هژبر مير تيموري
(به مريم هوله)
گفتي جهان را تمام شده بدانم؟
چه مي گوئي! ملکه ي فريادها؟
جهان
مارا تمام شده مي داند.
ما
فراموش شده ايم
در انحناي زرد و پُراز تشويش
اين حيات.
و خسته
از تنفس سرد اين کوچه هاي بي سوار
با پيراهني که از آن ما نيست
نفس مي کشيم هنوز
بي بودن
و در روزهاي کهنه ي تاريخي
که مي رود بي ما
نگاه مي کنيم تب آلوده
که زندانبان شهر
هر روز
سر متعفن باطوم اش را
با پيراهن مادري مان پاک مي کند.
و ما هنوز
در پي نگاهي مي گرديم
که ببيندمان
که هستيم
و نفس مي کشيم
که هستيم
و نفس مي کشيم
در تنهايي.
فوريه07
لاهه
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)