن در عهد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم:
جلال الدین سیوطی می گوید:
« و قد کان القرآن کتب کله فی عهد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و لکن غیر مجموع فی مواضع واحد » ( جلال الدین سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج 1 / ص 76 )
به درستی که قرآن در عهد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نوشته شد اما در یک موضع واحد نوشته نشده بود.
عبدالرحمن بن شماسته از زید بن ثابت نقل می کند که می گفت:
« بینا نحن عند رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نولف القرآن من الرقاع » ( احمد ابن حنبل، مسند 5 / 185. محمد بن عیسی الترمذی، سنن الترمذی 5 / 390 )
ما نزد رسول الله می نوشتیم قرآن را بر پاره های کاغذ.
حاکم نیشابوری این حدیث را نقل می کند و می گوید:
« هذا الحدیث صحیح علی شرط الشیخین و لم یخرجاه و فیه الدلیل الواضح ان القرآن جمع فی عهد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم » ( المستدرک علی الصحیحین 2 / 611. بدر الدین محمد بن عبدالله الزرکشی، البرهان فی علوم القرآن 1 / 237 )
از زیدبن ثابت نقل شده که گفته است:
من وحی را برای رسول خدا می نوشتم در حالی که آن وجود مقدس وحی را برای من املاء می فرمود. پس چون از نوشتن وحی فراغت می یافتم می فرمود: بخوان. پس من آنچه را که از وحی برای حضرت نوشته بودم در حضورش می خواندم. پس اگر کلمه ای جا افتاده بود آن بزرگوار آن را اصلاح می کرد و آن کلمه را در جای خودش قرار می داد. ( مجمع الزوائد، الهیثمی 1 / 152 )
ابواسحاق از براءابن عازب این گونه نقل می کند:
« کنت عند رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فقال ادعوا لی زیدا یجی او یاتی بالکتف و الدواة او اللوح و الدواة کتب لا یستوی القاعدون من المومنین و المجاهدون فی سبیل الله » ( مسند احمد 4 / 301. صحیح بخاری 6 / 100 )
ما نزد خدا بودیم پس رسول خدا فرمود: زید را صدا نمائید تا کتف و دوات یا لوح و دوات بیاورد و این آیه را بنویسد.
انس گفته است:
« جمع القرآن علی عهد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم اربعة نفر کلهم من الانصار ابی بن کعب و معاذ بن جبل و زید بن ثابت و ابوزید » ( مسن احمد 3 / 233. صحیح بخاری 4 / 229 و جلد 6 ص 103. صحیح مسلم 7 / 149. سنن الترمذی 5 / 331. السنن الکبری 6 / 211. البیهقی، شرح مسلم، الندوی 16 / 19 )
حارث محاسبی درباره جمع آوری قرآن می گوید:
« کتابة القرآن لیست بمحدثة فانه صلی الله علیه و آله و سلم کان یامر بکتابته و کان ذالک بمنزلة اوراق وجدت فی بیت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم » ( الاتقان فی علوم القرآن 1 / 78. البرهان، زرکشی 1 / 238. تاریخ القآن الکریم، محمد طاهر الکردی ص 22 )
کتابت و نوشتن قرآن چیز جدیدی نیست زیرا رسول خدا که سلام خداوند بر او و آل پاک اش باد امر به کتابت قرآن نمود و آن قرآن به منزله اوراق بود که در خانه رسول الله یافت شد.
به همین مطلب ابن حجر عسقلانی نیز اذعان دارد. او می گوید:
« و قد کان النبی صلی الله علیه و آله و سلم اذن فی کتابة القرآن » ( ابن حجر عسقلانی، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری 9 / 10 )
نووی می گوید:
بدان که قرآن در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آن گونه امروزه در دست ماست تالیف شد.
« اعلم ان القرآن العزیز کان مولفا فی زمن النبی علی ما هو فی المصاحف الیوم » ( التبیان فی آداب حملة القرآن، ص 715. الاصابة، ابن حجر عسقلانی 1 / 28 )
واقدی افراد زیر را در زمره کسانی می آورد که در زمان رسول الله قرآن جمع نموده اند.
1.ابی بن کعب 2.معاذ بن جبل 3.ابودرداء
4.زید بن ثابت 5.سعد بن عبید 6. ابوزید
7.مجمع بن جاریة 8. ابن مسعود 9. عثمان بن عفان
10. تمیم داری 11. عبادة بن صامت 12. ابوایوب ( الطبقات الکبری، حجر بن سعد 2 / 357 - 355 )
زرکشی کسان دیگر از صحابه را نام می برد که در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مشغول جمع قرآن بوده اند.
این افراد عبارتند از:
1. سالم مولی ابی حذیفة 2.عبدالله بن عمر 3.عقبة بن عامر ( البرهان، زرکشی 1 / 243 )
از ابن عباس نقل شده که گفته است:
« کان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یاتی علیه الزمان و هو ینزل علیه السور ذوات العدد فکان اذ انزل علیه الشی دعا بعض من کان یکتب فیقول ضعوا هذه الآیات فی السور التی یذکر فیها کذا و کذا » ( البرهان، زرکشی 1 / 241 )
بر رسول خدا زمانی می آمد که آیاتی نازل می شد. پس بعضی را فرا می خواند که آن آیات را بنویسند. پس به آنها می فرمود: این آیات را در فلان سوره که در آن کذا و کذا آمده است بگذار.
حاکم نیشابوری این حدیث را بنابر شرط بخاری و مسلم صحیح می داند، ( المستدرک 2 / 330. جامع البیان، طبری 1 / 69. عون المعبود، عظیم آبادی 2 / 351. تفسیر ابن کثیر 2 / 344. الدر المنثور 3 / 207. فتح القدیر، شوکانی 2 / 331. ابن ثبة النمیری 3 / 1015 ) البته او این حدیث را از عثمان نقل می کند. حدیث دیگری که حاکی از جمع قرآن در زمان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم می باشد. حدیثی است که در آن عمر بعد از جنگ یمامه، به ابوبکر می گوید: بسیاری از قراء کریم کشته شده اند. می ترسم قرآن با آنها مدفون شود. دستور بده قرآن را جمع نمایند.
ابوبکر در جواب عمر می گوید: چگونه کاری را انجام دهم که رسول الله انجام نداد.
بعد از مدتی ابوبکر قانع می شود و به زید می گوید:
« یا زید بن ثابت انک غلام شاب عاقل لا نتهمک قد کنت تکتب الوحی لرسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فتتبع القرآن فاجمعه » ( مسند احمد 1 / 13. صحیح بخاری 5 / 210. السنن الکبری، بیهقی 2 / 41. البرهان، زرکشی 1 / 233. الاتقان فی علوم القرآن، سیوطی 1 / 76 )
ای زید ابن ثابت همانا تو جوان هستی و عاقل. تو را مردم تهمت نمی زنند. تو در زمان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم وحی را می نوشتی برای رسول الله.
همان گونه که ملاحظه می شود این حدیث حاکی است که خود خلیفه اول نیز اذعان دارد که قرآن در زمان رسول الله نوشته می شده است و یکی از نویسندگان آن زید ابن ثابت بوده است.
اما سؤالی که اینجا می توان مطرح نمود این است که چرا ابوبکر به زید می گوید: لا نتهمک، کسی تو را تهمت نمی زند. مگر چه اتفاقی افتاده بود که حتی برای نوشتن و کتابت قرآن مردم را تهمت می زدند. به گونه ای که خلیفه اول از آن می ترسید.
پاسخ به این سؤال از او حال خارج نیست:
1. نگارش قرآن و در خانه ماندی و به سراغ جمع آیات رفتن حاکی از انزوای از خلیفه بوده است. همان گونه که امام علی از خانه خارج شد مگر با هجوم عمال خلیفه زیرا او قسم یاد نموده بود تا قرآن را ننویسد، عبا و ردا بر دوش نیندازد.
2. از آنجا قرآن توسط رسول الله نوشته و جمع شده بود، لذا مسلمین کار ابوبکر را بدعتی در برابر فعل رسول الله می دانستند لذا کسی به خود جرأت نمی داد. از طرفی چون امام علی را کسی بر این کار مورد تهمت قرار نداده است. معلوم می شود که به آن بزرگوار بدگمان نشد. زیرا همه می دانستند که او امانت دار و دروازه علم رسول الله لود و هم می دانستند که امام علی علیه السلام به فرموده رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بنابرحدیث ثقلین قرین و کفو قرآن است.
اما دیگران از این امتیاز بی بهره بودند.
لذا مسلمین حق داشتند به آنها بدگمان باشند.
زید بن ثابت می گوید: « فتتبعت القرآن اجمعه من العسب و اللخاف و صدور الرجال » ( الاتقان 1 / 76 )
پس به تتبع قرآن رفتم و آن از لیف های خرما و عسب ها جمع کردم. معلوم می شود که در زمان رسول الله به این ابزار قرآن در می نوشتند و همان گونه که قبلا بیان شد خود زید یکی از آن کاتبان بوده است.
جمعی صالح می گوید:
پیامبر چند نفر از اصحاب را برای نوشتند برگزیده بود که عبارت بودند از خلفای اربعه معاویه زید بن ثابت ابی ابن کعب خالد بن ولید و ثابت بن قیس.
این عده به دستور پیامبر هر چه را که از قرآن نازل می شد می نوشتند و در حقیقت این متون نوشته شده پشتوانه ای بود بر آنچه مسلمانان در حافظه های خود جمع آوری می کردند. ( صبحی صالح، پژوهش هایی دربارۀ قرآنو وحی، ترجمه: محمد مجتهد شبستری، تهران، دفتر نشر و فرهنگ اسلامی 1375، ج 1 ص 111 )
کتابت وحی منحصر به مدینه نیست. تاریخ حاکی از این است که یاران رسول خداوند مسلمانان وحی را می نوشتند و مخفیانه توسط معلمان قرآن که رسول خدا معین فرموده بود یاد می گرفتند.
در حدیث اسلام عمر بن خطاب به این نکته اشاره شده است.
ابن هشام می گوید:
« فرجع عمر مامدا الی اخته و ختنه و عند هما خباب بن الارت معه صحیفة فیها طه و قد سمع عمر حین دنا الی البیت قراءة جناب علیهما » (السیرة النبویة 1 / 344 )
پس عمدا به سوی خانه شوهر خواهرش حرکت نمود در حال که نزد آنها جناب بن ارت بود که صحیفه ای به همراه داشت که در آن سوره طه بود.
تا اینجا به اثبات رسید که قرآن در زمان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم تدوین و نوشته شده بود.
توقیفی بودن جایگاه آیات در سوره ها و حتی جایگاه سوره های حاکی از این است که این قرآن در زمان رسول الله مدون بوده است و رسول بزرگوار اسلام هر آیه را در جای خود و هر سوره را نیز در جای خود به حسب نزول قرار می داده است و به کاتبان وحی امر می نموده که دستور آن بزرگوار را به انجام برسانند.
ابن حجر عسقلانی می گوید:
ابن زبیر به عثمان گفت فلان آیه بوسیله آن آیه دیگر نسخ شده است. لذا چرا باید آن را در قرآن آورد. بهتر است که آن را حذف نمود و آیه ناسخ را بیاوریم کافی است.
عثمان در جواب او می گوید: « یابن اخی لا اغیر منها شیئا » ( فتح الباری فی شرح صحیح البخاری 8 / 144 )
ای پسر برادر، من چیزی را از آن تغییر نمی دهم.
این گفته عثمان حاکی از آن است که ترتیب آیات توفیقی است.
مبارکغوری می گوید:
« ان ترتیب الآیات توقیفی و علیه الاجماع و النصوص المترادفة » ( تحفة الاحوذی 8 / 380 )
همانا ترتیب آیات توقیفی است و دلیل بر آن اجماع و احادیث مترادف است.
زرکشی نیز جمع آیات و ترتیب آن را توقیفی می داند و می گوید:
« جمع الآیات فی السور فهو توقیفی تولاه النبی صلی الله علیه و آله و سلم » ( البرهان 1 / 237 و 256 )
جمع و ترتیب آیات در سوره ها توقیفی است. متولی این امر خود رسول خدا بوده است.
از زید بن ثابت نقل شده که گفته است:
« هنگامی که مصحف را استنساخ می کردیم آیه ای از سوره احزاب مفقود گردید که می شنیدیم پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آن را می خواند. پس جستجو کردیم و آن را نزد خزیمة بن ثابت انصاری یافتیم. پس آن را در سوره اش در مصحف نگاشتیم » ( الاتقان فی علوم القرآن، ترجمه سید مهدی حایری قزوینی 1 / 207، انتشارات امیر کبیر 1376 )
این حرف زید دقیقا همان چیزی است که علما و دانشمندان اسلام می گویند. یعنی توقیفی بودن جایگاه آیات در سوره ها.
سیوطی می گوید: « اجماع و نصوص مترادف بر آن است که ترتیب آیات توقیفی است و شبهه ای در آن نیست » ( الاتقان فی علوم القرآن، ترجمه سید مهدی حایری قزوینی 1 / 209. تاریخ القرآن الکریم، محمد طاهر الکردی ص 61 )
درباره سوره های قرآن نیز گروهی از مسلمین قایل به این هستند که سوره ها توقیفی است. به این معنی که هر گاه بسم الله الرحمن الرحیم را از زبان مقدس رسول خدا می شنیدید می فهمیدند که سوره قبلی تمام شده و سوره جدیدی در حال نزول است و مسلمین باید منتظر احکام جدیدی از سوی پروردگار عالمیان باشند. ( الاتقان ص 82 ج 1، چاپ بیروت، دارالمعرفة )
از جمله استدلال هایی که بر جمع قرآن در عصر رسول الله ارائه شده است، تحقیقات و کاوش های دانشمندان عصر حاضر دربارۀ قرآن و عصر نزول قرآن است.
اینان می گویند:
«مکه در هر حال یک شهر تجاری بود که حیات و موجودیت اش وابسته به تجارت بود و با مناطقی که در آن جا کتابت معمول بود، ارتباط داشت. تاجران مکه می بایست سابقه ای از معاملات شان را نگه داشته باشند و می توان استنباط کرد کتابت در آنجا کاملا شناخته شده بود » ( درآمدی به تاریخ قرآن، ریچارد بل، ترجمه: بهاءالدین خرمشاهی، مرکز ترجمه قرآن مجید به زبان های خارجی، چاپ اول، 1382، ص 59. در آستانه قرآن، ردّی بلاشه، ترجمه محمود رامیاء، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ پنجم، 1376، ص 19 - 17 )
برای این نظریه مؤیداتی نیز می توان آورد. خداوند سبحان دربارۀ قریش در سوره قریش می فرماید:
« لایلاف قریش. ایلافهم رحلة الشتاء و الصیف » ( سوره قریش / آیات 2 -1 )
برای آن که قریش با هم انس و الفت بگیرند. الفتی که در سفرهای زمستان و تابستان ثابت و برقرار باشد.
گفته شده که قریشیان در سال دو سفر داشته است. سفری در تابستان به سوی شام و سفری در زمستان به سوی یمن. ( التبیان، شیخ طوسی، 10 / 413. تفسیر القرآن، عبدالرزاق الصنعانی، 2 / 398. جامع البیان، طبرسی 30 / 396 )
و این سفرهای آنان برای تجارت بوده است و البته پرواضح است که تجارت نیازمند کتابت است.
کاتب بودن قریشیان برخی وقایع مستند تاریخی را نیز اثبات می کند.
بعد از جنگ بدر، هنگامی که گروهی از قریشیان اسیر شدند، رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم شرط آزادی آنان را آموختن کتابت به ده نفر از مسلمین قرار داد. ( جعفر سبحانی، فروع ابدیت، 1 / 518. پژوهشی در تاریخ قرآن، سید محمد باقر حجتی، تهران، ص 181 )
در قرآن نیز اشاره هایی به کتابت وجود دارد. این اشاره ها از نخستین سوره ها شروع می شود و در بسیاری از سوره ها ادامه می یابد.
خداوند سبحان در سوره مبارکه علق رسول خود را به خواندن می کند و می فرماید:
« إقرا باسم ربک الّذی خلق » و در چند آیه بعد می فرماید: « إقرا و ربّک الاکرم، الّذی علم بالقلم » ( سوره علق / 4 - 1 )
هنگامی که به این آیات نورانی با توجه به فضای نزول آن نگریسته شود، این نتیجه بدست می آید که مکیان، با خواندن و قلم به دست گرفتن آشنا بودند. نصوص تاریخی نیز این ادعا را اثبات می کند. ( فتوح البلدنان بلاذری، 459 - 457. به نقل از فروع ابدیت 1 / 68 )
با یک نگاه آماری به کلماتی چون « قرأ » به نتایج عجیبی می رسیم که به شرح زیر است:
1. واژه « قرأ » بیست و یک بار آمده است.
2. واژه « علم » شصت بار آمده است.
3. واژه « قلم » دو بار آمده است.
قلم و کتابت و خواندن به حدی نزد خدای سبحان ارزش داشته که یک سوره را به نام « قلم » نازل فرموده است.
خداوند سبحان دربارۀ نوشتن دیون می فرماید:
« یا ایها الذین آمنوا اذا تداینتم بدین الی اجل مسمی فاکتبوه و لیکتب بینکم کاتب بالعدل و لا یاب کاتب ان یکتب کما علمه الله فلیکتب و لیملل الذی علیه الحق...» ( سوره بقره / آیه 282 )
ای کسانی که ایمان آورده اید هر گاه به یکدیگر وامی تا مدت معینی دادید آن را بنویسید، نویسنده ای در بین شما آن را به درستی بنویسد و هیچ نویسنده ای نباید از آنچه خدایش آموخته دریغ کند، پس حتماً بنویسد و باید کسی که حق به عهده اوست و بدهکار است املاء کند...
در روز جزا و بازپسین می فرماید:
« یوم ندعوا کل اناس بامامهم، فمن اوتی کتابه بیمینه فالئک یقرءون کتابهم و لا یظلمون فتیلا » ( سوره اسراء / آیه 71 )
روزی که هر گروهی با پیشوای خود خوانده می شود. پس آن کس کتاب و پرونده اعمال او به دست راست اش، پس آنها پرونده اعمال خود را می خوانند و به هیچ کس ظلمی نخواهد شد.
خداوند سبحان به این تعبیرات نیز بسنده نکرده است. بلکه می فرماید که جمع قرآن بر عهده ماست « ان علینا جمعه و قرانه » ( سوره قیامت / آیه 17 )
در تفسیر این آیه شریفه گفته شده که معنای این آیه این است که به قرآن عجله مکن، چون جمع کردن آنچه بر تو وحی می شود و پیوسته کردن اجزای آن به یکدیگر و قرائت آن بر تو به عهده ماست و هیچ یکی از اینها از ما فوت نمی شود. ( المیزان، 20 / 175 )
با توجه به این قرینه ها و مویدان، قرآن ازروز اول نزول به ترتیب نوشته شده و نزد رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم موجود بوده است و برخی از صحابه نیز دارای مصحف بودند که بر اساس آن قرائت می کردند.
هر گاه آیه ای و سوره ای جدید نازل می شد، آن را می نوشتند و بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عرضه می کردند. پس از آن که با تائید گرامی اسلام همراه می شد، به دستور آن وجود مقدس در جای خود قرار می گرفت. بنابراین قرآن در زمان رسول خدا تدوین گردید و در یک جا و بین دو جلد جمع بود. اما مهر اتمام تا آخرین لحظات عمر شریف رسول الله بر آن نگاشته نشده بود.
زیرا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم تا آخرین روزهای حیات منتظر وحی بود. آن گاه که رسول خدا به سول حضرت پروردگار پر کشید، اصحاب فهمیدند که قرآن وحی به پایان رسیده است، و دیگر به قرآن اضافه نخواهد شد. لیک قرآن تا این زمان بین دو جلد قرار نگرفته بود.
شاهد این مطلب سخنان زید بن ثابت است و دیگران که می گفتند: قرآن بر کتف ها و کنف ها و حصیرها و استخوان های دست و پای شتر و گوسفند نوشته شده بود. ابوبکر تنها کاری که انجام داد این بود که آن نوشته های پراکنده را بین دو جلد جمع کرد. امام علی علیه السلام هم بین دو جلد جمع نمود وهم به ترتیب نزول مرتب ساخت و شأن و نزول و تفسیر آیات نیز در کنار آنها آورد. ( الاتقان فی علوم القرآن، 1 / 77 )
حکایت مصحف زید به سفارش ابوبکر:
بخاری از زید بن ثابت نقل می کند که گفت:
« ارسل الی ابوبکر مقتل اهل الیمامة. فاذا عمر بن الخطاب عنده. قال ابوبکر رضی الله عنه ان عمر اتانی فقال ان القتل قد استحر یوم الیمامة بقراء القرآن و انی اخشی ان یستمر القتل بالقراء بالمواطن. فیذهب کثیر من القرآن و انی اری ان تأمر بجمیع القرآن. قلت لعمر کیف لفعل شیئا لم یفعله رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم.
قال عمر: هذا والله خیر. فلم یزل عمر یراجعنی حتی شرح الله صدری لذلک و رأیت فی ذلک الذی رای عمر.
قال زید: قال ابوبکر: انک رجل شاب عاقل. لانتهمک و قد کنت تکتب الوحی لرسول الله صلی الله علیه و آله و سلم. فنتبع القرآن. فاجمعه فوالله لو کلفونی نقل جبل من الجبال ما کان اتکل علی مما امرنی به من جمع القرآن.
قلت: کیف تفعلون شیئا لم یفعله رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم. قال هو والله خیر.
فلم یزل ابوبکر یراجعنی شرح الله صدری الذی شرح له صدر ابوبکر و عمر رضی الله عنهی.
فتتبعت القرآن اجمعه من العسب و اللخاف و صدور الرجال حتی وجدت آخر سورة التوبة مع ابی خزیمة الانصاری ام اجدها مع احد غیره « لقد جاءکم رسول الله من انفسکم عزیز علیه ما عنتم » حتی خاتمة براءة. فکانت الصحف عند ابی بکر حتی توفاه الله. ثم عند عمر حیاته ثم عند حفصه بنت عمر» ( صحیح بخاری، 6 / 98 و 8 / 119. السنن الکبری، بیهقی، 2 / 41. تفسیر القرطبی، 1 / 50. البرهان، زرکشی، 1 / 233. الاتقان 1 / 202. ترجمه سید مهدی حایری قزوینی. مسند احمد 1 / 13 )
ابوبکر هنگام جنگ یمامه مرا فراخواند. دیدم عمر بن الخطاب هم نزد اوست. پس ابوبکر گفت: عمر به نزدم آمد و گفت: کشار در قراء قرآن شدت یافته است و من می ترسم که کشتار قراء قرآن در جاهای دیگر هم واقع شود و در نتیجه قسمت زیادی از قرآن از بین برود. به نظر من تو به جمع کردن قرآن امر کن.
به عمر گفتم: چگونه کاری که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نکرد، ما انجام دهیم؟ عمر گفت: به خدا این کار خیر است. آنگاه پیوسته در این باره با من گفت و گو کرد تا این که خداوند سینه ام را برای این اقدام باز فرمود و من نیز رای و نظر عمر را یافتم.
زید می گوید: ابوبکر خطاب به من گفت: تو جوان عاقلی هستی، اتهامی نزد ما نداری. وحی را هم در خدمت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم می نوشتی. پس قرآن را جستجو کن و آن را جمع آوری نما. به خدا قسم اگر به من تکلیف می کردند که کوهی را جابجا کنم از این سنگین تر نبود که به من جمع آوری را امر کرد... پس پیوسته ابوبکر در این باره با من سخن گفت تا اینکه خداوند سینه مرا مانند سینه ابوبکر و عمر برای این کار فراخ گردانید. آنگاه به جستجوی قرآن پرداختم و آن را از نوشته های بر چوب های درخت خرما و سنگهای نازک و سینه مردها جمع آوری نمودم و آخر سوره توبه را نزد ابوخزیمه انصاری یافتم...
در این حدیث نکاتی چند وجود دارد که قابل تامل است:
1. احادیث متقن و متواتر حاکی از این است که چهار نفر از اصحاب که همگی از انصار بودند در عهد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قرآن را جمع آوری کرده بودند.
قتاده از انس روایت کرد که می گفت: « جمع القرآن علی عهد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم اربعة نفر کلهم من انصار ابی بن کعب و معاذ بن جبل و زید بن ثابت و ابوزید » ( مسند احمد، 3 / 233. صحیح بخاری، 4 / 229 و 6 / 103. صحیح مسلم، 7 / 149. سنن الترمذی، 5 / 331. السنن الکبری، بیهقی، 6 / 211 )
در برخی از روایات 6 نفر ذکر شده است.
عامر ثعبی گفته است: « جمع القرآن علی عهد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ستة من انصار، زید بن ثابت و ابوزید و معاذ بن جبل و ابوالدرداء و سعد بن عباده و ابی بن کعب » ( مجمع الزوائد، 9 / 312 )
قرطبی مدعی است که « فقد ثبت بالطرق المتواترة انه جمع القرآن عثمان و علی و تمیم الدادی و عبادة الصامت و عبدالله بن عمرو بن العاص » ( تفسیر القرطبی، 1 / 57 )
هر آینه به طرق متواتره ثابت گردیده است که علی و عثمان و تمیم الدادی و عبادة بن صامت و عبدالله بن عمرو بن العاص قرآن را جمع کرده اند.
2. روایات چندی از زید بن ثابت نقل شده که او در زمان رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم قرآن را می نوشته است. او خود چنین گفته است:
« زید بن ثابت قال: بینا نحن عند رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، نؤلف القرآن من الرقاع » ( مسند احمد، 5 / 185. سنن الترمذی، 5 / 390. المستدرک علی الصحیحین، 2 / 229. البرهان زرکشی، 1 / 337. الدر المنثور، 3 / 112 )
نزد رسول خدا بودیم و قرآن را روی کاغذها می نوشتیم.
3. ابوبکر به زید می گوید: « لا نتهمک » من تو را متهم نمی کنم.
خواننده عزیز حق دارد که بپرسد، چه چیزی در آن سالها اتفاق افتاده بود که ابوبکر از بین کاتبان وحی و اصحاب سرشناسی چون امام علی علیه السلام، ابی بن کعب و معاذ بن جبل و... فقط زید را انتخاب می کند و او را از تهمت بری می داند؟ در حالی که امام علی علیه السلام قرآن را به ترتیب نزول و همراه با شأن نزول و تفسیر آیات تدوین نمود و به ابوبکر ارائه داد. اما او از قبول آن استنکاف ورزید. حتی به معاذ بن جبل و ابی بن کعب نیز مراجعه نمی کند تا او را و قرآن او را بخواهد.
4. زید می گوید: زید به مانند ابوبکر مدعی است که: چگونه کاری که رسول الله انجام نداده، انجام دهم.
5. اما بعد از مدتی خدواند سینه او را مانند سینه ابوبکر برکاری که رسول الله انجام نداده بود فراخ می گرداند.
6. زید، مدعی است که قرآن از استخوان ها و لحاف خرما و سینه های مردمان جمع آوری نموده است و آخر سوره توبه را از ابن خزیمة انصاری گرفته است.
همان گونه که ملاحظه می شود، این حدیت دربردارنده اموری چنان متناقض است که ما را از پذیرفتن اصل حدیث به شک و تردید وامی دارد.
در جایی ابوبکر مدعی است که پیامبر کار جمع قرآن را انجام نداده است و در جای دیگر این حدیث به زید می گوید: تو وحی را در زمان پیامبر می نوشتی. از طرفی می گوید: پیامبر کار جمع را انجام نداده است و از طرفی سینه اش برکاری که رسول الله آن را انجام نداده است فراخ می شود. آیا ادعا، فضیلت تراش برای ابوبکر و عمر نیست؟
با وجود قاریان قرآن، کسانی خود رسول الله مردم بر آنها ارجاع داده بود، زید انتخاب می شود و به قرآن های آنها که در حضور رسول الله انجام پذیرفته و جمع و نوشته و رسول خدا آنها را تأیید نموده است، اهمیت داده نمی شود.
از دیگر سو، زید مدعی است که قرآن را از روی درختان و استخوان ها و سینه رجال جمع آوری کردم. در حالی که قرآن به صورت مکتوب در خانه رسول الله و امام علی علیهما السلام و سایر اصحاب موجود بوده و با این ادعا که آیه های آخر سوره برائت را فقط نزد ابی خزیمة انصاری یافتم، آگاهانه یا ناآگاهانه تواتر قرآن را خدشه دار می کند. در حالی که خود عمر مدعی است که تعداد زیادی از قاریان قرآن در جنگ یمامه کشته شدند و هنوز صحابی بسیاری وجود داشت که همه قرآن را از پیامبر شنیده بودند و حداقل چندین مصحف نزد صحابه وجود داشت.
ما درباره این حدیث نمی خواهیم موضع انکار بگیریم. بلکه معتقدیم که این حدیث دارای سند است و زید به سفارش ابوبکر و عمر کار را انجام داده است. اما به این نکته نیز اعتقاد داریم که ابوبکر و عمر و زید با این کار هدفی را دنبال می کردند و آن هدف نه جمع قرآن، بلکه تدوین مصحفی بود که مخصوص این سه نفر باشد.
اگر به روایات مراجعه کرده باشید، دیده اید که نام ابوبکر و عمر در جمع اصحابی که قرآن را نوشته اند یا بر پیامبر قرآن خوانده باشند و پیامبر آنها را تأیید کرده باشد وجود ندارد. بعضی از محققین مدعی اند که حتی زید بن ثابت نیز به مانند عبدالله بن مسعود، معاذ بن جبل و ابی بن کعب دارای مصحف نبود، گر چه کاتب وحی بوده است. ( پژوهشی نو درباره قرآن کریم، 120 )
و از آنجا که ابوبکر خلیفه بود و عمر امیدوار و وارث خلافت بعد از ابوبکر و زید نظریه پرداز و حامی این دو، لذا برای این که چون سایر صحابه از امتیاز مصحف اختصاصی بهره مند باشند و نام آنها در زمره جمع آوران وحی ثبت در تاریخ گردد، شروع نمودند به جمع آوری قرآن. البته نه کسانی که مورد اعتماد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بود، بلکه از روی شاخ و برگ درختان و استخوانهای کتف شتران و گوسفندان و سینه مردان و بالاخره آخر سوره برائت را با وجود آن همه صحابی، مخصوصاً امام علی علیه السلام از خزیمة انصاری می گیرند.
حکایت مصحف عثمان:
در تاریخ و علوم قرآن، معروف و مشهور است که قرآنی که اکنون در دست ماست توسط عثمان جمع آوری گردیده است.
بخاری می گوید:
« ان حذیفة بن یمان قدم علی عثمان و کان یغازی اهل الشام فی فتح ارمنینة و اذربایجان مع اهل العراق فافزع حذیفة اختلافهم فی القرائة. فقال حذیفة لعثمان یا امیرالمؤمنین ادرک هذه الامة قبل ان یختلفوا فی الکتاب اختلاف الیهود و النصاری. فارسل عثمان ال حفصة ان ارسلی الینا بالصحف تسخها فی المصاحف ثم فردها الیک. فارسلت بها حفصة الی عثمان. فامر زید بن ثابت و عبدالله بن زبیر و سعید بن العاص و عبدالرحمن بن الحرث بن هشام. فنسخوها فی المصاحف و قال عثمان للرهط القرشیین الثلاثة اذا اختلفتم انتم و زید بن ثابت فی شی من القرآن فاکتبوه بلسان قریش. فانما نزل بلسانهم ففعلوا حتی اذا نسخوا الصحف فی المصاحف.
رد عثمان الصحف الی حفصة. فارسل الی کل افق بمصحف مما نسخوا و امر بما سوا. من القرآن فی کل صحیفة او مصحف ان یحرق » ( صحیح بخاری، 6 / 99 )
حذیفة بن یمان بعد از جنگ اذربایجان و فتح ارمینیه که با عراقی ها رفته بود، به مدینه آمد و بر عثمان وارد شد. پس حذیفه صدای خود را به دلیل اختلاف قرائت قرآن که در جنگ و کوفه دیده بود بلند کرد و شکایت آغاز کرد. به عثمان گفت: ای امیرالمؤمنین این امت را قبل از آن مانند یهود و نصاری در کتاب شان اختلاف نمایند، دریاب.
پس عثمان به سوی حفصة دختر عمربن خطاب فرستاد و گفت که قرآن جمع آوری شده توسط ابوبکر و عمر را برای او بفرستد. حفصه آن مصحف را برای عثمان فرستاد. عثمان به زید بن ثابت و عبدالله بن زبیر و سعید بن عاص و عبدالرحمن بن حرث بن هشام امر کرد که از روی آن بنویسند. اینان نوشتند. عثمان گفت: اگر در چیزی اختلاف کردید، آن را به زبان قریش بنویسید. زیرا قرآن به زبان آنان نازل شده است. پس چنان کردند و قرآن را در چند مصحف نوشتند و به عثمان تحویل دادند. عثمان مصحف حفصه را پس فرستاد و مصاحف جدید را به شهرهای بزرگ اسلامی فرستاد و امر کرد که جز این مصحف ها باقی مصاحف را بسوزانند.
طبری، اختلاف در قرائت را که باعث شکایت حذیفة به عثمان گردیده بود، روشن تر بیان کرده است و می گوید:
« ان حذیفة بن الیمان قدم من غزوة کان غزاها فی فتح ارمینیه. فلم یدخل بیته حتی اتی عثمان بن عفان. فقال یا امیرالمؤمنین ادرک الناس! فقال عثمان: و ما ذلک؟ قال: غزوت فتح ارمینیه محضرها اهل العراق و اهل الشام. فاذا اهل الشام یقرأون بقراءة ابی بن کعب. فیاتون بما لم یسمع اهل العراق. فتکفیرهم اهل العراق و اذا اهل العراق یقرأون بقراءة ابن مسعود بما لم یسمع اهل الشام. فتکفیرهم اهل الشام » ( جامع البیان، 1 / 44 )
وقتی حذیفة بن یمان از فتح ارمینیه برگشت، قبل از آن که به منزش برود، سراغ عثمان رفت و گفت: ای امیرالمؤمنین مردم را دریاب!
عثمان گفت: چه شده است؟ حذیفة گفت: وقتی در فتح ارمینیه می جنگیدم، اهل عراق و شام را دیدم که قرآن را به گونه ای می خواندند که دیگری نمی فهمید. اهل شام به قرائت ابی بن کعب می خواندند. به گونه ای که اهل عراق آن را نشنیده بودند. پس اهل شام را تکفیر می کردند و اهل عراق به قرائت ابن مسعود می خواندند. به گونه ای که شامیان آن را نشنیده بودند. پس اهل عراق را تکفیر می کردند.
قرطبی در پاسخ به این سؤال که چه امر باعث شد تا عثمان مردم را بر جمع خود امر نماید تا از مصحف او قرائت نمایند می گوید:
« لان الناس اختلفوا فی القراءات بسبب تفرق الصحابة فی البلدان و اشتذ الامر فی ذلک و عظم اختلافهم و تشبثهم و وقع بین اهل الشام و العراق... فاختلفوا و تنازعوا و اظهر بعضهم الکفار بعض و البراءة منه و تلاعنوا...» ( تفسیر القرطبی، 1 / 51 )
عثمان، مردم را بر مصحف خویش جمع نمود. زیرا مردم اختلاف کردند در قرائت. دلیل اختلاف قرائت نیز پراکنده شدن صحابه به بلاد گوناگون بود. اختلاف شدید شد و اهل شام و عراق هر کدام به گونه ای قرائت می کردند. پس اختلاف کردند و کار به نزاع کشید و جمعی، جمعی دیگر را کافر خواندند و از یکدیگر دوری جستند و زبان به لعن یکدیگر گشودند.
ابن اثیر، این واقعه را از زبان حذیفة نقی می کند. او می گوید: حذیفة و سعید بن عاص از فتح ارمینیه بر گشتند. حذیفه به سعید گفت:
« لقد رایت بی سفرتی هذه امرا، لئن ترک الناس لیختلفن فی القرآن الکریم. ثم لا یقومون علیه ابدا، قال: و ما ذاک؟
قال: رایت اناسا من اهل حمص یزعمون ان قراءتهم خیر من قراءة غیرهم و انهم اخذوا القرآن عن المقداد و رایت اهل دمشق یقولون: ان قراءتهم خیر من قراءة غیرهم و رایت اهل الکوفة یقولون مثل ذلک. و انهم قرأوا علی ابن مسعود و اهل البصرة مثل ذلک و انهم قرأوا علی ابی موسی و یسمون مصحفه لباب القلوب. فلما وصلوا الی الکوفة اخبر حذیفة الناس بذلک و حذرهم ما یخاف. فوافقه اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و کثیر من التابعین و قال له اصحاب ابن مسعود: ما تنکر؟ الست فقرأه ابن مسعود؟ فغضب حذیفة و من وافقه و قالوا: انما انتم اعراب فاسکتوا فانکم علی خطا.
و قال حذیفة: والله لئن عشت لأتیّن امیر المومنین و ال یشرن علیه ان یحول بین الناس و بین ذلک. فاغلط به ابن مسعود. فغضب سعید و قام و تفرق الناس و غضب حذیفة و سار الی عثمان فاخبره بالذی رای و قال: انا التدبیر الدیان. فادر کوا الامة. فجمع عثمان الصحابة و اخبرهم الخبر. فاعظموه و ورأ و جمیعا ما رای حذیفة » ( الکامل فی التاریخ، 3 / 111. ذیل حوادث سال 30 )
هر آینه در این سفر چیزی دیدم که اگر آن را بازگو نکنم، مردم در قرائت قرآن اختلاف خواهند کرد و به آن هرگز باز نخواهد گشت: سعید بن عاص گفت: چه امری؟ حذیفه گفت: گروهی از مردم حمص را دیدم که قرآن را از مقداد فراگرفته بودند، و می پنداشتند قرائت آنها از دیگران بهتر است. اهل دمشق را دیدم که می گفتند: قرائت آنها از دیگران بهتر است و اهل کوفه نیز می گفتند، قرائت آنها بهتر از دیگران است. و آنها قرآن را از عبدالله بن مسعود فرا گرفته بودند. اهل بصره که قرآن را از ابوموسی اشعری یاد گرفته بودند و نام مصحف او را « لباب القلوب » نهاده بودند، نیز همین ادعا را داشتند.
هنگامی که حذیفه به کوفه رسید، مردم را از آنچه دیده بود، با خبر نمود و حذر داد و ترساند. پس جمعی از اصحاب و بسیاری از تابعین حرف او را پسندیدند. اصحاب ابن مسعود به حذیفه گفتند: از چه چیزی ناخشنودی؟ مگر ما به قرائت ابن مسعود قرائت نمی کنیم؟ حذیفه و همراهانش ناراحت شدند. گفتند: ساکت باشید. شما اعراب هستید و به خطا. حذیفه گفت: والله اگر زنده ماندم، نزد عثمان خواهم رفت و خواهم گفت که میان مردم و این کج روی مانع شود. پس ابن مسعود، بر حذیفه غضب نمود و ناراحت شد.
سعید ناراحت شد و غضب کرد و بلند شد و مردم پراکنده شدند. حذیفه ناراحت شد و به سوی مدینه حرکت کرد و عثمان را در جریان آنچه گذشته بود نهاد و گفت: من انذار دهنده ای بی پرده ام. پس امت را دریابید. پس عثمان صحابه را جمع کرد و از واقعه خبردار نمود. صحابه امر را بزرگ شمردند و جمیعا رای حذیفه را نیکو دانستند.
ابی داود سجستانی در مصاحف گفته است:
مردم بصره در قرائت پیرو ابوموسی اشعری و مردم کوفه که تابع قرائت ابن مسعود بوده اند، از اختلاف شدیدی رنج می بردند.
ابن معاویه گوید: در زمان ولید بن عقبه در مسجدی بودم و در میان حلقه ای از مردم که حذیفه نیز در جمع آنها بود، حضور یافتم. ناگاه شخصی فریاد برآورد: هر کس که تابع قرائت ابوموسی است به زاویه ای که نزدیک « باب کنده » است بیاید و هر که پیرو قرائت ابن مسعود است به محلی که نزدیک خانه عبدالله است برود.
در آیه 196 سوره بقره اختلاف کردند. یکی می خواند: « و اتمموا الحج و العمري للبیت » و دیگری می خواند: « و اتمموا الحج و العمرة »
حذیفه که در این حلقه حضور داشت و این وضع را از نزدیک ملاحظه می کرد، نگران گردید و گفت: باید نزد عثمان برود تا در صدر رفع این غائله برآید. ( المصاحف ابی داوود، 12. به نقل از پژوهشی در تاریخ قرآن، محمد باقر حجتی 440. نیز: الدر المنثور، 1 / 280. تحفة الاحوذی، مبارکفوری، 8 / 410. فتح الباری، شرح صحیح البخاری، 9 / 14 )
اسناد و شواهد حاکی از این است که این اختلافات در قرائت در خود مدینه نیز وجود داشته است.
طبری می گوید: در خلافت عثمان، بعضی از جوانان که معلم قرآن می آموختند و گروهی دیگر نیز معلم دیگری.
وقتی این جوانان یکدیگر را ملاقات می کردند و قرآن به یک دیگری می خواند، اختلاف پیدا می کردند. این اختلاف به معلمان نیز کشیده می شد. گاهی اوقات، یکدیگر را تکفیر می کردند. پس خبر به عثمان رسید. به منبر رفت و گفت: شما نزد من اختلاف می کنید و در اشتباه هستید. پس آنان که دور از من است و در شهرها و بلاد دیگر به سر می برند، در این امر بیشتر اختلاف می نمایند و لغزش آنها شدیدتر است. پس ای اصحاب محمد صلی الله علیه و آله و سلم جمع شوید و در این امر چاره بیاندیشید. ( جامع البیان، 1 / 45. فتح الباری، 9 / 14 )
اختلاف به حدی شدید بود ه است که در این میان کشته نیز شده اند. ( الاحکام، ابن حزم، 4 / 528. تاریخ القرآن الکریم، محمد طاهر الکردی، 38 )
در کنار این معضلات یک اشکال دیگر نیز گریبان گیر جامعه اسلامی بود.
آن مشکل این بود که، برخی از الفاظ دارای واژه ای مترادف در زبان عربی بودند، برای قرائت قرآن مشکل ساز شدند. قاری قرآن اگر احیانا کلمه ای از قبیل واژه ها را که در قرآن به کار رفته است، فراموش می کرد از واژه های مترادف آن در تلاوت قرآن استفاده می کرد. اگر چه خود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درباره پاره ای از این کلمات، قراآت مختلفی را تجویز فرموده بود، اما این بهانه و محمل جواز، برای فراموش کاران، وسیله ای بود که بیجا، واژه های قرآنی را به صورت مختلفی بخوانند. تا آن جا که این بی قیدی گسترش یافت که اختلاف قرائات بصورت زننده ای درآمد. ( پژوهشی در تاریخ قرآن، 437 )
به هر حال این عوامل باعث گردید که عثمان لجنه ای تشکیل دهد و در آن لجنه، این اختلافات حل و فصل گردد.
آنان نسخه های متعدد قرآن را گردآوردند و از همه آنها نسخه ای واحد نوشتند و به اقطار و امصار حکومت اسلامی روانه نمودند.
عثمان دستور احراق و سوزاندن همه مصحف ها جز نسخ حفصه را صادر نمود و امر کرد که فقط نسخه او، در دسترس و مورد قرائت باشد. این عمل عثمان به « جمع قرآن » توسط علماء اهل سنت تعبیر شده است. حال باید دید که آیا این عمل عثمان « جمع قرآن » است یا « توحید قرآن »؟
اسناد و شواهد بسیاری در دست است که حاکی از این می باشد که کار عثمان « توحید مصاحف » بود نه « جمع » آن.
1. روایات بسیاری را ذکر نمودیم که قرآن توسط اصحاب و در زمان رسول بزرگوار اسلام و با نظارت آن وجود مقدس جمع شد.
یکی از آن روایات را مجدداً مرور می کنیم:
شعبی گفته است: « جمع القرآن علی عهد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ستة نفر. ابی بن کعب و معاذ بن جبل و ابودرداء و زید بن ثابت و سعد و ابوزید و... » ( الطبقات الکبری، ابن سعد واقدی، 2 / 354 )
این روایت صریح در این که حداقل این شش نفر در زمان رسول خدا قرآن را جمع نموده اند.
2. برخی از اصحاب، دارای مصحف بوده اند. روایت حذیفة بن یمان حاکی از این امر است. ( الکامل فی التاریخ، 3 / 111. ذیل حوادث سال 30 )
3. در مدینه مصحف های بسیاری وجود داشت. امام علی علیه السلام مصحف داشت. زید بن ثابت برای خود و ابوبکر و عمر، مصحف تهیه نمود که نزد حفصه بود. جز این مصاحف، مصاحف دیگری نیز در دست مردم بود که بدان وسیله تعلیم و تعلم صورت می گرفت و این امر باعث جار و جنجال و اتهام تکفیر و زد و خورد گردیده بود. ( جامع البیان، 1 / 45. فتح الباری، 9 / 14. الاحکام ابن حزم، 4 / 528 )
4. مصاحف و تعلیمات ابی بن کعب در شام، عبدالله بن مسعود در کوفه، ابوموسی اشعری در بصره و مقداد در حمص باعث اختلاف و تکفیر متعلمان توسط یکدیگر می گردید. ( الکامل فی التاریخ، 3 / 111. ذیل حوادث سال 30 )
5. قرطبی در پاسخ به این سؤال: « فی وجه جمع العثمان علی مصحفه » چه دلیل و علتی سبب گردید که عثمان مردم را به جمع خود فرا خواند؟ می گوید: « لان الناس اختلفوا فی القرائات بسبب تفرق الصحابه فی البلدان و اشتد الامر فی ذلک ...» ( تفسیر قرطبی، 1 / 56 )
زیرا که مردم به دلیل متفرق شدن صحابه در بلاد و شهرهای گوناگون اختلاف نمودند و این اختلاف بالا گرفت و شدید گردید.
این استدلال قرطبی حاکی از این است که برخی از این صحابه مصحف داشته اند. مصاحف آنها و تعلیم با آن مصاحف باعث اختلاف گردیده است. لذا عثمان چون این تشتت را می بیند و از سایر بلاد می شنود، دستور تشکیل مجمع توحید مصاحف را ابتدا به ریاست زید بن ثابت و بعد به ریاست ابی بن کعب صادر می کند.
6. وقتی این مجمع تشکیل شد، دستور جمع مصاحف را صادر می کند و بعد ارسال مصحف نوشته شده و بدنبال آن احراق دیگر مصاحف.
این قراین حاکی از این است که عثمان کار « توحید مصاحف » را انجام داد، نه عمل « جمع قرآن » را.
البته این عمل عثمان، مخصوص احراق و سوزاندن مصاحف دیگر، باعث اعتراض برخی از صحابه گردید. یکی از آنها و البته مشهور آنها، عبدالله بن مسعود و دیگری عایشه بود.
بخاری از یوسف بن ماهک نقل می کند که گفته است:
« انی عند عایشة ام المؤمنین رضی الله عنها اذ جاءها العراقی... قام یا ام المؤمنین ارینی مصحفک. قالت: لم؟
قال: لعلی اؤلف القرآن علیه. فانه یقرأ غیر مولف. قالت: و ما یضدک ایه قرأت » ( صحیح بخاری، 6 / 101. تاریخ القرآن الکریم، محمد طاهر الکردی، 71)
من نزد عایشه بودم، پس یک عراقی آمد و گفت: ای ام المؤمنین مصحف خود را به من بنمایان!
عایشه گفت: برای چه؟ عراقی گفت: برای این قرآن را بر اساس آن بنویسم. زیرا قرآن قرائت می شود در حالی که تالیف نایافته است.
ابن حجر در شرح این حدیث می گوید:
« کان قصة هذا العراقی قبل ان یرسل عثمان المصاحف الی الآفاق » ( فتح الباری، 9 / 32 )
ظاهرا قصه این عراقی قبل از آن بوده که عثمان مصاحف را به آفاق سرزمین های اسلامی ارسال نماید.
آنچه که این قصه از آن حکایت دارد، این مهم است که عایشه به امر عثمان تمکین ننموده است و بر خلاف نظر عثمان دارای مصحف بوده است و در امر توحید مصاحف و احراق آن، با عثمان هم رای نبوده است.
شاید دلیل آن، این بوده است که عثمان وقتی می خواست توحید مصاحف را انجام دهد، به حفصه پیغام داد که مصحف خود را ارسال نماید و به عایشه اعتنایی ننمود و این می توانست تحقیر عایشه در برابر حفصه باشد. از طرفی عثمان بعد از توحید مصاحف، مصحف حفصه را پس فرستاد و آن را نسوزاند. حداقل تاریخ درباره این موضوع ساکت است.
عبدالله بن مسعود نیز به مانند عایشه معترض به عثمان بود. وقتی مصحف عثمان به کوفه آمد، عبدالله نه تنها قرآن خود را نسوزاند، بلکه حتی به قرائت خود نیز پافشاری کرد و اعتنایی به مصحف عثمان ننمود. ( فتح الباری، 9 / 32. الکامل فی التاریخ، 3 / 112 )
گر چه هنگامی که مصحف عثمان به کوفه رسید، اصحاب رسول خدا که در کوفه بودند، آن را با روی باز پذیرا شدند. ( الکامل فی التاریخ، 3 / 112 )
اما مخالفت ها با عثمان و مصحف او ادامه داشت. تا هنگامی که علی علیه السلام به کوفه آمد و در جواب کسانی که معترض عمل عثمان نسبت به توحید مصاحف بودند، فرمود: کار او با موافقت من انجام پذیرفت. اگر من به جای عثمان بودم همان می کردم که عثمان نسبت به جمع و توحید مصاحف انجام داد. ( الکامل فی التاریخ، 3 / 112 )
اختلاف عبدالله بن مسعود با عثمان دلایل بسیاری داشت. او خود را از زمره چهار صحابی می دانست که رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به مردم امر کرده بودند که از آنها قرآن بیاموزند. ( الکامل فی التاریخ، 3 / 112 )
و عثمان او را به لجنه توحید قرآن دعوت ننمود.