در اين جا اين سؤال مطرح مي شود كه معيار خوبي و بدي (مثبت و منفي) چيست؟ معياري كه در همه موارد مي توان بر آن تكيه كرد، اين است كه اگر يك عمل اختياري موجب اين شود كه انسان از كمال برتري محروم گردد، يعني تزاحمي پيدا شود كه اگر يكي از آنها را ارضا كند و به دنبالش برود از ديگري محروم شود، پس اگر يكي كه مطلوبتر و بهتر بود موجب اين مي شود كه اولي نامطلوب باشد، يعني ارزش منفي دارد، و برعكس اگر عملي موجب شود كه انسان به خواسته هاي بيشتر و بهتر و كامل تري برسد ، مطلوب و ارزش مثبت خواهد داشت. در اين جا نيز مطلب همين گونه است كه چه خوف، چه حزن،و چه سرور، چه رجاء، چه يأس، و ساير مفاهيمي اگر در مواردي باشد كه انسان را از كمالات ديگر باز دارد آن حالت طبعاً نامطلوب خواهد بود و به اندازه اي كه اختياري باشد از نظر اخلاقي ارزشش منفي خواهد بود.
مثال اينكه اگر توجه به مال و فرزند و ساير مطلوب هاي دنيا موجب غفلت شود، نادرست است، و نامطلوب و اگر خدا فرزند صالحي به انسان داده باشد كه اصلاً از ديدن او به ياد خدا مي افتد از انس گرفتن با او لذت مي برد و بيشتر خدا را شكر مي كند، خود داشتن آن فرزند و نگاه كردن به او عبادت مي شود. اموال هم همين طور است. مال را دوست مي دارد، بايد ديد مطلوبيت مال براي او از چه نظر است؟ اگر كسي يك كاميون يا يك كشتي از اموال شخصي خود را مي خواهد در راه اسلام صرف كند اگر اين اموال در معرض تلف قرار گيرد، ترسش نه از اين جهت است كه مالي از او سلب مي شود و ثروتش از دستش مي رود، بلكه از اين مي ترسد كه اين مال به جبهه نرسد، و كار جهاد اسلامي لنگ بماند، اين ترس بسياري ترس مطلوبي است، اما ادامه آن چقدر خوب است؟ جواب اين است به اندازه اي كه تلاش اورا براي نجات آن مال زياد كند، اما اگر ترس فقط از اين باشد كه اموالي از دست انسان مي رود و ديكر تمتعات دنيوي اش كم مي شود و بساط عيش و نوشش به هم مي خورد، چنين ترسي در لحظه اي كه ابتدا به طور غير اختياري حاصل مي شد از حوزه اخلاق خارج است و اما ادامه اش از نظر بينش اسلامي مطلوب نيست، چرا؟ براي اين كه اولاً لذايذ دنيوي و اموالي كه وسيله تحقق آنهاست جنبه مقدمی دارد و وسیله آزمایش است. هدف انسان در دنیا این است که آزمایش شود؛ گاهی به داشتن مال و گاهی به نداشتن مال، همین طور که انسان با مال آزمایش می شود که این را در چه راهی صرف می کند، با نداشتن آن هم آزمایش می شود که آیا صبر می کند یا نه؟ البته این نامطلوبیت هم درجاتی دارد: اگر طوری شود که انسان را وادار به کارهای خلاف شرع کند، حرام خواهد بود؛ مثلاً وقتی که می ترسد اموالش به خطر افتد برای جبرانش دست به اموال دیگران بزند و تنها به وسایل مشروع اکتفا نکند گناه خواهد بود و باید سعی کند ترس و نگرانی را از خودش دور کند. فکر کند متاع دنیا ارزشی ندارد و وسیله آزمایشی بیش نیست و بود و نبودش در سرنوشت انسان چندان تأثیری ندارد. و برعکس هرجا خوف و حزن منشأ افعال مطلوبی باشد یا خوف و حزن نسبت به اموری باشد که خود آنها ارزشمند هستند. ارزش مثبتی خواهد داشت.
اگر کسی پدر و مادری داشت که خدمت کردن و احسان ایشان موجب سعادت دنیا و آخرت می باشد در حالی که مشرف به مرگ هستند، نگران می شود و بعد از وفات ایشان اندوهگین می گردد، از آن رو که دیگر نمی تواند به ایشان خدمت بکند و به ثواب احسان به والدین نائل گردد؛ البته چنین خوف و حزنی مطلوب است اما چه اندازه آن مطلوب است؟ به همان اندازه ای که انسان را به کارهای خیر بیشتر وادار کند؛ مثلاً بعد از مرگشان صدقاتی بدهد برای آنها دعایی، نمازی، قرآنی بخواند و هدیه ای کند برای ایشان این همان حزن است که موجب این کارها می شود و اگر آن حزن نبود، آنان را فراموش می کرد. پس این حزن مطلوب است، چون منشأ خیراتی می شود. هم منشأ کمالاتی برای فرزند می شود و هم برای دیگران ولی اگر فقط به سر و روی خود بزند که ای وای پدرم مرد! از این به سر زدن نه چیزی بدست می آید و نه مرده زنده می شود و نه اثر خیری بر آن مترتب می گردد.
پس اگر ادامه این حالات در جهت خیر باشد و به خاطر از دست رفتن یک خیر معنوی و اخروی باشد مطلوب است و تشدید آن هم تا آنجا که منشأ آثار نیک باشد، مطلوب است، و الا باید انسان خود را منصرف کند و طوری نباشد که حزن قلبش را فرا بگیرد و او را از کارهای دیگر باز دارد؛ بلکه آن اندازه مطلوب است که کمالی را ایجاد کند، کمالی که اگر حزن نبود، بدست نمی آمد.13
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)