اثر وحی
تاریخ ادیان نمونه و مصداق « تاثیر وحی » در زندگی بشر است. امری که قرآن کریم به آن انگشت نهاده و آن با بهترین وجه ممکن بیان نموده است.
« نحن نقصّ علیک احسن القصص » ما نقل می کنیم بر تو بهترین قصه ها را.
این « بهترین قصه ها » همان داستان های انسان است و سرنوشت او در طول تاریخ. « سرنوشتی » که در تعامل مستقیم با انبیاء بوده است و هماره تحت تاثیر انبیاء سیره و مسیر زندگی او تغییر یافته است.
تاریخ آخرین پیامبر و مردمی که در آن ها می زیست، به خوبی در اختیار ماست.
این تاریخ، به روشنی و بدون اغراق، تاثیر وحی را در زندگی انسانهای هم عصر و بعد از رسول گرامی اسلام بازگو می کند.
اگر تاریخ مردمان عصر رسول گرامی اسلام را با توجه به تاریخ نزول وحی، بخواهیم دسته بندی نمائیم به سه دوره دست خواهیم.
دور، اول: این عصر همان است که از آن با عنوان و صفت « عصر جاهلیت » یاد می کنند. از خصوصیات این عصر، دوری این مردمان از همه ملل و نحل و فرهنگ های عصر آنهاست. به حدی که از جزیرة العرب با عنوان « تنها مملکتی » یاد می کنند که « در طول تاریخ پای کشور گشایان عالم بدان جا نرسیده است».
این مردمان آن قدر در خرافات غرق بودند که ماورای خرافات را نیز خرافات می پنداشتند. به گونه ای که هر آنچه رنگ « حقیقت » داشت یا نمی پیرفتند و یا به عالم « سحر وجادو » حواله می دادند.
در مقابل آنچه برای آنان جنبه حقیقت داشت، خرافه بود و خرافات. این یعنی « قلب » حقایق.
از مصادیق این اعتقادات خرافی، در تاریخ بسیار نقل شده است که ذکر برخی از آنان خالی از لطف نیست.
1.آنان می پنداشتند: روح انسان پس از مرگ به مانند پرنده که شبیه « جغد » است و به نام « هامه و صدی » آن را می شناختند، از کالبد خارج می شود. این جغد، همواره در کنار جسد انسان ناله و شیون می کند. ناله هایی که بسیار دل خراش است را از ژرفای جان سر می دهد.
چون بستگان، مرده را به خاک سپردند، روح او، آرامگاه وحی را مسکن خود اتخاذ می کند و تا ابد قرین اوست...
ممکن است بعضی از این مردگان به مرگ غیر طبیعی جان داده باشند. در این صورت آن جغد که همان روح اوست یکسره صدا در می دهد که : « اسقونی!... اسقونی!...» سیرابم کنید. این ناله ها و صداها ادامه دارد تا آن گاه که خون قاتل او بریزد. آن گاه است که او ساکت در کنار گور صاحب خود، می آرامد و دیگر صدا نمی کند.
آن چه گفته شد از احوالات مرده عرب جاهلی بود.
اما احوالات زندگانی اش:
2. دختران را زنده به گور می کردند. برای رد و نفی این رسم غیر انسانی است که قرآن فرمود:
« و اذاالمؤدة سئلت » « سوره تکویر، آیه 8 » و از دختران زنده به گور در روز قیامت سؤال می شود.
به همین دلیل است که می گویند:
« زن محرومیت عجیبی در میان آنان داشته و با فجیع ترین وضع زندگی می کرده است »
آنان، زن را کالاین می پنداشتند که فقط ارزش آن در حد خرید و فروش و تحصیل سرمایه است.
و زن چون کالایی بیش نبود، نه حقی داشت و نه ارثی. البته روشن فکران آنان، به زن ارج و احترامی در حد حیوانات قایل بودند. شعارشان در باب زن این: « انما امهات الناس اوعیة». یعنی مادران فقط در حکم ظروفی هستند که می باید در آن ها نطفه مردان جای گیرند و بس.
3. اخلاق این قوم به حدی منحط بود که اگر به آنان صفت « شرار الناس » رو بدهیم، کار بی جایی ننموده ایم. در میان آنان: « غارت، چپاول، قمار، رباء و اسیر گیری افراد، کاری متداول بود...آنان بعضی از صفات اخلاقی را به گونه ای دیگر تفسیر می کردند. مثلا غیرت، شجاعت و مروت را می ستودند، ولی مفهوم شجاعت در نظر آنان عبارت از سفالی و فزونی عده مقتولین در جنگ بود... و زنده به گور نمودن دختران معصوم از مراتب بالای غیرت به حساب می آمد...تمام بنیان های اخلاقی آنان، بر بنیان زن، شراب و جنگ استوار شده بود.
4. عقاید خرافی آنان نیز دست کمی از زندگی خرافی آنان نداشت. شاید همین عقاید خرافی بود که آن زندگی خرافی را برای آنان به ارمغان آورد، بود و این مقدمه نجس، آن نتیجه نجس را بدست داده بود.
آنان را عقیده بر این بود که:
اگر باران نیامد، باید چوب هایی از درخت « سلع » و درخت زود سوز دیگری « عشر » فراهم نمود. آن گاه آنها را به دم گاو می ببندند و گاو را تا بالای کوه برد. پس از آنان چوب های بقه شده به دم گاو را آتش زد و گاو را رها نمود.
تا نعره های گاو را آسمان بشنود و او نیز شروع به نعره زدن نماید و آسمان بوسیله نعره های رعد و برق، باران فرو بیارد.
از طرفی اگر باران آمد و برکه ها پر از آب شد و عرب گاوهایش را برای نوشیدن آب به کنار برکه برد، ممکن است در این هنگام بعضی گاوهای ماده به ناز و عشوه در افتند و از نوشیدن آب برکه سرباز زنند.
در چنین مواردی عرب جاهل چاره را در کتک زدن گاو نر می دید.
زیرا او شاخ دارد و این شاخ می تواند پناهگاه مناسبی برای اجنه و جن ها باشد. به همین خاطر است که گاو ماده از نوشیدن آب سرباز می زند و لب به آب تر نمی کند.
بنابراین بر گاو نر آن قدر باید چوب زد تا جن از میان شاخ های او فرار نماید و گاو ماده بتواند آب بنوشد و برای عرب جاهلی شیر دهد.
برای این که بزرگ قبیله در روز محشر پیاده نباشد، شتری را کنار قبر او حبس می نمودند. گودالی می کندند و شتر بیچاره بی زبان را در آن می انداختند، نه علوفه ای به او می دادند و نه آب و...
و این داستان عرب جاهلی است.
داستانی که هم شنیدنی است و پند گرفتنی. در چنین سرزمینی و در میان این گونه مردمانی رسول مکرم به رسالت مبعوث شد. قرآنی آورد که در آن « بیان هر امری » بود.
در سایه این « وحی » است و این « کتاب » که « آثار جاهلیت و افکار و عقاید » از میان مردم نابود می شود و سنن اسلام که همان دعوت به تعقل و تفکر است، زنده می گردد.
لذاست که رسول خدا به معاذ می فرماید:
« و امت امر الجاهلیة الّا ما سنه الاسلام و اظهر امر الاسلام کله صغیره و کبیره »
مولای متقیان اثر وحی را بر عرب جاهلی در چند جای نهج البلاغه به زیبایی بیان می فرماید:
در یکی از خطب دراین باره می فرماید:
« ...بعث الله سبحانه محمدا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لانجاز عدته و تمام نبوته، ماخوذ اعلی النبیین میثاقه، مشهورة سماته، کریما میلاده، و اهل الارض یومئذ ملل متفرقه و اهوا منتشرة و طوائف متشتة بین مشبه لله بخلقه او ملحد فی اسمه او مشیر الی غیره. فهذا هم من الضلالة و انقذهم بمکانه من الجهالة...»
خداوند رسول الله را برای وفا به عهد و تکمیل نبوت خود که با پیامبران بسته بود و اوصاف اش را برای آنان شرح داده بود و از دودمانی شایسته بود، اعزام نمود.
در آن روز ملت های روی زمین با هم مخالف و دارای هوس های متفاوت و عقاید متعدد بودند. دسته ای خدا را با مخلوق خود شبیه می دانستند و دسته ای دیگر عقیده به خدا نداشتند و دسته سوم، دیگری را عبادت می کردند.
در چنین شرایطی خدا، مردم را به واسطه محمد صلی الله علیه و آله و سلم از گمراهی نجات داد و بوسیله آن حضرت ملت را از نادانی رهایی بخشید.
آن حضرت در جای دیگر از نهج البلاغه می فرماید:
ان الله بعث محمدا صلی الله علیه و آله و سلم نذیرا للعالمین و امینا علی التنزیل و انتم یا معشر العرب علی شردین وخی شرداء، منیحون بین حجارة خشن و حیات صم. تشربون الکور و تاکلون الجشب و تسفکون دمائکم و تقطعون ارحامکم. الاصنام فیکم منصوبه و آلاثام فیکم معصوبة...
خدای عزوجل که محمد را برای اعلام خطر به جهانیان و امین قرآن فرستاد، شما ای مردم عرب بدترین دین را در بدترین سرزمین ها داشتید.
در سرزمین سنگلاخی که غرق در مارهای افعی آلود بود، زندگی می کردید و آب کثیف می نوشیدید، غذای خشک و خشن می خوردید، خون یکدیگر را می ریختید.
به خویشاوندان تان اعتنا نمی کردید. بت ها را در میان شما نصب شده بود و گناهان شما را محاصره نموده بود.
قرآن، آن گاه که درباره این انسانها صحبت می کند، آنها را انسانهایی معرفی می کند که در « غل و زنجیر » گرفتار بودند. به برکت رسول اکرم و قرآن است که در غل و زنجیر از دوش این مردمان برداشته می شود.
خداوند سبحان می فرماید:
« الذین یتبعون الرسول النبی الامی الذی یجدونه مکتوبا عندهم فی التوراة و الانجیل یأمرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنکر و یحلّ لهم الطیبات و یحرّم علیهم الخبائث و یضع عنهم إصرهم و الاغلال التی کانت علیهم ...»
(سوره اعراف، آیه 157)
کسانی که آن رسول پیغمبر درس ناخوانده را که وصف وی را نزد خویش در تورات و انجیل نوشته می یایبند، پیغمبری که آنها را امر به معروف می کند و از منکر نهی می نماید و چیزهای پاکیزه را برای ایشان حلال می کند و پلیدی را بر آنها حرام می نماید تکلیف گردن شان را با قیدهایی که بر آنها بوده است بر می دارد...
همان گونه که ملاحظه می شود، در این آیه شریفه نکات چندی وجود دارد که حاکی از نمایاندن «اثر وحی» بر عرب جاهلی و پیروان دیگر ادیان است.
1.این آیه تصریح دارد که رسول گرامی اسلام، همان است که در تورات و انجیل بشارت آمدن او را داده اند.
2.این رسول بزرگ وار درس ناخوانده و مدرسه نرفته است و هیچ استادی ندیده است.
این خداوند است که به او مرحمت و لطف نموده و او را رسول خود نموده تا انسانها را امر به معروف و نهی از منکر نماید. اموری که پاک و طیب و طاهر است را برای ایشان حلال نماید و اموری که بد و خبیث و نحس هستند را حرام نماید.
3. تکلیف گران و شاق را از گردن شان با تمام قیدهایی که داشته بردارد.
این تکلیف شاق بر گردن های اینان، چه بوده است؟
پاسخ به این سؤال در گرو معنای دو کلمه از این آیه شریفه است. آن دو کلمه عبارتند از: «اصر» و «اغلال». «اصر» بمعنای «عهد و ذنب و تقل» است و خلاصه این که به معنای گناه و سنگینی است که بر دوش است.
و «یضع عنهم اصرهم» یعنی اموری را که باعث نرسیدن به خیرات و عدم وصول به ثواب می شود را بر می دارد.
و نیز این فراز از آیه شریفه که می فرماید:
« و یضع عنهم اصرهم و الاغلال التی کانت علیهم» به معنای این است که خداوند رفع می کند از آن انسانها، شدت و تنگی و سختی و ابتلائات معنویه و قید و مقیدات آن چنانی که را که با زنجیرهایی محکم بر آنها بسته شده است.
قیدهایی که ناشی از تکالیف شاق و عادات سخیف و خرافی و اعمال باطل است.
« غل » که ماده «اغلال» است نیز به معنای «طوق من حدید یجعل فی العنق » است.
غل یعنی طوقی است از آهنین که در گردن قرار می گیرد.
با توجه به این مقدمات باید گفت: که رسول گرامی اسلام با وحی ای که به او شد، همه تکالیف و قیودات سخیفه و خرافه و باطله را که چون طوقی آهنین بر گردن انسانها آویخته بود را برداشت و آنها را آزاد نمود و به شکوفایی عقلانی رساند.
مرحوم علامه طباطبائی هم می فرماید:
معنای «یضع عنهم اصرهم» این است که خداوند چیزهایی را که مانع ایشان از خیرات و رسیدن به صواب می شود را از آنان بردارد...و معنای «اغلال» که جمع «غل» است طوق و بندی می باشد که به دست و پای اشخاص می اندازند.
با توجه به این مقدمات است که از این آیه شریفه به نتایج زیر می رسیم:
1.این پیامبر امی است. با این حال بوسیله وحی الهی، کتابی آورد که نه تنها سرنوشت مردم مجاز را دگرگون ساخت که نقطه بازگشت مهمی در تاریخ بشریت بود...
2. دلایل نبوت او با تعبیرات مختلف در کتب آسمانی پیشین وجود دارد.
3. محتویات دعوت او با عقل و خرد سازگار است.
4. دعوت او کاملا منطبق بر طبع سلیم و فطرت است.
5. اگر از او طرف خدا و نبی و گیرنده وحی او نبود، حتما به خاطر منافع اش دست به چنین کاری می زد و در این صورت نه تنها نباید غل و زنجیرها را از مردم بگشاید بلکه باید آنها را هم چنان در جهل و بی خبری نگهدارد...اما زنجیرهایی از دست و پای بشریت گشود که عبارتند از:
الف: زنجیر جهل و نادانی از طریق دعوت مستمر به علم و دانش
ب: زنجیر بت پرستی را از دعوت به توحید.
ج: زنجیر انواع تبعیضات و زندگی طبقاتی را از طریق دعوت به اخوت دینی و برادری اسلامی و مساوات در برابر قانون و...
آیه ای دیگر نیز اثر وحی را بر عرب جاهلی به وضوح نمایان می سازد.
خداوند می فرماید:
«...واذکروا نعمت الله علیکم اذ کنتم اعداءً فالّف قلوبکم فأصبحتم بنعمة إخوانا و کنتم علی شفا حفرة مّن النّار فانقذکم منها...»
(سوره آل عمران، آیه 103)
و نعمت بزرگ خدا را بر خود به یاد آرید که چگونه دشمن یکدیگر بودید و او میان دل های شما الفت ایجاد کرد و به برکت نعمت او، برادر شدید و شما را که بر لب حفره ای از آتش بودید، خدا شما را از آن نجات داد.
درباره «شأن نزول» این آیه گفته اند:
روزی دو نفر از قبیله «اوس» و «خزرج» به نام ثعلبة بن غنم و اسعد بن زرارة در برابر یکدیگر قرار گرفتند و هر کدام افتخاراتی را که بعد از اسلام نصیب قبیله آنها شده بر می شمردند.
اما نتواستند بر یکدیگر به این فایق آیند. کم کم کار به جایی باریک کشید.
قبیله دو طرف از جریان آگاه شدند و دست به اسلحه بردند و در برابر یکدیگر قرار گرفتند. بیم آن می رفت که بار دیگر آنچنان که در دوران جاهلیت جنگ صد ساله وجود و خسارات و تلفات سنگینی بر آنها وارد کرده بود. آتش جنگ بین آنها شعله ور شود و زمین از خون آنان رنگین گردد.
خبر به پیامبر رسید. حضرت فورا به محل حادثه آمد و با بیان و تدبیر خاص الهی خود به آن وضع خطرناک پایان داد و صلح و صفا را در میان آنان برقرار نمود. این گونه بود که آیه فوق نازل شد و گذشته بار آنها را به یاد شان آورد که چه بودید و به برکت «وحی محمدی» چه شدید.
به همین دلیل که عمل کرد رسول گرامی اسلام در طول 23 سال بعثت، اعجاب دانشمندان را برانگیخته است.
«جان دیون پورت» که از دانشمندان معروف انگلیسی است می گوید:
«محمد یک نفر عرب ساده، قبایل پراکنده کوچک و برهنه و گرسنه کشور خویش را مبدل به یک جامعه فشرده و با انضباط نمود و در میان ملل روی زمین آنها را با صفات و اخلاق تازه ای معرفی کرد...
توماس کارلایل نیز گفته است: «خداوند عرب را به وسیله اسلام از تاریکی ها به سوی روشنایی ها هدایت فرمود.»
از ملت خموش و راکدی که نه صدای از آن می آمد و نه حرکتی محسوس بود، ملتی به وجود آورد که از گمنامی به شهرت، از سستی به سوی بیداری، از پستی به سوی فراز و از عجز و ناتوانی به سوی نیرومندی سوق داده شده، نورشان از چهار سوی جهان می تابید.
از اعلان اسلام یک قرن بیشتر نگذشته بود که مسلمانان یک پادر هندوستان و پای دیگر در اندلس نهادند و بالاخره در همین مدت کوتاه، اسلام بر نصف دنیا نورافشانی می کرد.
همه این ها از برکت «تأثیر وحی» بود.
این «وحی» کسانی چون سلمان، مقداد، ابوذر، عمار، میثم، کمیل، حجر، رشید، مالک، محمد بن ابی بکر، حر و ... به جهان بشریت عرضه کرد.
افرادی چون هشام بن حکم، هشام بن سالم، جابر ابن حیان، مومن الطاق، زرارة ابن اعین را به دنیای علوم معرفی نمود.
اثر این وحی است که امام رضا علیه السلام به «زکریا ابن آدم» امر می کند که در قم بماند. زیرا وجود زکریا به برکت وحی، نورانی شده و منبع فیض گردیده و بدان وسیله بلایا از شهر قم مرتفع می گردد.
امروزه در میان، نماینده گیرنده وحی، حی و حاضر است و با برکت وجود او زمین ما را تحمل می کند و از برکات اوست که ما می توانیم وحی زنده باشیم و از حیات این جهان برخوردار گردیم.