دين و پرستش در تاريخ

كتاب: جهان بينى و معارف تطبيقى، ص 81

نويسنده: يحيى كبير

يكى از امورى كه همواره در طول تاريخ بشرى وجود داشته و انسان نتوانسته است براى هميشه آن را به دست فراموشى سپارد، دين و پرستش مى‏باشد.آن چنانكه هيچ چيز ديگر نتوانسته است خلأ ناشى از فقدان دين و پرستش را براى مدت زمان درازى پر كند.چنانكه گفته شد، ميل و كششى كه ريشه در فطرت انسان داشته اگر چه انسان مدتى نداى آن را در درون خود خفه سازد و از آن جدا گردد، ولى به ناچار بعد از گذشت مدت زمانى به آن‏باز مى‏گردد.
هر كسى كو دور ماند از اصل خويش‏
باز جويد روزگار وصل خويش

در طول تاريخ، با وجود تلاش‏هايى كه از طرف مخالفين براى ريشه كن كردن دين به عمل آمده است، انسان نتوانسته آن را براى هميشه به دست فراموشى سپارد.اگر چه در تشخيص دين حق از دين باطل به خطا افتاده و گاهى بت را با خدا اشتباه گرفته و به پرستش ماه، آفتاب، ستارگان و حتى حيوانات و...پرداخته است.اما به هر صورت نتوانسته است از پرستش و توجه به خالق براى هميشه روى گردان شود.
انبيا مأموريت داشته‏اند كه با آموزش‏هاى خود اولا، اين ميل فطرى را در انسان بيدار سازند و پرده‏هاى ضخيم نفسانيات را از روى فطرت سليم او كنار زنند و با توجه دادن انسان به نشانه‏هاى خداوندى، او را به سوى فطرت اوليه‏اش هدايت نمايند.ثانيا، اين گرايش درونى و اين ميل نيرومند معنوى را در مسير و مجراى صحيح آن هدايت كنند و از انحراف آن به صورت بت‏پرستى، ستاره‏پرستى، گاوپرستى، ماده‏پرستى، گروه‏پرستى و...جلوگيرى نمايند.
اگر دين و پرستش ريشه در فطرت آدمى نداشت يا به ادعاى برخى بى‏خبران حاصل جهل يا ترس بود، در اين صورت مانند بسيارى از چيزهاى ديگر، با گذشت زمان به كلى از صحنه روزگار، خارج و با افزايش علم و از بين رفتن ترس، جاى خود را به چيز كامل‏تر مى‏داد.اما چون نياز به دين و پرستش از اعماق روح و شعور باطنى انسان مى‏جوشد، نه تنها هيچ چيز نخواهد توانست جايگزين آن شود، بلكه با افزايش آگاهى‏ها، مقام دين در زندگى انسان، محكم‏تر شده است.
گرايش مجدد انسان غربى از بى‏بند و بارى‏ها به دين و سر برآوردن دين از زير فشارهاى شديد در جامعه‏هاى كمونيستى، خود گواه روشنى بر اين حقيقت است.قرآن درباره فطرى بودن دين مى‏فرمايد:
روى خود را حق گرايانه به سوى دين الهى نگه دار.اين فطرت الهى است كه خداوند مردم را بر آن آفريده و براى آفرينش، تغيير و تبديلى نيست.اين است دين استوار.اما بيشتر مردم نمى‏دانند.به سوى خدا بازگشت خواهيد كرد؛ از خدا بترسيد؛ نماز را به پا داريد و از مشركان نباشيد. (1)
اعتدال در اميال

اكنون اين سؤال پيش مى‏آيد كه چرا بعضى از افراد با وجود اين ميل نيرومند فطرى، از پرستش خداوند روى برمى‏تابند و خدا را انكار مى‏كنند؟ آيا آنان فاقد اين كشش درونى هستند؟ و اگر نيستند چرا اين انگيزه روحى، آنان را به سوى خدا سوق نمى‏دهد؟ در پاسخ اين پرسش در مباحث گذشته به تفصيل سخن گفتيم و انگيزه‏هاى انكار خدا را بيان داشتيم.در اينجا از زاويه ديگرى بدان نگريسته به توضيح آن مى‏پردازيم.ساختمان وجودى انسان چنان است كه داراى اميال و گرايش‏هاى چندى است.از جمله همين كشش فطرى به سوى خداست و نيز اميال گوناگون ديگرى كه غرايز حيوانى و كشش‏هاى نفسانى از آنهاست.ترديدى نيست كه آدمى براى زنده ماندن، نيازمند غرايزى ماند خوردن، خوابيدن، ميل جنسى براى ادامه نسل و اميال فراوان ديگرى است كه اگر آنها را در حد طبيعى خود برآورده نسازد، امكان ادامه حيات براى او نيست يا نسل او از بين خواهد رفت.در ميان اين همه اميال و كشش‏هاى فطرى كه هر يك وظيفه‏اى را در حيات جسمى يا روحى انسان بر عهده دارد، اگر توجه به يك يا چند ميل بيش از ميزان مورد نياز باشد، و تمامى توجه انسان به سوى‏آنها جذب شود، روشن است كه در اين صورت از توجه به استعدادها و گرايش‏هاى فطرى ديگر باز خواهد ماند و اين استعدادها به مرحله شكوفايى نخواهند رسيد.
براى مثال، دانش آموزانى كه تمام توجه آنها به بازى و ورزش است، تجربه نشان مى‏دهد كه معمولا از لحاظ درسى ضعيفند، يعنى توجه بيش از حد، به بازى و ورزش، مجال شكوفايى استعدادهاى فكرى را در آنان باقى نمى‏گذارد.همچنين كسانى كه آگاه و ناآگاه تمام توجه خود را صرف شهوات و ظواهر دنيا مى‏كنند، از توجه به معنويات كه در رأس آنها خداوند قرار دارد، باز مى‏مانند.در اين صورت، جاى تعجب نخواهد بود اگر چنين افرادى حتى از وجود يك ميل نيرومند، مانند توجه به خدا در ضمير خويش بى‏خبر بمانند و به علت بى‏خبرى از آن، حتى منكر وجود آن گردند.
هر چه توجه به لذات دنيوى در آدمى فزونى گيرد و نفسانيات، او را به سوى خود جذب كند، به همان اندازه امكان توجه به خدا و معنويات در وجود او كاسته مى‏شود، به عبارت ديگر، توجه به خدا و ارزش‏هاى معنوى در روح آدمى، فضاى مساعد مى‏طلبد.اگر فضاى روحى به علت غلبه شهوات، مناسب نباشد، استعدادهاى معنوى و شعور عالى در انسان رشد نمى‏كند.دل‏هايى كه سرتاسر آن را عشق به ماديات و ظلمت نفسانيات پر كرده است، توانايى درك ارزش‏هاى والاى معنوى را از دست مى‏دهند.در چنين دل‏هاى آكنده از تاريكى، جايى براى تابش نور حق باقى نمى‏ماند.
در آياتى از قرآن كه سخن از مهر زدن بر دل‏هاى كافران رفته است، اشاره به همين مطلب است كه اين افراد آن چنان دل‏هايشان آكنده از ظلمت نفسانيات مى‏شود كه ديگر قابليت هدايت و استعداد درك حقيقت را از دست مى‏دهند.
خلوت دل نيست جاى صحبت اغيار
ديو چو بيرون رود فرشته در آيد

پى‏نوشت:
.1 فاقم وجهك للدين حنيفا فطرت الله التى فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله ذلك الدين القيم و لكن اكثر الناس لا يعلمون، منيبين اليه و اتقوه و اقيموا الصلوة و لا تكونوا من المشركين. (سوره روم (30) آيه 30 و 31)