آنقدر دور شده ای که
چشمانم حتی خواب آمدنت را هم نمی بینن!
باور کن آن “میم” مالکیتی که به آخر اسمم اضافه میکردی
بزرگترین و زیباترین عاشقانه ای بود که شنیده ام
آنقدر دور شده ای که
چشمانم حتی خواب آمدنت را هم نمی بینن!
باور کن آن “میم” مالکیتی که به آخر اسمم اضافه میکردی
بزرگترین و زیباترین عاشقانه ای بود که شنیده ام
بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت
میان دو دیدار قسمت کنیم.
بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم.
بیا زودتر چیزها را ببینیم.
ببین، عقربکهای فواره در صفحه ساعت حوض
زمان را به گردی بدل میکنند.
بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشیام.
بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را.
اگر ماه بودم به هرجا که بودم
سراغ تورا از خدا می گرفتم
وگرسنگ بودم به هرجا که بودی
سر رهگذار تو جا می گرفتم
اگر ماه بودی به صد ناز شاید
شبی بر لب بام من می نشستی
وگر سنگ بودی به هرجا که بودم
مرا می شکستی مرا میشکستی
وقتی از ناله تلخم
دل شب میلرزد ؛
وقتی از چشم فلق , قطره اشکی ریزد ؛
وقتی آن لحظه که دل , یاد تو را میجوید ؛
ناگه از سمت جنون عطر تو بر میخیزد .
بوی تو , خالی آغوش مرا پر کرده ,
در و دیوار اتاقم همه بی تاب تماشای "تو و من" با هم !
ای دوست دلت همیشه زندان من است
آتشکده عشق تو از آن من است
آن روز که لحظه وداع من و تو ست
آن شوم ترین لحظه پایان من است
قسم به گل قسم به اون نگاه قشنگ تو که ادم مو دیوانه می کند
قسم به اون لبخند شیرین لب هایت
قسم به به اون شادی هایت
قسم به اون فریادت عزیزم قسم به اون تنهای هایت
قسم قسم به عشقمان
قسم به نرمی گل قسم به دوست داشتنت عزیزم
من تنها نذار
[SIGPIC][/SIGPIC]
آرزو هایم را به باد میدهم ... مثل قاصدک ... شاید از کنارت عبور کنند ... عطرت را بگیرند و مثل یک جادو تبدیل به یک رویا شوند...
عشق واقعی و زیبایی واقعی یعنی هوس معتدل
فکری آرام
قلوبی به تساوی آمیخته به محبت
یا آتشی ملایم که هرگز خاموش نمی شود.
همین وبس
نام تو راآورده ام دارم عبادت می کنم تو تنهایی
که سنگ خاطراتت بر حباب سینه میکوبی...
چه میخواهی؟
نگو ، دیدم...
حباب گریه در چشمت ترک برداشت
نگو دیگر غرور سرو زندانی است
تو کیستی که من اینگونه،بی تو بی تابم؟ شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم
تو چیستی، که من از موج هر تبسم تو بسان قایق سرگشته روی گردابم!
دیگر تشنه تر نخواهد شد
از شوری اشک هایم،
و سردتر
از سایه کشیده ام
در گلدان مرده ام عزیز
پا برهنه روی خاک نمناک می ايستی
سرتو بالا ميگيری و دستاتو باز ميکنی
و اجازه ميدی بارون تا دلش ميخواد خيست کنه و باد
تمام وجودتو به آغوش بکشه
تازه اون موقع ست که می فهمی.............عاشقی
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)