چه قصه هاکه ازوفاگفتی بامن،
توبی محبتی کنون جانا،یامن؟
چه قصه هاکه ازوفاگفتی بامن،
توبی محبتی کنون جانا،یامن؟
دل تنگم و جز روی خوشت در نظرم نيست
در گيتی و افلاك به جز تو قمرم نيست
با عشق تو شب را به سحر گاه رسانم
بی لذت ديدار تو شب را سحرم نيست
تو را آرزو نخواهم کرد...
هیچ وقت !
تو را لحظه ای خواهم پذیرفت...
که خودت بیایی...
با دل خودت...
نه با آرزوی من ...!
به یادت آرزو کردم که چشمانت اگر تر شد،به شوق آرزو باشد نه تکرار غم دیروز
وصل تو کجا و من مهجور کجا
دردانه کجا حوصله مور کجا
هر چند ز سوختن ندارم باکی
پروانه کجا و آتش طور کجا
کاش همیشه در کودکی می ماندیم
تا به جای دلهایمان
سر زانوهایمان زخمی میشد
اشک من جاری شد...
جای تو خالی بود
جـــــــــای تـــــــــو ...
عکس تو درطاقچه ی کوچک قلبم خندید
شعر دلتنگی من سخت گریست
گر انسانها قادر بودند روزی (فقط 5 دقیقه) عاشق باشند حسرت بهشت جوک می شد و کرکره ی جهنم پایین بود.
گلی خشکیده ام
میان دفتر باد
کاش ...
در خاطر کسی بودم !
دلشوره تمام لحظاتی را دارم
که دلتنگ می شود دلت
و
دست هایم دگر کنار نمی زند دلواپسی ت را....
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)