شما درباره مرگ و لحظهي جان دادن و... چه مي دانيد؟
آيا تا كنون به لحظه اي كه عزائيل به سراغتان مي آيد انديشيده ايد؟
آيا تا بحال بالاي سر كسي كه در حال جان دادن است، بودهايد؟
اصلا فكر ميكنيد عزرائيل چه جور موجودي است؟
نه! كامتان تلخ نشود ؛ لطفا Back نزنيد ؛ در اين چند خط نه مطلب ترسناك هست و نه حرفهاي دوست نداشتني و اعصاب خورد كن.
به سوالهاي بالا فكر كرديد؟ حالا مي خواهم تمام تصورهاي شما را نسبت به مردن؛ عزرائيل و آن دمِ آخر عوض كنم
بزرگي مي فرمودند من اصلا از مرگ نمي ترسم چون "مرگ، رفتن از اين اتاق به اتاق كناري است".
مي دانيد كه عزرائيل هم يك فرشته است، ولي اشتباه نكنيد چه كسي گفته او فرشتهي عذاب است؟! نه! اصلا!؛ حضرت عزرائيل فرشته و بندهاي از بندگان خداست كه هر وقت خداوند دستور فرمايد دست من و شما را مي گيرد و از اين اتاق به اتاق بغلي مي برد، البته دست روحمان را.
آيا تا كنون به لحظه اي كه عزائيل به سراغتان مي آيد انديشيده ايد؟
اصلا فكر مي كنيد عزرائيل چه جور موجودي است؟
اما حالا با اين حرفها نبايد از اين سوي بام افتاد كه خوب! پس بي خيال، مرگ هم كه چيزي نبوده و... نه!؛ بايد به عرضتان برسانم كه آن "اتاق بغلي" را خودتان بايد بسازيد البته نه فكر كنيد تنهاي نتها نه!؛ هستند كساني كه كمكتان كنند فقط شما بخواهيد كه آبادش كنيد، آنوقت زمين و زمان و... به خدمتتان خواهند آمد.
فكر نكنيد من اين حرفها را از خودم و براي دل خوشي شما ميگويم بلكه اينها جواب كسي است كه از امام صادق عليهالسلام همين سوال ها را پرسيده است
يك روز آقايي به نام سُدير به حضور امام صادق عليه السلام مي رود و سوالي در اين باره از امام مي پرسد و...، ادامهي اين گفتگو را از زبان خود او بشنويد:
به حضرت ابا عبد الله، امام صادق –كه سلام و درود خدا برو باد– گفتم : فدايتان شوم اي فرزند رسول خدا، آيا "مؤمن" از قبض روح شدن اكراه دارد [و جان دادن برايش سخت است]؟
امام فرمودند: نه!، قسم به خدا كه اين طور نيست. وقتي كه فرشته ي مرگ براي گرفتن روحش مي آيد، در آن هنگام او بي تابي مي كند. فرشته به او مي گويد: "اي ولي خدا بي تابي نكن ؛ قسم به خداوندي كه محمد را برگزيد من برايت از هر مادر مهرباني كه بخواهد پيش تو آيد، نيكوتر و دلسوزترم؛ چشمهايت را باز كن و ببين..."
امام صادق مي گويد: [در اين هنگام] رسول خدا و امير مومنان و فاطمه ي زهرا و حسن و حسين و ديگر امامان _كه درود و سلام خداوند برآنان باد_ برايش تمثّل مي يابند و به او گفته مي شود: "اينان رفيقانت، رسول خدا و امير مومنان و فاطمه و حسن و حسين و امامان هستند".
امام مي گويد: آن شخص چشمش را باز مي كند و نگاه ميكند.
آنگاه مناديي از سوي پروردگار روحش را صدا مي زند و ميگويد: "اي نفسِ آرام يافته به محمد و خاندان او با رضايت به ولايت_ائمه_ و پسنديده شده با ثواب به سوي خدايت برگرد و در ميان بندگانم يعني محمد و خاندان او و در بهشتم درآي".
آنجاست كه هيچ چيزي برايش دوست داشتنيتر از خروج روحش و پيوستن به آن منادي نيست.
فرشته به او مي گويد: "اي ولي خدا بي تابي نكن ؛ قسم به خداوندي كه محمد را برگزيد من برايت از هر مادر مهرباني كه بخواهد پيش تو آيد، نيكوتر و دلسوزترم؛ چشمهايت را باز كن و ببين..."
به به من كه وقتي اين مطلب زيبا را خواندم حس زيبايي برايم دست داد اما آميختهي به فكر و ترديد!
ميدانيد چرا؟ به كلمهي مومن در ابتداي روايت توجه داشتيد؟ بله من ترديم در صدق اين كلمه بر خودم بود. و مي توان گفت همه نبايد خيالشان به ديداري اينگونه با آن فرشته مهربان، و رفتني آنچنان خوش باشد.
اما خوشا به حال "مؤمن"، چه زيبا هراسش به آرامشي لذيذ تبديل ميشود.
متن روايت:
عِدة من أصحابنا ، عن سهل بن زياد ، عن محمد بن سليمان ، عن أبيه ، عن سُدير الصيرفي قال : قلت لأبي عبد الله عليه السلام : جعلت فداك يا بن رسول الله هل يكره المؤمن على قبض روحه ؟ قال : لا والله إنه إذا أتاه ملك الموت لقبض روحه جزع عند ذلك فيقول له ملك الموت : يا ولي الله لا تجزع ، فوالذي بعث محمدا صلى الله عليه وآله لأنا أَبَرُّ بك وأشفق عليك من والد رحيم لو حضرك ، اِفتح عينيك فانظر ، قال : ويمثل له رسول الله صلى الله عليه وآله وأمير المؤمنين وفاطمة والحسن والحسين والأئمة من ذريتهم عليهم السلام فيقال له : هذا رسول الله وأمير المؤمنين وفاطمة والحسن والحسين والأئمة رفقاؤك ، قال : فيفتح عينيه فينظر فينادي روحه مناد من قبل رب العزة فيقول : يا أيتها النفس المطمئنة إلى محمد وأهل بيته ارجعي إلى ربك راضية بالولاية ، مرضية بالثواب ، فادخلي في عبادي - يعني محمد أو أهل بيته - وادخلي جنتي ، فما من شئ أحب إليه من استلال روحه واللحوق بالمنادي .(1)
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)