آيا علاقمندي به امور دنيايي امر ناپسندي است؟ نگرش قرآن به اين موضوع را بيان کنيد.
با تشكر

پاسخ :
با سلام
دوست عزیزم
آن چيزی كه از قرآن كريم استفاده می‏شود اين نيست كه اساسا علاقه و محبت به كائنات بد است، و راه چاره هم اين تعيين نشده كه علايق و محبتها را بايد سركوب كرد آن مطلب، مطلب ديگری است و راه چاره هم‏ غير اين است آن چه قرآن آن را مذموم می‏شمارد، علاقه ای به معنای بسته بودن و دلخوش بودن و قانع بودن و رضايت دادن به امور مادی و دنيوی است.
قرآن می‏فرمايد : " المال و البنون زينة الحيوه الدنيا و الباقيات الصالحات خير عند ربك ثوابا و خير أملا "(کهف/46) يعنی ثروت و فرزندان مايه رونق زندگی همين دنياست ، و اما اعمال صالح‏ كه باقی می‏مانند ، از نظر پاداش الهی و از نظر اينكه انسان آنها را هدف‏ و ايده‏آل قرار دهد ، بهترند . پس سخن در هدف و ايده‏آل و كمال مطلوب‏ است و در جایی دیگر قرآن كريم اهل دنيا را اين طور وصف می‏كند: " الذين لا يرجون لقاءنا و رضوا بالحيوة الدنيا و اطمأنوا بها و الذين هم عن آياتنا غافلون »"(يونس/7) آنانی كه اميدوار به ملاقات ما نيستند و رضايت داده‏اند به زندگی‏ دنيا و به آن آرام گرفته‏اند و آنها كه از آيات ما غافل‏اند.

در اين آيه سخن از مذموم بودن و رضايت دادن و قانع شدن و آرام گرفتن‏ به ماديات است . اين وصف اهل دنياست ، به معنای مذموم آن يا این که می‏فرماید:" فأعرض عمن تولی عن ذكرنا و لم يردإلا الحيوه الدنيا ذلك مبلغهم‏ من العلم "(نجم/28-29) رو بگردان از آنها كه به قرآن پشت كرده‏اند و جز زندگی دنيا نمی‏ خواهند و حد علمی و سطح فكری آنها همين قدر است.
بازهم سخن درباره افرادی است كه جز دنيا هدف و مطلوبی ندارند و سطح‏ فكرشان از ماديات بالاتر نيست يا می‏فرمايد: " زين للناس حب الشهوات من النساء و البنين و القناطير المقنطره‏ من الذهب و الفضة و الخيل المسومة و اعنعام و الحرث ذلك متاع الحيوه‏ الدنيا و الله عنده حسن الماب " (آل عمران/14) علاقه به شهوات از قبيل زن و فرزندان و طلا و نقره و اسبان عالی و چهارپايان و كشت و زرع در نظر اينها جلوه كرده است، اينها كالای‏ دنياست، و عاقبت نيك با خداست.
در اين آيه نيز سخن از صرف ميل و رغبت طبيعی نيست ، سخن در اين است‏ كه محبت به مظاهر شهوت در نظر بعضی از مردم زينت داده شده و بزرگتر و زيباتر از آنچه كه هست جلوه داده شده و افراد را به خود مشغول و مفتون‏ كرده است و به صورت كمال مطلوب در آمده است، يا می‏فرمايد: " أرضيتم بالحيوه الدنيا من اعخره فما متاع الحيوه الدنيا فی‏ اعخره‏إلا قليل "(توبه/38) آيا به دنيا به عوض آخرت رضايت داده‏ايد؟ دنيا نسبت به آخرت جز اندكی نيست!

همه اينها انتقاد از دلخوشی و رضايت و قناعت به علايق دنيوی است؛ فرق است بين علاقه به مال و فرزند و ساير شؤون زندگی دنياوی و بين قانع‏ بودن و رضايت دادن و غايت آمال قرار دادن اينها . وقتی كه نقطه هدف ، جلوگيری از انحصار و محدود شدن بشر به علايق مادی باشد راه چاره سركوب‏ كردن و قطع و بريدن علايق طبيعی مادی و منهدم كردن اين نيروها نيست، بلكه راه چاره آزاد كردن و به كار انداختن يك سلسله علايق ديگری است در بشر كه آنها بعد از علايق جسمی پيدا می‏شوند و احتياج به تحريك و احياء دارند.
پس در حقيقت تعليمات دينی برای بيدار كردن شعورهای عالی‏ترين‏ در انسان است و آن شعورها در غريزه و فطرت بشر هستند و چون عالی ترند و از مقام عالی انسان سرچشمه می‏گيرند ، ديرتر بيدار می‏شوند و احتياج به‏ تحريك و احياء و بيدار كردن دارند. آن شعورها مربوط به معنويات است.

هر علاقه‏ای چشمه‏ای است از روح انسان كه باز می‏شود و جاری می‏گردد
مقصود دين، بستن چشمه‏های محسوس مادی نيست ، مقصود باز كردن و كوشش‏ برای جاری ساختن چشمه‏های ديگر است، يعنی چشمه‏های معنويات و يا به‏ عبارت ديگر هدف، محدود كردن و كم كردن نيروهای محسوس از آن مقدار كه‏ در متن خلقت به دست حكمت پروردگار آفريده شده نيست ، بلكه هدف آزاد كردن يك سلسله نيروهای معنوی است كه احتياج به آزاد شدن دارد . با يك‏ مثال ساده مطلب را توضيح می‏دهيم: انسان فرزندی دارد و او را به مدرسه می‏فرستد، وقتی كه می‏بيند آن بچه‏ تمام علاقه و همتش به بازی و شكم خوارگی است ناراحت می‏شود و او را مورد عتاب قرار می‏دهد ، او را بازيگوش و شكم خواره می‏خواند ، و با اين‏ عناوين او را ملامت می‏كند، زيرا ميل دارد كه در آن بچه علاقه به درس و كتاب و خواندن و نوشتن پيدا بشود. اين علايق به طبع از علاقه به بازی و خوراك ديرتر در بچه پيدا می‏شود ، بعلاوه احتياج دارد به تحريك و تشويق غريزه علم در هر بشری هست در عين حال بايد آن را تحريك كرد ولی اين دليل نيست كه پدر می‏خواهد فرزندش اساسا رغبتی به بازی و رغبتی به غذا و استراحت نداشته باشد، اگر روزی احساس كند كه ميل به‏ بازی يا به غذا از بچه سلب شده فوق العاده ناراحت می‏شود و آن را دليل بر يك نوع بيماری می‏گيرد و به طبيب مراجعه‏ می‏كند، زيرا می‏داند بچه سالم در عين حال كه بايد به مدرسه و كتاب علاقه‏ داشته باشد، بايد نشاط داشته باشد و به موقع بازی كند ، به موقع غذا بخورد. پس وقتی كه پدر فرزند را به عنوان بازيگوش يا شكمو ملامت می‏كند در حقيقت از حصر و انحصار علاقه او به بازی يا خوردن نالان است.

اين منطق كه قرآن كريم درباره دنيا و منع حصر علايق به دنيا و ماديات‏ دارد به سبب يك نوع نگرش قرآن است درباره جهان و درباره انسان.
قرآن‏ كريم از نظر جهان، نشات وجود را منحصر به نشئه مادی و دنياوی نمی داند، با اعتراف به عظمت اين دنيا در درجه‏ای كه هست به نشئه ديگر كه بسی‏ عظيم‏تر و وسيع‏تر و فسيح‏تر است قائل است. نشئه دنيا در برابر او چيزی‏ به شمار نمی رود و از نظر انسان می‏گويد زندگانی منحصر به نشئه دنيا نيست، در نشئه آخرت هم حياتی دارد؛ پس قهرا انسان در نظر قرآن با اين كه از ميوه‏های درخت همين دنياست، دامنه وجود و حياتش تا ماورای دنيا هم‏ گسترده شده. قهرا اين انسان با اين اهميت نبايد هدف نهايی خود را دنيا و ماديات قرار دهد و خود را به دنيا بفروشد؛ چنانچه امیر کلام حضرت علی(ع) می‏فرمايد: " و لبئس المتجر أن تری الدنيا لنفسك ثمنا " بد معامله‏ای است كه خود را به دنيا بفروشی.(نهج البلاغه، خطبه32)

تفسير و توجيهی كه از طرف بعضی برای آن آيات شده يكی اين است كه‏ گفته‏اند منظور اين آيات بدی خود دنيا نيست، زيرا خود دنيا عبارت است‏ از همين اعيان و اشياء زمينی و آسمانی و هيچ يك از اينها بد نيست، اينها همه آيات حكمت و قدرت پروردگارند و نمی‏توانند بد بوده باشند. آن چيزی كه بد و مذموم است محبت و علاقه به اين امور است. محبت دنيا و علاقه به دنيا بد است، نه خود دنيا. همان طوری كه می‏دانيم در زمينه‏ مذمت و تقبيح محبت دنيا آنقدر به شعر و نثر گفته شده است كه از حد احصاء خارج است؛ اين تفسير خيلی شايع است. از غالب اشخاص كه شما بپرسيد معنی بدی‏ دنيا چيست، خواهند گفت معنی‏اش اين است كه محبت دنيا بد است، و الا خود دنيا كه بد نيست، اگر بد بود خداوند خلق نمی‏كرد. اگر دقت بكنيم اين تفسير هر چند خيلی معروف و مشهور است و خيلی مسلم فرض شده بی اشكال نيست و با بيانات خود قرآن وفق نمی‏ دهد، زيرا اولا بايد ببينيم آيا علاقه‏ای كه بشر به دنيا دارد علاقه فطری و طبيعی است؟ يعنی در نهاد بشر و غريزه بشر اين علاقه گذاشته شده يا بعدها در اثر عوامل خاصی مثلا به حكم عادت و تلقين يا ساير عوامل در بشر پيدا می‏شود ؟ مثلا پدران و مادران به فرزندان، و فرزندان به والدين خود علاقه و محبت دارند، مرد و زن هر كدام به جنس مخالف خود علاقه دارند، هر كسی‏ به مال و ثروت علاقه دارد ، به محبوبيت و احترام علاقه دارد، به خيلی‏ چيزهای ديگر علاقه دارد. اين علاقه‏ها آيا فطری و طبيعی هر كس است يا مصنوعی است و در اثر سوء تربيت پيدا می‏شود؟ بدون شك اين علايق، طبيعی و فطری است، و در اين صورت چگونه ممكن‏ است بد و مذموم باشد و وظيفه انسان اين باشد كه اين علايق را از خود دور بكند؟ همان طور كه مخلوقات و موجودات بيرون از وجود انسان هيچ كدام را نمی توان گفت شر است و خالی از حكمت است و همان طور كه اعضاء و جوارح‏ بدن انسان هيچ كدام بی حكمت نيست يك رگ ريز، يك عضو كوچك ، يك مو در بدن انسان يا حيوانی يافت نمی شود كه زائد و بی حكمت بوده باشد همين‏ طور هم در قوا و غرايز و اعضای روحی انسان، در ميلها و رغبتهای انسان‏ هيچ ميل و رغبت و علاقه‏ای طبيعی و فطری نيست كه بی حكمت باشد، هدف و مقصدی نداشته باشد، همه اينها حكمت دارد. علاقه به فرزند، به پدر و مادر، به همسر، علاقه به مال و ثروت، علاقه به پيش افتادن و تقدم، علاقه به احترام و محبوبيت، همه اينها حكمتهای بزرگی دارد كه‏ بدون اينها اساس زندگی بشر از هم پاشيده می‏شود به علاوه خود قرآن كريم همين محبتها را به عنوان نشانه‏های حكمت پروردگار ذكر می‏كند. مثلا در سوره روم در رديف اين كه خلقت بشر و خواب و بعضی‏ چيزهای ديگر را از آيات و نشانه‏های حكمت و تدبير خداوند ذكر می‏كند ، می‏فرمايد: " و من آياته أن خلق لكم من أنفسكم أزواجا لتسكنواإليها و جعل بينكم‏ موده و رحمةإن فی ذلك لايات لقوم يتفكرون "(روم/21) يعنی يكی از نشانه‏های پروردگار آن است كه از جنس خود شما آدميان برای‏ شما جفت و همسر آفريد و ميان شما مودت و محبت ايجاد كرد ، و در اين‏ حقيقت نشانه‏ها از تدبير و تسخير و حكمت پروردگار است برای كسانی كه در اين مسائل فكر كنند. اگر محبت همسر بد می‏بود، در اين آيه به عنوان يكی از نشانه‏ها و آثار حكمت و تدابير حكيمانه خداوند ذكر نمی‏شد

مسلما اين علاقه در طبيعت مردم نهاده شده ، و خيلی واضح است كه اين‏ علايق مقدمه و وسيله‏ای است برای اينكه امور جهان نظم و گردش منظم خود را داشته باشد . اگر اين علايق نبود نه نسل ادامه پيدا می‏كرد و نه زندگی و تمدن پيش می‏رفت و نه كار و كسب و حركت و جنبشی در كار بود ، بلكه‏ بشری در روی زمين باقی نمی ماند.

امیدوارم که با توجه و دقت به مطالب گفته شده بتوانیم زندگی خوبی در هر دو دنیا داشته باشیم.
در ضمن برای مطالعه بیشتر در این مورد می توانید به کتاب بیست گفتار، استاد مرتضی مطهری، گفتار 11 با عنوان " نظر دين درباره دنيا " مراجعه نمایید.