خردگرایی در معماری وشهر سازی
Hundertwasser-House
خردگرایی در معماری برخاسته از یک اعتقاد عمومی به حل مشکلات واقعی و عینی از طریق فرآیندهای خردگرایانه بود . در این معنا مبانی خردگرایی در تضاد با اکسپرسیونیسم شکل گرفته بودند . اگر وجه مشخصه ی اکسپرسیونیسم شکل گرفته بودند . اگر وجه مشخصه ی اکسپرسیونیسم یک بدبینی تسلیم شده بود که به نیروهای تاریک احساسات تند و هیجانی پر قدرت اعتبار می داد ، خردگرایی ملهم بود از یک خوش بینی مصمم که مبارزه با واقعیات را فعالانه پذیرفته بود. در آن موضوع درون نگری محلی از اعراب نداشت ، در عوض برخوردار از یک آمادگی سخاوتمند برای ورود به مباحث محیطی و تغییر آن بود.
معماری خردگرا در دهه ی بیست به شهرسازی توجه بیشتری داشت . طرح های اولیه ی آن ، آرمانی و آینده گرایانه بود. این طرح ها سنتزی از تفکرات سوسیالیستی ، روش تولید صنعتی در ساخت و ساز و جستجوی زبانی بین المللی در فرم پردازی بود که خود را در ساختن مجتمع های مسکونی متبلور نمود . فراخوان ها ، پژوهشهای اوتوپیایی –آرمانشهری و متون آن، همراه با پژوهشهای روشمند درباره ی «واحدهای مسکونی تکرار پذیر» به راهکارهایی عملی در خانه سازی انجامید.
راسیونالیسم بعد از جنگ جهانی دوم (خردگرایی متاخر)
وضعیت روشنفکرانه ی خردگرایی متاخر در واقع بر مبنای واکنش پی ریزی شده بود: فرهنگ معماری عمیقا توسط قدرتی ضربه خورد که زیرکانه برای یک شکل معماری (مانند نوکلاسیک گرایی ) به دست آمده بود تا بتواند در خدمت یک رژیم بی پروا ( مانند حکومت ناسیونال سوسیالیست آلمان ) باشد ، و به سوی جنبش قبلی یعنی خردگرایی چرخش کرد .
دلایل چنین رفتاری متعدد و گوناگون هستند :
· در حالی که اولی ( نوکلاسیک گرایی ) به طور گسترده در خدمت اتحاد های سیاسی خودکامه و استبدادی بود ، دومی ( خردگرایی) نشات گرفته از گرایش های ترقی خواهانه بود .
· در موقعیتی که اولی اصولا از پیشرفتهای فنی غافل بود ، خردگرایی پیشرفتهای فنی را با اشتیاق خوش بینانه ای مورد استقبال قرار میداد .
· در حالتی که معمارانی مانند تروست و اسپیر با نوعی پافشاری غیر انسانی از تاثیرات روانی فرم های ساختمانی بهره برداری می کردند ، کارهای گروپیوس و میس وان در روهه مثال هایی از سکوت و آرامشی عینی باقی ماندند .
به این ترتیب وجه مشخصه خردگرایی متاخر یک خلا ایدئولوژیکی است ، که کم و بیش با باورهای ساده زمانه پر میشد و فرم ساختمانهای آن دوره ی بازتاب آن باورها بودند؛ سازه های بلند ، باریک و ارتفاع گیرنده ، نمادی از اعتبار بی حد و حصر به رشد اقتصادی و پیشرفتهای فنی بودند : دیوارهای جداره ای صاف و زیبا از شیشه و فولاد که دورتادور ساختمان های دارای تهویه مطبوع را می بستند ، همگی بازتابی از اعتقاد بی جا نسبت به منابع انرژی قابل دسترس و پایان ناپذیری آنها هستند. پلانهای آزاد و قابل انعطاف با فضاهای وسیع و دیوارهای متحرک ، نماینده اعتقاد به برتری و تفوق تشکیلات ، پویایی و کارایی بودند . ساختمان ها همچون اشباحی از شیشه ، مانند قارچ همه جا روییدند و بر خط آسمان شهرهایی چون لندن ، فرانکفورت ، پاریس و میلان ، دقیقا به همان صورت شیکاگو یا نیویورک ، تسلط یافتند ( و تفکر « سبک بین المللی » را به یک بی اعتباری قطعی کشاندند ). همه اینها به درستی بازتابهای شرایط اقتصادی بودند و معماری در عوض اقدام و کوشش برای تشویق به تغییریا خلق آرمانشهرها ، خود را با وضعیت تطابق میداد .
سادگی و بی تکلفی تعمدی آن بطور ناخواسته به یک حالت یکنواخت کسل کننده تبدیل شد . اما واکنش نسبت به آن که در اوایل دهه 1950 آغاز شد ، تنها یک فرمالیسم کهنه و قدیمی را با نوعی جدید عوض کرد . درآن زمان برای برخورد و تقابل با یکنواختی اقداماتی صورت گرفت که فقط در حد زنده کردن سطحی فرم ها بود و در واقع کاری بیش از جرح و تعجیل در تظاهرات بیرونی و ظاهری ساختمان ها انجام نداد . لاقیدی و عدم تعصب در جهان بینی ، اتحاد های اقماری اجتماعی و اقتصادی ، تولیدات شدیدا صنعتی شده و شرایط اجرایی و حتی طراحی و تنظیم فضاها ، همگی پدیده ای مشابه بودند که فقط ظاهرشان با یکدیگر متفاوت بود . به عنوان بخشی از جهت گیری مصرف زدگی و غالبا توجه به سود مندی، شیوه گرایی نوین و تاریخی گرایی ساده پندارانه و تزئینات ، از نو کشف و به کار گرفته شدند .
خردگرایی متاخر در حوزه شهرسازی
شهرسازی خردگرایانه متاخر ، بر موضوع تخفیف و تسکین مشکل کمبود مسکن ناشی از جنگ متمرکز شده بود . این مبحث به طور کلی یک فصل تاسف آور در تاریخ معماری اروپا و آمریکای شمالی است . علی رغم این واقعیت که مشخصه نیمه دهه 1950 شکوفایی اقتصادی است ، از نظر گونه شناسی نقشه های ساده و بی تجمل که طی دوران بحران اقتصادی برای خانه هایی با استانداردهای حداقل طراحی شده بودند، دوباره به کار گرفته شدند ، اما این بار در خدمت حداکثر سود دهی از لحاظ فرمال ، بیان معتدل خردگرایانه به علت سادگی و متناسب بودن با موضوع تولید انبوه قطعات ساختمانی ، مورد اقتباس فراوان قرار گرفته و به ابتذال کشیده شد .
نخستین اقدامات در زمینه بازسازی و نوسازی خانه هایی بود که در داخل محدوده شهری در اثر جنگ خسارت دیده بودند . در هر صورت در اواخر دهه 1950 و به ویژه در کشورهای مهم صنعتی ، قوانین قسمت مرکزی شهرها به دست زمینخوارها و بساز و بفروشهای سرمایه دار بزرگ افتاد . پیامد آن همان ساختمانهای اداری و دفتری بود که به گونه ای فزاینده مرتبا ساختمانهای مسکونی را به سوی حومه ها می راندند .
گرچه خواست لوکوربوزیه در زمینه جداسازی کالبدی کارکردهای زندگی و کار عملی شد ، اما در مفهومی متفاوت کارکرد زندگی ( سکونت ) از مراکز شهری محو شد . اکنون حومه های دلگیر و کسل تک کارکردی همچون قارچ و بدون هیچ کنترلی در حاشیه شهرها می روییدند و به جای آنها آسمانخراشهای شیشه ای ، ساختمانهای بانکها و شرکتهای بیمه ظاهر شده و راه خود را در درون آنچه از معماری تاریخی باقی مانده بود باز می کردند . مسیرهای رفت و آمد موتوری که حومه نشینان مسافر را از پیرامون شهر به مرکز شهر و بالعکس انتقال می دادند ، شهرها را برش داده و قطعه قطعه می کردند . محله های کار و تجارت که در طول روز وجه مشخصه آنها ، رفت و آّمدهای پر تراکم ، شلوغ و فعالیتهای پر تب و تاب بود ، بعد از تاریکی هوا به کلی تخلیه می شدند . مردم در حالت انزوا و غربت در زیستگاههای حومه ای ، که همچون انگلهایی به مراکز مهم شهری چسبیده بودند ، به سر می بردند
ایالات متحده آمریکا
این پدیده خصوصا در ایالات متحده ، علی رغم تعدادی اندک استثنائات که در شکل پروژه های بلند پروازانه اما منفرد و تک ظاهر می شدند ، بیشتر خودنمایی می کرد . اقدامات به قصد اتخاذ یک سیاست موثر و کارا از دخالت مردم در شهرسازی پس از طرح « اقدام جدید» نتوانستند با موضوع کاهش و میرایی مبانی ساختاری در مراکز شهری لبریز از جمعیت مقابله کنند . در نیمه دهه 1950 حدودا هفتاد و پنج درصد از جمعیت در حومه های پراکنده بی انتها زندگی می کردند که نه هیچ شباهتی به زیستگاههای رویایی شهرسازان پیشرو داشتند و نه به شهر زنده رایت .
یک نمونه را می توان به عنوان تصویری از این حومه ها معرفی کرد :
درسال 1958 بنا به ابتکار و سرپرستی مسئولین بازسازی بستن طرحی برای بازسازی مرکز شهر به اجرا در آمد . هدف این طرح به روشنی تعریف شده بود :
تخریب 85 درصد از سازه های موجود ، نگهداشتن تعداد کمی از ساختمانهای تاریخی ، افزایش ارزش زمینهای ساختمانی و پاک کردن کارکرد سکونت از آن مکان . و در این چارچوب بود که مرکز خدمات ایالتی بستن اثر پل رودلف و تالار شهر ( توسط گرهارد ام . کالمن ، ادوارد اف . نولز و نوئل مایکل مک کینل ) ساخته شدند .
گنبد ژئو دزیک ( نیویورک)
در سال 1962 ریچارد باکمینستر فولر سقفی را طراحی کرد که بخشی از نیویورک را می بایست بپوشاند ، ایده هایش را در زمینه گنبد ها تا حد افراطی یک راه حل منطقی پیش برده بود . این سقف یک گنبد عظیم و شفاف بود که با فشار هوا نگهداری می شد و بر فراز آسمانخراشها معلق بود و تمامی منطقه شهری را از تاثیرات آب و هوایی حفظ می کرد .
مرکز هنرهای گرافیکی نیویورک
پاول رودلف در پروژه ای برای « مرکز هنرهای گرافیکی نیویورک » (1967) ، یک سازه عظیم را پیشنهاد کرد . یک تپه مصنوعی مطبق که به سوی رودخانه هادسون گسترش یافته و یک بندگاه کوچک را به وجود می آورد ، تعداد 4050 خانه ساخته شده از واحدهای پیش ساخته که متاثر از تصور خانه های تریلری (کاروان) هستند که در ایالات متحده محبوبیت دارند ، به صورت یک در میان روی یکدیگر می چرخند و در نتیجه بام هر خانه تراس خانه طبقه دیگر را تشکیل می دهد . تجهیزات عمومی از جمله کودکستانها ، مدارس ، فروشگاهها و محوطه های تفریحش در هر 10 طبقه در زیر یک نظام طره ای تعبیه شده اند
اروپا
در اروپا روشنی و صراحت وضعیت کمتر از آمریکا بود . در کشورهای اسکاندیناوی و بریتانیای کبیر ، تصمیماتی در جهت اعمال برخی نمونه های کاملا تجربی و غیر علمی از تمرکز زدایی گرفته شد . در ایتالیا آزمایشهایی در رابطه با استقرارهای مردمی یا ارگانیک به عمل آمد. کشورهای سوسیالیستی هم از آغاز شکل های دیگری از شهرها را در بوته ی آزمایش گذاشتند .
شهرسازی خردگرایانه متاخر اساسا در دو کشور آلمان غربی و فرانسه پی ریزی شد .
آلمان غربی:
پس از آن که آلمان سعی نمود خود را به عنوان قدرت اقتصادی در اروپا مطرح نماید. به همین دلیل برای شرکت ها و بانک های مهم اروپا این امکان را فراهم نمود که در شهر های مختلف آن سرمایه گذاری نماید و در هر یک از شهر ها به فراخور پتانسیل آن شهر ساختمان های مهم اروپا جای گرفتند. از شهر های مهم اقتصادی آلمان می توان به برلین ، هامبورگ و فرانکفورت اشاره کرد.
برلین
در 1963 ، اجرای طرحهایی که توسط ورنر دوت مان ، گئورگ هاینریشز و هانس کریستیان مولر برای « مرکیشز فیرتل » ] محله ای در برلین [ و جمعیت 60000 نفر تهیه شده بود ، در برلین آغاز شد . از جمله معماران آن ، ارنست گیزل ، لودویک لئو ، اسوالد ماثیاس اونگرز و شادراچ وودز بودند . پروژه مربوط به یک ناحیه مسکونی شامل 12 مدرسه ، 15 کودکستان و یک استخر شنای سرپوشیده بود ، هدف آن در وهله ی اول تامین مسکن برای مردمی بود که به علت انجام پروژه های توسعه و بازسازی مرکز شهر از آنجا می آمدند . در اینجا به عنوان واکنش نسبت به ساختمان های خطی که از سال های 1950 در همه جا رایج شده بودند ، بلوک های بزرگ چند طبقه طراحی شدند که در نتیجه فضاهای باز شهری عظیمی را ایجاد می کردند . سطوح این بلوک ها با رنگ های ملایم مناسب می درخشید . معهذا بخصوص به علت مقیاس عظیمشان شدیدا مورد انتقاد قرار گرفتند .
فرانسه
فرانسه نیز در دوره بلافاصله پس از جنگ به طور جدی با کمبود مسکن مواجه بود . این موضوع به علل خسارات گسترده جنگ ، تداوم تثبیت نرخ اجاره ها ، رکود صنعت ساختمان و شهرنشینی انبوه پدید آمده بود . برای مقابله با این وضعیت ، یک سیاست مشارکت مردمی برای احداث واحدهای مسکونی وسیع در سال 1948 ، تقریبا 200 « مجموعه بزرگ » به کمک روش های ساختمانی کاملا صنعتی احداث شدند .
این کوی های مسکونی ، غالبا در حاشیه شهرهای بزرگ قرار گرفته و عموما شامل بیش از 1000 واحد مسکن بودند . استانداردهای ساختمانی نسبتا بالا بودند اما پشتوانه ی زیر بنایی متمم را نداشتند در نتیجه به علت موقعیت حاشیه ای نسبت به شهرها ویک نواختی که به علل اقتصادی بر آنها تحمیل شده بود ، به حومه هایی با کمبود ها و نواقص شدید اجتماعی تغییر ماهیت می دادند .
مکان استقرار له کور تلیر ( پاریس )
یکی از فعالیت های نسبتا مثبت در این زمینه ، مکان استقرار « له کور تلیر » در پانتن نزدیک پاریس هست که در 60-1954 توسط امیل آیو ساخته شد و شامل 1649 واحد خانه است که در 3 بلوک عظیم پارمیچی شکل طراحی شده اند .
طرح هادی منطقه پاریس
در 1972 دولت پروژه های توسعه شهر از این نوع را کنار گذاشت و بر اساس یک برنامه ریزی ملی که در 1965 تهیه شده بود ، طرحهای پل آلبر دلوریر به نام طرح هادی منطقه پاریس را که در 1965 ارائه و منتشر شد و شامل پیش بینی های لازم برای ایجاد شهرکهای جدید بودند به کار گرفت . هدف از این طرحها برقراری اتحادی نوین و مجدد بین مناطق مسکونی و کاری و برقراری مجدد تعادل بین شهر و منطقه و تمرکز زدایی از نواحی اطراف پاریس بود . این شهرکهای جدید می بایست که با قرار گرفتن در نزدیکی و مجاورت شهرهای موجود یا بخشهایی از شهرها از تاسیسات زیر بنایی آنها بهره گیرند . یکی از نتایج این فعالیت ها « سرژی – پونتو آز » بود که از 1966 به بعد و تحت تاثیرات CIAM ساخته شد .
مرکز شهر اوری – سور- سن
بین سالهای 77-1970 ، ژان رنودی مرکز شهر اوری – سور – سن را که آن هم نزدیک پاریس بود با تعداد بی شماری از شکل های زاویه دار خیره کننده و یک شیوه گرایی بیمارگونه از نو ساخت که به نظر می رسید واکنشی حاد نسبت به اجمال گرایی راستگوشه های حاکم بر اولین «مجموعه های بزرگ» باشد .
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)