افشین پس ازآنکه اوضاع غرب ایران را در خلال یکسال و نیم با سیاست ضد ایرانی و در جهت حمایت از اعراب و تهدید و هدایای نقدی (که به دهخدایان میداد) آرام کرد، برای به دام افکندن بابک نقشه چید. کاروانی با محمولهی امداد مالی و غذائی از بغداد عازم اردبیل شد تا به دژی که محل استقرار سپاهیان خلیفه بود تحویل دهد. بابک بیخبر از دامی که افشین برایش چیده بود، تصمیم گرفت که راه را برآن کاروان بربندد و محمولههایش را تصاحب کند. افشین شبانه بدون سروصدا و بدون نواختن کوس(طبل) و کرانای (شیپور جنگی)، در نزدیکیهای دژ موضع گرفت؛ زیرا یقین داشت که بابک برای تصرف دژ خواهد آمد. بابک ابتدا یک قرارگاه کوچک سپاهیان خلیفه بر سرراهش را مورد حمله قرار داد و افرادش را کشت، آنگاه به کنار دژ رفته به افرادش استراحت داد که روز دیگر به دژ حمله کنند. دراین هنگام افشین براو شبیخون زد. گویا همهی افرادی که همراه بابک بودند کشته شدند، ولی بابک جان سالم ماند (زمستان سال ٢١۴خ). افشین پس ازآن به برزند برگشت و آنجا اردو زد تا با ادامه دادن تماس با کلانتران روستاها کار پراکنده کردن بقایای هواداران روستائی بابک در ایران را دنبال کند .