صفحه 44 از 47 نخستنخست ... 344041424344454647 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 431 تا 440 , از مجموع 464

موضوع: شعر نو

  1. #431
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    رفته ام از پله مذهب بالا
    تا ته کوچه شک
    تا هوای خنک استغنا
    تا شب خیس محبت رفتم


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. #432
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    در دل خسته ام چه میگذرد
    این چه شوریست باز در دل من
    باز از جان من چه میخواهندبرگهای سپید دفتر من
    من به ویرانه های این دل چون بوم روزگاریست های و هوی دارم
    ناله ای دردناک و روح گدازبر سر گور آرزو,دارم
    این خطوط سیاه سر در گم
    دل من, روح من,روان من است
    آنچه از عشق او رقم زده ام
    شیره ی جان ناتوان من است
    سوز آهم اثر نمی بخشد دفتری را چرا سیاه کنم
    شمع بالین مرگ خود باشم
    کاهش جان خودنگاه کنم
    بس کن این سیاه کاری,بس
    گرچه دل ناله میکند:((بس نیست)) برگهای سفید دفتر من از شمارو سیاه تر کس نیست!!



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  3. #433
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    نبودنت را ،

    تـــــاب می آورم.
    رفتن را ،

    تحمـــــّل میکنم.
    فراموش شدنم را ،
    بــــاور میکنم.
    امــــــا
    فــــــراموش کردنــــــت
    دیگر
    کـــــا رِ مــــــن نــــــیست.


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. #434
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض



    آسمان را بارها
    با ابرهای تیره تر از این
    دیده ام
    اما بگو
    ای برگ
    در افق این ابر شبگیران
    کاین چنین دلگیر و
    بارانی ست
    پاره اندوه کدامین یار زندانی ست؟
    شفیعی کدکنی(م.سرشک)



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  5. #435
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    چقدر واقعه زود اتفاق مي افتد
    بلند بالايان
    مگر چه مي ديدند
    كه روز واقعه در مرگ دوست خنديدند

    چگونه سرو كهن در ميان باغ شكست
    چگونه خون به دل باغبان باغ افتاد
    وباغ
    باغ پر از گل در آن بهار
    چه شد؟

    در آن شب بيداد
    كدام واقعه در امتداد تكوين بود
    كه باغ زمزمه عاشقانه برد از ياد

    ببين ، ببين
    گل سرخي ميان باغ شكفت
    به دست خصم تبهكار اگر چه پرپر شد
    بما نويد بهاران ديگري داد
    و خصم را آشفت


    حميد مصدق


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  6. #436
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    تو به من خندیدی و نمی دانستی

    من به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدم .

    باغبان از پی من تند دوید .
    سیب را دست تو دید .
    غضب آلود به من کرد نگاه .
    سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک .
    و تو رفتی و هنوز
    سالها هست که در گوش من آرام آرام
    خش خش گام تو تکرار کنان
    می دهد آزارم
    و من اندیشه کنان
    غرق این پندارم
    که چرا
    خانه ی کوچک ما سیب نداشت ؟!!


    حمید مصدق


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  7. #437
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض



    اخرين برگ سفرنامه ي باران اين است
    كه
    زمين چركين است
    شفيعي كدكني



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  8. #438
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض


    آغوش خالی بود خاک پاک دامان
    اما ستوه از دست بسته
    اما فغان از پای دربند
    چشمان پر از ابراند یک شام تاریک
    واندر لبان خورشید لبخند
    آن یک درودی گفت بردوست
    این یک نویدی را صلا داد
    تا سرب و باروت
    بر ناتمام نغمه هاشان نقطه بنهاد
    عطر جوانی شست باران
    آغوش پر آغوش عاشق ماند خاک سرخ دامان
    سیاوش کسرایی



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  9. #439
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    تنها و روي ساحل

    مردي به راه مي گذرد

    نزديك پاي او
    دريا، همه صدا .
    شب، گيج در تلاطم امواج .
    رو مي كند به ساحل و در چشم هاي مرد
    نقش خطر را پر رنگ مي كند .
    انگار
    هي مي زند كه: مرد! كجا مي روي، كجا ؟
    و مرد مي رود به ره خويش .
    و باد سرگردان
    هي مي زند دوباره : كجا ميروي ؟
    و مرد مي رود.
    و باد همچنان ...
    امواج، بي امان،
    از راه مي رسند
    لبريز از غرور تهاجم .
    موجي پُر از نهيب
    ره مي كشد به ساحل و مي بلعد
    يك سايه را كه برده شب از پيكرش شكيب .
    دريا، همه صدا .
    شب، گيج در تلاطم امواج .
    باد هراس پيكر
    رو ميكند به ساحل و...

    سهراب سپهری


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  10. #440
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض



    جاده ها هم به دلم می خندند
    به من منتظر چشم به راه
    که هنوز
    منتظرم برگردی
    پیچ این جاده
    جایی که به امید تو
    چشمان ترم را به نخ محکم عشق
    دوخته ام هم
    به خدا
    خنده ی تلخ
    همین جاده است

    تو مرا خسته و پیر

    مانده در قلب کویر
    با دلی از همه سیر
    پشت سر
    چشم به راهت
    بنشاندی و رهایم کردی

    بعد از آن

    غربت و درد
    همدمم بوده وهست
    نه غباری
    نه گذاری
    نه دگر قافله و
    فکر دیاری
    من و این جاده ماندیم و
    فقط وقت غروب
    چشم خورشید که از شب خون بود
    به من و جاده ی خسته
    دگر می پیوست

    به خدا حق دارند

    به من خسته اگر
    جاده ها می خندند

    بعد از این

    همره این جاده ها
    می خندم
    چه صفایی دارد
    خنده ای از ته دل بر غم خود
    خنده ای سبز به این بیشه ی درد
    خنده ای گرم به زمستان سیه روز شکست
    خنده ای از سر ناچاری و درد

    کار دیگر نتوانم

    پس چه بهتر که
    همانند همین جاده ها
    خنده را پیشه ی خود سازم و دلخوش باشم
    لا اقل جاده را همدم خود
    می بینم
    که چنین همره و همدل
    هم صدا با من مست
    به دلم می خندد

    احمد حسینی



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








صفحه 44 از 47 نخستنخست ... 344041424344454647 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/