اوت
بابا لنگ دراز عزیز
پنجره ی اتاقم مشرف به چشم انداز بسیار زیبایی است.این چشم انداز چیزی نیست غیر از آب و سخره.تابستان دارد میگذرد.صبح ها وقتم را با انگلیسی و لاتین و جبر و دو شاگرد کودن میگذرانم.نمیدانم اصلا ماریون چه طوری میخواهد وارد دانشکده بشود و اگر شد چه طوری میخواهد آنجا دوام بیاورد.به فلورانس که اصلا امیدی نیست اما آه چقدر این دختر خوشگل و ناز است!برای اینها که خوشگل اند اصلا چه فرقی میکند که کودن باشند یا نباشند؟ولی آدم بی اختیار فکر میکند هم صحبتی با این زنها برای شوهرشان خسته کننده است مگر این که شانس بیاورند و شوهرهای کودن گیرشان بیاید.به نظرم احتمالش هم زیاد است چون انگار دنیا پر از ادم های کودن است.در همین تابستان تعداد زیادی از آنها را دیدم.
بعد از ظهر ها روی صخره ها قدم میزنیم یا اگر دریا آرام باشد شنا میکنیم.من در آب شور خیلی راحت شنا میکنم می بینید که شروع بع استفادی عملی از آموزش و تحصیلاتم کرده ام.
نامه ای از آقای جرویس پندلتون از پاریس به دستم رسید نامه ای نسبتا مفید و مختصر.از این که به نصیحتش گوش نکرده ام هنوز مرا نبخشیده است.اما نوشته که اگر به موقع برگردد چند روزی قبل از شروع دانشکده به لاک ویلو می آید تا مرا ببیند و اگر خیلی سر به راه،مهربان و خوب باشم شاید مرا دوباره ببخشد.نامه ای هم از سالی داشتم.از من خواسته که برای دوهفته در سپتامبر به اردوی شان بروم.آیا باید از شما اجازه بگیرم؟یا دیگر به جایی رسیده ام که میتوانم هرکاری دلم بخواهد بکنم؟بله مطمئنم که میتوانم.میدانید که سال آخر دانشکده هستم و چون تمام تابستان کار کرده ام احساس میکنم که احتیاج به کمی تفریح نشاط بخش دارم.میخواهم آدیرن داکز را ببینم؛میخواهم برادر سالی را ببینم.قرار است جیمی به من قایقرانی یاد بدهد و (میرسیم به دلیل اصلی رفتنم؛دلیل پستی است)میخواهم آقای جروی به لاک ویلو بیاید و ببیند من آنجا نیستم.
باید به او بفهمانم که نمیتواند برای من تعیین تکلیف کند.هیچ کس جز شما این حق را ندارد بابا جون و شما هم البته همیشه این حق را ندارید!من دارم راه می افتم بروم جنگل.
جودی
ششم سپتامبر
اردوی مک براید
بابا جون
خوشحالم که به اطلاع تان برسانم که نامه ی شما به موقع نرسید.اگر میخواهید به توصیه هایتان عمل شود به منشی تان دستور بدهید که هر بار دو هفته قبل از هرکاری آن ها را بفرستد.همان طور که ملاحظه می فرمایید الان من پنج روز است که اینجا هستم.
جنگل باصفا،اردو خوب و هوا خوب است و خانواده مک براید و کل دنیا هم خوبند.من هم خیلی خوشم!
جیمی دارد صدا میزند برویم قایقرانی،خداحافظ.میبخشید از اینکه دستور شما را اطاعت نکردم.ولی آخر چرا شما انقدر اصرار دارید که من کمی تفریح نکنم؟آخر من حق دارم وقتی تمام تابستان کار کرده ام دو هفته هم تفریح کنم.شما خیلی آدم بخیلی هستید.
به هر حال بابا جون با همه ی عیب های تان خیلی دوست تان دارم