25 اکتبر
بابا لنگ دراز عزیز
من الان در تیم بسکتبال هستم و باید بودید و میدید سر شانه ی چپم چه طور کبود شده!به رنگ آبی و قهوه ای سوخته درآمده که رده هایی از نارنجی تویش است.جولیا پندلتون خیلی سعی کرد انتخاب شود ولی نشد.
هورا!هورا!
میبینید بابا چه جنس خرابی دارم؟
دانشکده و غذاهایش را دوست دارم.هفته ای دوبار بستنی به ما میدهند و صبح ها هم اصلا از حریره ی گندم خبری نیست.
شما خواسته بودید من فقط ماهی یک بار برای شما نامه بنویسم،نه؟ اما من هرچند روز یک بار با نامه هایم روحیه تان را عوض کرده ام نه؟ آخر من آن قدر از این همه چیزهای تازه به هیجان آمده ام که باید حرف هایم را با یکی درمیان می گذاشتم.شما هم تنها کسی هستید که من میشناسم. لطفا مرا به خاطر پر شروشور بودنم ببخشید،به زودی آرام میگیرم.اگر نامه های من خسته تان میکند میتوانید آنها را به سطل کاغذهای باطله بیندازید.قول میدهم که تا اواسط نوامبر دیگر نامه ننویسم.
دختر خیلی وراج شما،جودی ابوت
15نوامبر
بابا لنگ دراز عزیز
گوش کنید ببینید امروز چی یاد گرفتم:
مساحت محدب هرم ناقص و منتظم برابر است با نصف حاصل ضرب مجموعه ی محیط قاعده ها در ارتفاع هریک از دو ذوزنقه ی آن.(چی میگه!؟)
البته به نظر درست نمی آید،ولی درست است؛من میتوانم آن را ثابت کنم.من تا حالا چیزی راجع به لباس هایم به شما نگفتم بابا نه؟ شش دست لباس نو وشیک و مخصوص خودم خریده ام.نه اینکه از یک نفر گنده تر از خودم به من رسیده باشد.شاید شما حس نکنید که این موضوع در زندگی یتیم چه اهمیتی دارد.شما این لباس ها را به من داده اید و من خیلی خیلی خیلی از شما متشکرم.تحصیلات نعمت بزرگی است ولی هیچ چیز مثل داشتن شش دست لباس نو نیست.شکر خدا که این لباس ها را خانم پریچارد که عضو مهمان هیئت مدیره است برای من انتخاب کرد نه خانم لیپت.یکی از لباس ها لباس شبی است از ململ صورتی و حریر(وقتی آن را میپوشم خیلی خوشگل میشوم)یک لباس آبی برای کلیسا،یک لباس مخصوص سرغذا از پارچه قرمز که رویش به سبک شرقی ها دست دوزی شده(وقتی آن را میپوشم شبیه کولی ها میشوم)ولباس دیگری از پارچه ی ابریشمی قرمز،یک کت و دامن خاکستری برای بیرون و خیابان و بالاخره یک دست لباس ساده برای سرکلاس.البته این لباس ها برای خانم جولیا راتلج پندلتون خیلی زیاد نیست ولی برای جروشا ابوت محشره!
لابد حالا دارید پیش خودتان فکر میکنید این چه دختر سبک مغز و بی مایه ای است و حیف پول که خرج تحصیل یک دختر بشود نه؟
ولی بابا جون شما هم اگر یک عمر از چیت پیچازی لباس پوشیده بودید متوجه میشدید من چه حالی دارم.تازه وقتی هم که به دبیرستان رفتم وارد دوره ای شدم که حتی بدتر از دوران چیت پیچازی یعنی دوره ی لباس های صدقه ای بود.نمیتوانید حس کنید که با چه ترس و لرزی با لباس های صدقه ای به مدرسه میرفتم.همه اش فکر میکردم حتما درکلاس مرا کنار دختری مینشانند که لباسم قبلا مال او بوده و او قضیه را در گوشی و با هرهر وکرکر خنده به دیگران میگوید.اگر تمام عمر جوراب ابریشمی بپوشم فکر نکنم اثر جای زخمی که روی قلبم است محو شود.
ج.ابوت
بعد التحریر:میدانم که نباید از شما توقع داشته باشم و به من تذکر داده اند که نباید با سوال هایم اذیت تان کنم،ولی بابا جون فقط یک بار. میخواستم بدانم شما خیلی پیرید یا فقط کمی پیر هستید؟سرتان تاس است،یا فقط کمی تاس است؟آخر خیلی سخته که آدم راجع به شما هم مثل قضایای هندسه انتزاعی فکر کند!مفروض است مرد ثروتمندی که از دخترها متنفر است ولی به دختر پررویی خیلی کمک کرده است.پیدا کنید قیافه او را؟
لطفا جواب دهید
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)