ماه را هدف قرار بده
تا اگر هم به خطا رفتی
جایی میان ستارگان سر در آوری
مدير باز نشسته
ماه را هدف قرار بده
تا اگر هم به خطا رفتی
جایی میان ستارگان سر در آوری
مدير باز نشسته
تا تواني رفع غم از چهره ي غمناک کن
در جهان گرياندن آسان است
اشکي پاک کن
مدير باز نشسته
و خدا بی آنکه کسی را خبر کند با بوسه شاپرکی بر گلبرگ گل چیده شده
درد تلخ پژمردن را
درد تلخ مردن را
به آسانی یک بوسه
به شهد شیرین،بودن
به لذت بوسیدن حتی اگر چیده شده باشی
به لحظه مرگت هدیه میکند
مدير باز نشسته
این چه عشقی است که در دل دارم ، من از این عشق چه حاصل دارم
می گریزی زمن و در طلبت ، باز هم کوشش باطل دارم...
مدير باز نشسته
زندگي شايد همين باشد!
يك فريب ساده و كوچك آنهم از دست كسي كه فكر مي كردي
همه چيز توست،همه كس توست!
مدير باز نشسته
من به خاکستر نشینی عادت دیرینه دارم...سینه مالا مال درد ولی دلی بی کینه دارم...
مدير باز نشسته
تمام ماجراي من
سه واژه شد براي تو
سه واژه ي جدا، جدا
من و ..
شب و ..
هواي تو ..
مدير باز نشسته
بهانه بسيار است برای گريستن
تحملی بايد
که افشای راز سوختن
خصلت پروانه نيست..
مدير باز نشسته
پاييز هيچ حرف تازه اي براي گفتن ندارد
با اين همه از منبر باد که بالا مي رود
برگ ها چه زود به گريه مي افتند!!!
مدير باز نشسته
پاییز آمده ...
حس ِ درختانی که
ذره ذره می میرند را
خوب می توانم بفهمم ...
پاسخ با نقل قول
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)