روزهاست
از سقف لحظه هایم
یاد تو چکه می کند
اگر باران بند بیاید
از این خانه می روم ...
روزهاست
از سقف لحظه هایم
یاد تو چکه می کند
اگر باران بند بیاید
از این خانه می روم ...
[SIGPIC][/SIGPIC]
آرزو هایم را به باد میدهم ... مثل قاصدک ... شاید از کنارت عبور کنند ... عطرت را بگیرند و مثل یک جادو تبدیل به یک رویا شوند...
وقتی تو با من نیستی از من چه می ماند ؟
از من جز این هر لحظه فرسودن چه می ماند؟
غیر از خیال خسته از تکرار تنهایی
غیر از غباری در لباس تن چه می ماند؟
باور کن!ای دیراشنای ناشناسم!
در قلب شب گر -غیر شب-چیز دگر هست...
در قلب من-جز قلب من-چیز دگر نیست...
من یه گل خشک و کاغذی
تو ابر پاک اسمون
ای اسمونی دل نبند
به حق پاک بی نشون...
اگر می شد صداها را دید
چه گل هایی!
چه گل هایی!
که از باغ صدای تو
به هر اواز می شد چید
اگر می شد صدا را دید ..... .
شسته بودم کنار رودخانه
که سایه ای افتاد پشت سرم
خیال کردم ، برگشته ای !
سایه ، بازی خورشید با کوه بود
دستی دراز ، اگر داشتم
پایین می کشیدمش .
کوچه ها یتیم
خنده ها یتیم
ماه و خورشید یتیم
بی تو
همه شعرهایم یتیم
می شوند...
موسیقی عجیبی ست مرگ.
بلند می شوی
و چنان آرام و نرم می رقصی
که دیگر هیچکس تو را نمی بیند
از بـیکران دریـا٬ خـورشید می دمید.
زیـبـای من شکوه ِ شکفـتن را
در آسمـان و آئـینـه می دیـد.
ایـنـک:
سه آفـتاب!
گاه گاهی به خودم می گفتم
تو چه تنها شده ای
تو و تنهایی و این حجم اتاق
مثل یک فاجعه را می ماند
گاه گاهی به خودم می گفتم
کاشکی معجزه می شد
و کسی می آمد توی تنهایی من…
گاه گاهی به خودم می گفتم….
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)