به راه عمر صدها قصه دیدم - سفرکردم حکایتها شنیدم - نفهمیدم چه شد تا اینکه روزی - سرکوی رفیق بازی رسیدم - به هرباغی رسیدم از سرشوق - زهر دسته گلی یک شاخه چیدم - غلامم چاکرم لوتی بفرما - همینها شد همه عشق و امیدم - بدون هیچ حرفی یا سوالی - پیاله هرکسی داد سرکشیدم - ولی افسوس باهرکه نشستم - رفاقت کردم و خیری ندیدم - چشام بارونی و قلبم شکسته - از این دنیا و اهلش دل بریدم .
*************
وقتی که بن بست غربت سایه سار قفسم بود ، زیر رگبار مصیبت بی کسی تنها کسم بود!
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)