چكيده

گلستان سعدي يكي از آثار بزرگ كلاسيك ايران است، كه همواره در طول هفت قرن گذشته، يكه‌تاز ميدان فصاحت و بلاغت بوده است. اگرچه در طول اين مدت مورد تقليد نويسندگان زيادي قرار گرفته و رسيدن به نثر زيباي آن همواره آرزوي دست نيافتني هر نويسنده بوده، اما هم‌چنان ناشناخته مانده است. اگر چه ما همواره نثر زيباي گلستان را ستوده‌ايم و همواره به محتوا و انديشه‌هاي پنهان در آن نگريسته‌ايم، اما تا كنون به شيوه‌هاي داستان‌پردازي اين اثر سترگ نپرداخته‌ايم. يكي از اين موارد شكل يا ساختمان قصه‌هاي گلستان سعدي است. هدف از اين مقاله بررسي ساختمان داستان‌هاي گلستان سعدي و نيز شكل پي‌رنگ (مقدمه، تنه، پايان) در اين قصه‌هاست و اين كه سعدي از چه شكل و ساختماني براي قصه و داستان‌پردازي بيشتر بهره‌ برده است. در اين مجموعه، پس از بيان توضيحاتي براي آشنايي بيشتر باساختار وپي‌رنگ، داستان‌هاي گلستان از دو منظر مورد بررسي قرار خواهند گرفت. در ابتدا شكل پي‌رنگ حكايت‌هاي گلستان كه شامل عناصري چون مقدمه، كشمكش، بحران، اوج و پايان است و سپس ساختمان يا ساختار حكايت‌ها مورد بررسي قرار خواهند گرفت.
كليد واژه: گلستان سعدي، داستان، حكايت، ساختمان، طرح، پي‌رنگ.

مقدمه

در داستان‌گويي و داستان‌پردازي نوين، توجه به شيوه بيان داستان و تكنيكي كه نويسنده براي بيان داستان خود به كار مي‌برد، از اهميّت بسزايي برخوردار است. فرماليست‌ها مي‌گويند: «هنر بحث سبك و تكنيك است، لذا در هنر چگونه گفتن از چه گفتن مهم تر است. » (شميسا، 353:1381). بررسي ساختمان داستان‌هاي گلستان و اين‌كه از چه شكل يا فرمي برخوردارند، از كارهايي است كه اگر چه اهميت زيادي دارد، هنوز به‌طور كامل انجام نشده است. بايد توجه داشت كه نگاه به آثار ادبي ـ چه كلاسيك و چه نو ـ از منظرهاي مختلف و نقد و بررسي اين آثار به شيوه‌هاي جديد و تازه از وظايف هر منتقد ادبي است چرا که آثار ادبي كلاسيك ما نيز قابليت اين را دارند كه با شيوه‌هاي جديد مورد بررسي قرار گيرند. بررسي ساختار يا شيوه پرداخت داستان‌ها و نحوه تركيب اجزاي متشكله هر داستان، از اين جهت اهميت دارد كه به ما اين امكان را مي‌دهد تا شكل غالب مورد استفاده نويسندگان مختلف را بيابيم و آن ‌را با اهداف و انديشه‌هاي آن نويسنده، بسنجيم. در اين سمت و سو مي‌توان دريافت كه چه فرم و شيوه‌اي براي بيان چه نوع انديشه‌اي مفيد و مناسب است و نويسنده توانمند كسي است كه بتواند براي القاي معاني و انديشه‌هاي مورد نظر خود، فرم متناسب با آن را بيابد، (يا برسازد) و مورد استفاده قرار دهد. البته نبايد اين نكته را از نظر دور داشت كه تمام مجموعه متون موجود در گلستان سعدي را نمي‌توان داستان يا حكايت به معناي واقعي دانست. از متون گردآوري شده در باب هشتم گلستان كه بگذريم ـ تمام متون اين باب حكمت‌هايي (Maxim) كوتاه هستند كه نمي‌توانند نام «داستان» داشته باشند. ـ بقيه حكايت‌ها در هفت باب نخست نيز بايد از منظر داستان‌پردازي مورد بررسي دوباره قرار گيرند. متون بسياري در هفت باب نخست گلستان وجود دارند كه اگر چه تحت عنوان نام حكايت در گلستان گرد آمده‌اند، اما نمي‌توانند داستان به معناي واقعي باشند. پي‌رنگ (Plot) بسياري از آن‌ها از حد يك طرحواره1 (Sketch) و يا لطيفه2 (Anecdote) فراتر نرفته است و بسياري از آنها نيز تنها پند و اندرز‌هايي هستند بدون هيچ‌گونه پرداخت داستاني.
براي نمونه مي توان حكايت‌هاي زير را با يكديگر مقايسه كرد:
الف. حكايت 9 از باب اول: داستان پادشاهي كه هنگام مرگ مژده‌اي از طرف سپاهيانش به او مي‌رسد و آه سرد او كه اين مژده براي من نيست، بلكه براي دشمنانم يعني وارثان تاج و تخت است.
ب. حكايت 14 باب اول: داستان پادشاهي است كه به لشكر بي‌توجه است. دشمن حمله مي‌كند و سپاهيان همه پشت مي‌كنند.
ج. حكايت 6 باب سوم: داستان دو درويش كه به تهمت جاسوسي به زندان مي‌افتند و پس از دو هفته كه بي‌گناه تشخيص داده مي‌شوند، درويش قوي‌تر مرده و لاغرتر زنده مانده است.
يكي از عناصر اصلي هر داستان طرح يا پي‌رنگ3 (Plot) آن است. پيرنگ كامل بايد حداقل از سه حادثه تشكيل شده باشد و ميان حوادث آن نيز رابطه علت و معلولي برقرار باشد. (يان، 8:1376) حكايت‌هاي فوق از نظر ساختمان پي‌رنگ با يكديگر متفاوتند.
حكايت «ب» اگر چه بسيار كوتاه است و تنها از سه جمله تشكيل شده است؛ اما ساختمان طرح آن استوار است. زيرا اين داستان اولاً: از سه حادثه تشكيل شده است: حادثه «1» بي‌توجهي شاه به لشكر و رعيت. حادثه «2» حمله دشمن. حادثه «3» فرار سپاهيان. ثانياً: ميان حوادث آن رابطه علت و معلولي برقرار است. زيرا حمله دشمن و فرار سپاهيان به دليل بي‌توجهي شاه به مملكت رخ مي‌دهد و نتيجه منطقي آن است.
اما حكايت «الف» از نظر ساختمان پي‌رنگ نمي‌تواند داستان محسوب شود؛ چرا كه توصيف شخصي خاص (پادشاه) در حالتي خاص است. در واقع پادشاه هيچ‌كار يا عملي انجام نمي‌دهد، بلكه تنها در موقعيتي خاص توصيف مي‌شود. اين حكايت به دليل نداشتن حادثه نمي‌تواند در زمره داستان‌ها قرار گيرد. حكايت فوق تنها مي‌تواند طرحواره يا ميني‌مال باشد.
حكايت «ج» نيز نمي‌تواند داستان به معني واقعي كلمه محسوب شود. پي‌رنگ اين حكايت اگر چه از سلسله حوادثي تشكيل شده است؛ اما به دليل عدم وجود روابط علت و معلولي ميان آنها، اين حوادث نمي‌توانند داستان كاملي بسازند. اين حوادث عبارتنداز: حادثه «1» گرفتار شدن درويشان (حادثه‌اي تصادفي كه بدون دليل رخ داده است. مردم شهر براي گرفتن دو نفر به اين تهمت بايد دلايلي داشته باشند.) حادثه «2» اثبات بي‌گناهي درويشان (حادثه‌اي تصادفي كه تصادفاً پس از دو هفته رخ مي‌دهد. چگونه بي‌گناهي افراد ثابت مي‌شود و چرا پس از دو هفته؟) هم‌چنان‌كه ملاحظه مي‌كنيد پايه اين حكايت بر اين دو حادثه قرار گرفته است و هر دوي اين حوادث اتفاقي هستند. اين حكايت به دليل عدم وجود روابط علّت و معلولي در آن، تنها مي‌تواند لطيفه محسوب شود.
هدف اين مقاله بررسي ساختمان يا ساختار حكايت‌ها (داستان) در گلستان سعدي است. در اين راستا لطيفه‌ها، طرحواره‌ها و حكمت‌هاي گلستان از داستان‌هاي آن جدا شده‌اند و تنها 49 داستان از مجموعه متون گلستان مورد بررسي قرار خواهند گرفت. اين داستان‌ها، آنهايي هستند كه از پي‌رنگ يا روابط علت و معلولي ميان حوادث برخوردارند و توصيف موقعيت يا بيان پند و اندرز نيستند.
ساختار (Form)
ساختار مجموعه عناصري است كه نويسنده از آن‌ها براي بيان داستان خود استفاده مي‌كند. درباره ساختار نظرات بسيار متفاوتي وجود دارد. ميرصادقي در اين باره مي‌گويد: «ساختار نتيجه ارتباط ضروري ميان اجزاي يك كل هنري است كه موجب يكپارچگي اثر مي‌شود. (ميرصادقي، 68:1383). يك اثر مي‌تواند از اجزاي بسيار متفاوتي تشكيل شده باشد كه ارتباط اين اجزا و نحوه تركيب آنها را فرم مي‌نامند. به عنوان اجزاي تشكيل دهنده اثر، مي‌توان به ساختمان، پي‌رنگ، و نيز اجزاي پي‌رنگ آن اثر اشاره كرد كه نحوه ارتباط و تركيب آنها با يكديگر، فرم آن اثر را تشكيل مي‌دهند. گاهي نويسنده در بيان داستان خود به عناصري چون «تنش»، «حالت تعليق» و «حادثه» مي‌پردازد. اين نوع داستان را داستان حادثه‌ محور و داراي پي‌رنگ مي‌نامند كه اصل آن بر طرح يا الگو استوار است. گاهي نيز نويسنده به عناصر ديگري توجه مي‌كند كه آن عناصر ساختمان اثر را تشكيل مي‌دهند. مثلاً كل داستان را بر پايه تضاد و تقابل دو نيروي خير و شر قرار مي‌دهد، يا به روابط كلمات پارادوكسي در كل داستان توجه مي‌كند كه اين تضادها ساختمان حكايت يا داستانش را مي‌سازند.

ساختمان (Strcture)

ساختمان هر اثر، شكل يا نظم مشخصي است كه نويسنده براي بيان محتوا از آن استفاده مي‌كند. بايد توجه داشت كه امروزه توجه به شكل و ساختمان اثر، اهميتي بيش از توجه به محتواي آن اثر دارد. «امروزه پس از از اين همه داستان گفته و نوشته شده، نحوه روايت داستان مهم‌تر است تا خود ماجرا، كه احتمالاً پيش نمونه‌هايي در گذشته دارد.» (مندني‌پور، 236:1383). در بسياري موارد ساختمان و شكل (Form) در معناي يكساني به كار مي‌روند، اما بايد گفت فرم بر ساخت اثر نظارت دارد. به اين معني كه باعث مي‌شود اجزاي متشكله اثر به نحوي هنري با هم تلفيق شوند. (شميسا، 373:1381). اگر نقد فرماليستي فقط به بررسي روابط اجزاي يك اثر خاص مي‌پردازد، نقد ساختار‌گرا در صدد كشف آن روابط اصلي و بنيادي است كه قابل تعميم به همه‌ي موارد مثلاً يك نوع ادبي باشد. (شميسا، 82:1384). براي نمونه اگر ما به بررسي عناصر تشكيل دهنده يكي از حكايت‌هاي گلستان بپردازيم و به ارتباط و انسجام آن عناصر با يكديگر و هماهنگي يا عدم هماهنگي‌‌شان نظر بيندازيم؛ به نقد فرماليستي دست زده‌ايم، اما اگر به بررسي عناصر مشترك ميان تمام حكايت‌هاي گلستان يا اغلب آنها بپردازيم و نقاط مشترك ميان اين حكايت‌ها و حكايت‌هاي ديگر فارسي بپردازيم؛ به نقد ساختاري دست زديم و ساختمان اين حكايت‌ها را نشان داده‌ايم.

پي‌رنگ (Plot)

طرح داستان، شرح مختصر وقايعي است كه براي اشخاص داستان اتفاق مي‌افتد. البته اين سلسله حوادث بايد سازمان‌دهي منطقي داشته باشند و بر اساس الگويي مرتب شده باشند. در واقع بايد براي هر حادثه، در پيكره داستان دليلي منطقي در حوادث پيش از آن وجود داشته باشند. « براي شناخت طرح بايد به شروع و پايان داستان توجه كرد. حركت داستان هميشه از «از» به سوي «به» است. بايد در وضعيت شخصيت‌هاي اصلي در آغاز و پايان داستان كاوش كرد و مراحل تمام تغييرات را به خاطر سپرد. (اسكولز، 19:1377). طرح به طور مختصر يعني حركت. هرگونه تغيير و حركتي در داستان، هرگونه حادثه و اتفاقي كه خود علتي داشته باشد و منشأ حوادث پس از خود باشد در طرح داستان نقش دارد. طرح يا پي‌رنگ هر داستان از سه بخش اصلي تشكيل شده است: مقدمه، تنه داستان، پايان داستان. مقدمه معمولاً در بخش آغازين داستان قرار دارد. نويسنده در مقدمه، عمل داستان (Action) را آغاز مي‌كند. به طور كلي در مورد مقدمه نظر نويسندگان مختلف متفاوت است. گاه نويسندگان نيازي به بيان مقدمه‌هاي طولاني و زمينه‌چيني براي بيان حوادث نمي‌بينند. آنها داستان خود را بدون مقدمه، و در نقطه بحران، يا كشمكش و يا حتي اوج آغاز مي‌كنند. تنه داستان، بخش اصلي داستان است و بلافاصله پس از مقدمه آغاز مي‌شود. اجزاي اصلي تنه داستان كه از عناصر ساختاري پي‌رنگ هستند، عبارتنداز: كشمكش (action)، تعليق (suspense)، بحران (risis) و نقطه‌ اوج (climax). البته ممكن است كه يك داستان از تمامي عناصر فوق ساخته نشده باشد. اين ميل نويسنده است كه چگونه و به چه ترتيبي از عناصر فوق بهره ببرد. شكل استفاده نويسنده از اين عناصر، به داستان نظم يا الگويي مي‌دهد كه ساختمان پي‌رنگ آن‌ را مي‌سازد. پايان داستان يا گره‌گشايي، نقطه پايان طرح است و در آن پي‌رنگ پايان مي‌يابد و عمل داستاني متوقف مي‌شود. گاه نتيجه‌گيري از كل داستان نيز در اين قسمت بيان مي‌شود. اگرچه امروزه نويسندگان، نتيجه‌گيري از داستان را به عهده خواننده مي‌گذارند.


ساختمان حكايت‌هاي گلستان سعدي

آن‌چه ساختمان حكايت‌هاي گلستان را مي‌سازد، از يك منظر، شكل پي‌رنگ داستان‌ها يا نحوه تركيب عناصر پي‌رنگ است. اين‌كه سعدي غالباً به چه شيوه‌اي عناصر پي‌رنگ مثل مقدمه، كشمكش، بحران، اوج و پايان را با هم تركيب كرده است و داستان خود را ساخته است. از منظر ديگر، آن‌چه ساختمان اين حكايت‌ها را مي‌سازد، توجه به عناصر مشترك ميان اين حكايت‌هاست. عناصري مثل تضاد و تقابل نيروهاي خير و شر در هر داستان؛ وجود حكمت و داستان تأييد كننده آن در داستان و يا عناصري كه يك داستان را در زمره نوع داستاني مقامه، رمانس و يا مناظره قرار مي‌دهند.
شكل پي‌رنگ حكايت‌هاي گلستان

از نظر ساختمان پي‌رنگ مي‌توان داستان‌هاي گلستان را به سه دسته تقسيم كرد. اين سه گونه يا شكل پي‌رنگ از نظر فراواني، در داستان‌ها، بسيار متنوع هستند. اين انواع، به ترتيب فراواني عبارتنداز:

فرم نرمال يا معمولي

اغلب حكايت‌هاي گلستان، ـ 42 حكايت از مجموع 49 داستان ـ با مقدمه آغاز مي‌شوند، پس از آن كشمكش، سپس بحران، به دنبال بحران نقطه اوج و در پايان به نتيجه‌گيري مي‌رسند. براي نمونه مي‌توان حكايت 7 از باب اول را مثال زد. اين داستان، حكايت غلام عجمي است كه از كشتي مي‌ترسد. در اين ماجرا پيشنهاد حكيم براي انداختن غلام به آب و پذيرش آن از سوي پادشاه باعث از ميان رفتن اين ترس مي‌شود.
در اين حكايت، ساختمان طرح يا پي‌رنگ حكايت نسبتاً منسجم و منظم است. داستان با مقدمه و توصيف ويژگي‌هاي غلام عجمي آغاز مي‌شود. غلام از كشتي و دريا مي‌ترسد و همين ترس پايه كشمكشي است كه در درون غلام برپاست. با افتادن غلام به دريا اين كشمكش به نهايت بحران مي‌رسد و با گرفتن غلام و بازگشت او به كشتي، گره داستان گشوده مي‌شود. غلام ديگر از كشتي نمي‌ترسد. نقطه اوج حكايت يعني آرامش يافتن غلام اگر چه شگفت‌آور است، اما نتيجه منطقي روند ماجراست. مثال ديگر حكايت 17 از باب هفتم است. اين حكايت، داستان سعدي است هنگامي كه در راه‌هاي بلخ و باميان گرفتار حمله دو هندو مي‌شود و جواني كه اگرچه براي بدرقه همراه آن‌هاست، از چند هندو مي‌ترسد و مي‌گريزد. ساختمان طرح اين حكايت نسبتاً منظم است. حوادث در پي يكديگر مي‌آيند و داستان را به نقطه بحران (افتادن تير و كمان از دست جوان تنومند) و پس از آن نقطه‌ي اوج (فرار جوان) نزديك مي‌كنند. راوي در مقدمه حكايت خصوصيات جوان را بيان مي‌كند. جوان سايه‌پرورده و متنعم است و همين امر، تضادي را ايجاد مي‌كند كه باعث ايجاد رغبت خواننده به ادامه خواندن ماجرا مي شود. راوي در همين مقدمه، براي فرار جوان نيز زمينه‌چيني مي‌كند. به همين دليل است كه فرار جوان اگرچه دور از انتظار است، اما قابل پذيرش است. شكل پي‌رنگ اين دو حكايت، و حكايت‌هاي مشابه آن‌ را مي‌توان، به وسيله نمودار زير نمايش داد:

شيوه تركيبي

تعدادي از حكايت‌هاي گلستان ـ 4 حكايت از مجموع 49 داستان ـ اگرچه شكل پي‌رنگي مشابه با داستان‌هاي فوق دارند، اما از دو يا چند خط طرح موازي يا به دنبال هم بهره‌مند هستند. در اين حكايت‌ها اگر چه داستان با مقدمه آغاز مي‌شود و پس از طي كشمكش و بحران در نقطه اوج و نتيجه‌گيري پايان مي‌يابد، اما وجود خط طرح‌هاي فرعي در كنار خط طرح اصلي يا در ميانه آن شكلي متفاوت به آنها داده است. براي نمونه مي‌توان از حكايت سوم باب اول نام برد، كه داستان كشمكش ميان ملك‌زاده كوتاه قد و برادران بلند قد اوست. داستان، حكايت كشمكشي است كه ميان برادران براي رسيدن به پادشاهي درگرفته است. ساختمان پي‌رنگ اين حكايت، نسبتاً مستحكم و منسجم است. داستان از يك خط طرح اصلي و در كنار آن دو خط طرح فرعي تشكيل شده است كه خط طرح‌هاي فرعي، روند جريان خط طرح اصلي را تسريع كرده‌اند و باعث تسريع در تغيير عقيده شاه شده‌اند. خط طرح اصلي داستان با نگاه حقارت‌آميز شاه به پسرش آغاز شده و پس از طي كشمكش و بحران با وليعهد شدن پسر و ايجاد محدوده براي برادرانش به پايان مي‌رسد. در ميان اين نقطه آغاز و پايان، كشمكشي ميان پسر كوتاه قد و سپاه دشمن و پسر كوتاه قد و برادران برقرار است كه خطوط طرح فرعي ماجرا را مي‌سازند. اين خطوط فرعي، يكي خط طرح جنگ است كه با حمله دشمن در نقطه بحران آغاز مي‌شود و با پيروزي سپاه ملك پايان مي‌يابد و ديگر خط طرحي است كه با حسادت برادران آغاز مي‌شود و با گوشمالي دادن آن‌ها به پايان مي‌رسد. در تمام خط طرح‌هاي فوق، قهرمان اصلي پيروز از ميدان خارج مي‌شود. حكايت ديگري كه با اين شيوه پرداخت شده است، حكايت 4 از باب اول است. حكايت، داستان طايفه دزدان عرب است كه در شكاف كوهي پنهان شده‌اند و مشغول راهز‌ني هستند. اين دزدان، با تدبير پادشاه دستگير مي‌شوند و همه به دستور شاه كشته مي‌شوند؛ مگر جواني از ميان آن‌ها كه با شفاعت وزير زنده مي‌ماند. اين حكايت نيز از دو خط طرح تشكيل شده است. در مقدمه داستان، معرفي شخصيت‌هاي مهم، ايجاد رغبت و گره‌افكني داستان همراه با توصيف اعمال دزدان آمده است.
خط طرح اول داستان، خط طرح كشمكش ميان دزدان و پادشاه و درگيري ميان دزدان و مردان كارآزموده است كه با دستور پادشاه براي كشتن آن‌ها به نقطه اوج مي‌رسد. خط طرح ديگر، داستان زندگي جوان دزد است كه با رضايت پادشاه براي زنده ماندنش انتظاري براي خواننده ايجاد مي‌كند و با قتل وزير و پسرانش به نقطه بحران مي‌رسد و با رفتن او به جايگاه دزدي پدرش به نقطه اوج مي‌رسد. نقطه اوج حكايت ادامه نظم منطقي و روند حوادث پيش از آن است. شكل پي‌رنگ اين دو حكايت‌ و حكايت‌هاي مشابه آن را مي‌توان به وسيله نمودار زير نمايش داد:

تعداد كمي از داستان‌هاي گلستان نيز در نقطه اوج آغاز مي‌شوند. در اين حكايت‌ها كه تعداد آن‌ها از سه داستان ***** نمي‌كند، داستان در نقطه اوج آغاز مي‌شود و بيان پيش زمينه‌هاي بحران يا مقدمه‌چيني آن، به بعد از نقطه اوج موكول مي‌شود. براي نمونه مي‌توان به داستان 23 از باب اول اشاره كرد كه داستان فرار يكي از بندگان عمروليث را روايت مي‌كند. اين حكايت از پي‌رنگي نسبتاً مستحكم برخوردار است و شيوه تنظيم عناصر پي‌رنگ از نقاط قوت آن است. داستان در نقطه اوج آغاز مي‌شود و گره‌افكني يا مقدمه‌چيني براي رسيدن به نقطه اوج آن به تعويق مي‌افتد و همين موضوع باعث ايجاد رغبت خواننده مي‌شود. در واقع دليل فرار بنده كه گره ماجرا را مي‌سازد، دشمني و غرض‌ورزي وزير با اوست و اين امر از سخنان وزير مشخص مي‌شود. سپس كشمكشي ميان وزير و بنده رخ مي‌دهد كه در پايان غلام پيروز ماجراست.
حكايت ديگري كه با اين شيوه پرداخت شده است، حكايت اول از باب اول گلستان است. در اين حكايت كه داستان امير و وزيران نيكو محضر و بد طينت است، نيز داستان بدون مقدمه‌ و با دستور پادشاه براي كشتن اسير در نقطه اوج آغاز مي‌شود. پس از آن، كشمكش ميان دو وزير درمي‌گيرد و در پايان با سخن پادشاه، حكايت به نقطه نتيجه‌گيري و گره‌گشايي مي‌رسد. شكل پي‌رنگ اين دو حكايت و حكايت‌هاي مشابه آن در نمودار زير نمايش ‌داده ‌شده است.

ساختمان داستان‌هاي گلستان

حكايت‌هاي‌گلستان از ساختارهاي بسيار متنوع و متفاوتي بهره مي‌گيرند. پس ‌از مطالعه و بررسي مي‌توان6 نوع ساختمان متفاوت را در داستان‌هاي گلستان تشخيص داد. اين ساختارها يا شيوه‌هاي تركيب به ترتيب فراواني عبارتنداز:
ساختار «حكمت» و «قصه حكمت»
اغلب حكايت‌هاي گلستان از تركيب «حكمت» و «قصه حكمت» ساخته شده‌اند. ساختاري كه مشابه با اغلب حكايت‌هاي اخلاقي كلاسيك ايراني است. (بالايي، 50:1366).
در اين داستان‌ها كه تعداد آنها، به 21 حكايت از ميان 49 حكايت مورد بررسي مي‌رسد، راوي در آغاز، حكمت يا ضرب‌المثل و يا نكته خاصي را بيان مي‌كند و پس از آن حكايت كوتاهي را براي تائيد يا تثبيت آن حكمت بيان مي‌كند. البته در برخي از اين داستان‌ها، حكمت داستان در پايان حكايت ذكر شده است. براي نمونه مي‌توان به حكايت 15 از باب اول اشاره كرد. اين حكايت، داستان وزيري است كه پس از معزول شدن از دربار به حلقه درويشان وارد مي‌شود. حكمت اين داستان عبارت است از: «معزولي به نزد خردمندان به كه مشغولي» (سعدي، 69:1381). اين حكمت كه از زبان وزير بيان مي‌شود، بن و پايه حكايت را ساخته است و كل داستان تائيدي بر حكمت فوق است.
نمونه ديگر حكايت 14 از باب اول است. اين حكايت، داستان پادشاه و سپاهي فراري است. اين سپاهي غدّار كه دوست سعدي است، در پايان حكايت براي فرار خود از جنگ استدلال مي‌آورد و مي‌گويد: «سلطان كه به زر با سپاهي بخيلي كند به سر با او جوانمردي نتوان كرد.» (سعدي، 68:1381). اندكي توجه به داستان ما را متوجه اين نكته مي‌كند كه كل داستان براي تأييد و صحه گذاشتن بر حكمت فوق، روايت شده است.
تركيب مسايل اجتماعي و اخلاقي
ساختار بسیاری از حكايت‌هاي گلستان تركيبي است از مسايل اجتماعي و اخلاقي كه اغلب رنگ و لعابي بذله‌آميز دارد.« اين نگاه شوخي‌آميز، همراه با مسايل اجتماعي و اخلاقي، در غالب حكايت‌هاي كلاسيك فارسي مشهود است و تنها مختص گلستان نيست، اما گلستان در راس همه آن‌ها قرار دارد.» (بالايي، 65:1366).

ساختار تعارض و تضاد

تعدادي از حكايت‌هاي گلستان از مقابله دو نيروي خير و شر به موازات يكديگر ساخته شده‌اند. در اين داستان‌ها كه تعداد آن‌ها به بيش از 4 حكايت نمي‌رسد، راوي داستان دو نيروي خير و شر را به موازات يكديگر در حكايت به پيش مي‌راند و كل داستان از تضاد و كشمكش ميان اين دو جبهه ساخته شده است. در تمامي اين حكايت‌ها، همواره يكي از پايه‌هاي دو نيرو را پادشاه تشكيل داده است و هميشه در پايان داستان با ملحق شدن پادشاه به جبهه خير، حكايت به خير و خوشي پايان مي‌پذيرد. براي نمونه مي‌توان به حكايت اول از باب اول اشاره كرد كه داستانِ تضاد و دشمني ميان وزير نيكو محضر و وزير خبيث و دروغ وزير نيكو محضر براي نجات جان اسير است. ساختار اين حكايت بر مقابله دو نيروي خير و شر استوار است. در آغاز مقابله نيروي شاه كه نماد شر است، با وزير نيك‌محضر و پس از آن، مقابله وزير خبيث كه نماد شر به او تفويض مي‌شود، با وزير نيك محضر. در پايان پادشاه با تغيير نگرش به سمت جبهه خير مي‌رود و حكايت به خوبي پايان مي‌يابد.
حكايت ديگري كه با اين شيوه پرداخت شده است، حكايت 22 از باب اول است كه داستان بيماري مهلك ملك و نظر طبيبان است. در اين حكايت طبيبان شفاي پادشاه را در كشتن دهقان‌زاده و دادن زهره او به پادشاه مي‌دانند.
ساختار اين حكايت بر مقابله دو نيروي خير و شر استوار است كه به موازات يكديگر در حكايت به پيش مي‌روند. در اين داستان نماد خير در وجود پادشاه نهفته است، اما اين نيرو در وجود پادشاه پنهان است و نمود بيروني ندارد. بقيه اشخاص اين حكايت ـ به جز دهقان‌زاده ـ به نوعي در خدمت نيروي شر هستند؛ چرا كه همگي پادشاه را براي انجام گناهي ـ كشتن دهقان‌زاده ـ تشويق مي‌كنند. در پايان داستان تبسم دهقان‌زاده نيروي خير نهفته در وجود پادشاه را بيدار مي‌كند و اين نيرو بر نيروي شر داستان پيروز شده، حكايت به خير و خوشي پايان مي‌يابد.
ساختار مقامه
تعداد اندكي از داستان‌هاي گلستان نيز ساختماني شبيه مقامه دارند. «مقامات داستان‌هايي است با نثر مصنوع آميخته با شعر، در مورد قهرماني واحد كه به صورتي ناشناس وارد داستان مي‌گردد و در پايان ناپديد مي‌گردد.» (شميسا، 207:1374). در اين حكايت‌ها كه تعداد آن‌ها از 3 داستان ***** نمي‌كند، هميشه راوي داستان در آغاز حكايت، وارد جايي مي‌شود با شخصي يا گروهي آشنا مي‌شود، داستاني از زبان يكي از افراد بيان مي‌شود و در پايان راوي از گروه جدا مي‌شود. (بالايي، 60:1366). نثر اين داستان‌ها نيز مصنوع و آميخته به شعر است. تمام ويژگي‌هاي فوق مشابه ساختمان مقامه است. براي نمونه مي‌توان به حكايت 5 از باب دوم اشاره كرد. اين حكايت، داستان سعدي است، زماني كه مي‌خواهد با گروهي به مسافرت برود و گروه درويشان به او اجازه ورود نمي‌دهند. درويشان براي اين كار خود دليل‌تراشي مي‌كنند. در واقع يكي از درويشان داستاني را از سرگذشت گروه، براي سعدي تعريف مي‌كند و با بيان اين داستان سعدي رامتقاعد مي كند. در اين حكايت راوي در ميان گروهي (درويشان) وارد مي‌شود؛ قصه‌اي را از زبان يكي از آنها، در مورد سرگذشت خودش مي‌شنود و در پايان از آن‌ها جدا مي‌شود.
حكايت ديگري كه با اين شيوه بيان شده است، حكايت 19 از باب دوم است. اين حكايت داستان سعدي است كه در ميان گروهي وارد مي‌شود و مطرب بدصدايي را مي‌بيند و او را تا صبح تحمل مي‌كند. ساختمان اين حكايت نيز به ساختار مقامه نزديك مي‌شود زيرا راوي داستان به جايي و در ميان گروهي وارد مي‌شود و در پايان حكايت از آنها جدا مي‌شود. اگر چه در ميان جمع داستاني به صورت مشخص بيان نمي‌شود، اما سخن راوي در پاسخ به تعجب يارانش، شرح سرگذشت و دليل تغيير انديشه اوست. علاوه بر اين سبك نگارش متن و آرايش‌هاي لفظي و نيز سجع و جناس‌هاي فراوان موجود در آن، به نوع نگارش مقامه بسيار نزديك است و بي‌اختيار ما را به ياد شيوه مقامه‌نويسي مي‌اندازد.
ساختمان مناظره
در ميان حكايت‌هاي گلستان دو حكايت نيز به شيوه مناظره بيان شده است. «مناظره آن است كه نويسنده دو طرف را برابر هم قرار مي‌دهد، آنها را بر سر موضوعي به گفت‌وگو وادار مي‌كند و در پايان يكي را بر ديگري غالب گرداند» (داد، 450:1385). البته در يكي از اين حكايت‌ها ـ داستان جدال سعدي با مدعي ـ اين درگيري لفظي، به جدال و درگيري جسمي نيز كشانده مي‌شود. ساختمان اين حكايت ـ جدال سعدي با مدعي ـ و نيز حكايت جوان مشت‌زن در باب سوم ـ كه در آن مناظره ميان پدر و پسر بر سر رفتن به سفر يا نرفتن است ـ مانند ساختمان مناظره بر درگيري و جدال استوار است. در اين دو حكايت، هر دو طرف ماجرا، بر سر موضوع خاصي، به كشمكش و بيان استدلال مي‌پردازند، و در پايان يكي بر ديگري غالب مي‌شود.
رمانس (Romance)
يك حكايت از ميان 49 حكايت مورد بررسي درگلستان نيز از ساختمان مشابه شكل رمانس بهره‌مي‌گيرد.«رمانس به معني قصه‌هاي خيالي منظوم يا منثوري است‌كه به وقايع غير عادي يا شگفت‌انگيز توجه ‌كند و ماجراهاي عجيب و غريب، يا اعمال سلحشورانه را به نمايش گذارد.» (همان: 248). براي نمونه مي‌توان به حكايت 28 از باب سوم اشاره ‌كرد. حكايت، داستان جوان مشت‌زني است كه مي‌خواهد به سفر برود و ثروتي كسب كند. اين حكايت اگر چه در آغاز، شكل مناظره دارد؛ در واقع مناظره‌اي است ميان پدر و پسر بر سر خوبي يا بدي سفر، اما از زماني ‌كه جوان مشت‌زن از پدرش جدا مي‌شود و سفر را آغاز مي‌كند، سفر طولاني و رخ دادن حوادث عجيب و خارق‌العاده، آن را به نوع رمانس نزديك مي‌كند. تنها تفاوت اين داستان با نوع رمانس، در هدف سفر است. چرا كه در رمانس اغلب هدف سفر رسيدن به عشقي با شكوه و اغراق‌آميز است، اما در اين حكايت، سفر با هدف كسب ثروت و تجربه صورت مي‌گيرد.

نتيجه‌گيري

سعدي از انواع و اشكال متفاوتي براي تنظيم و تركيب ساختمان حكايت‌هاي گلستان سود برده است كه اين انواع به ترتيب فراواني عبارتند از:
1. شكل حكمت و قصه حكمت 43% باب اول حکایت‌های شماره 3 ، 4، 6، 14، 15، 20، 21، 23، 26، 27، 33، 35، باب دوم حکایت 32 باب سوم حکایت‌های 4، 11، 12، باب چهارم حکایت 12، باب پنجم حکایت 4، باب هفتم حکایت‌های 4، 5، 17.
2. ساختمان تركيب شده از مسايل اجتماعي و اخلاقي با زمينه طنز 37% باب اول حکایت‌های 5، 13، 16، 17، 24، 28، 40، باب دوم حکایت‌های 13، 31، 33، باب سوم حکایت‌های 19، 23، 29، باب پنجم حکایت‌های 10، 13، 19، باب ششم حکایت‌های 9، 2، باب هفتم حکایت 3.
3. شكل تعارض و كشمكش ميان دو نيروي پارادوكسي 8% باب اول حکایت‌های 1، 4، 22، 30.
4. شكل مقامه 6% باب دوم حکایت‌های 5، 19، باب پنجم حکایت 17.
5. شكل مناظره 4% باب سوم حکایت 28 و باب هفتم حکایت جدال سعدی با مدعی.
6. ساختمان رمانس 2% حکایت 28 از باب سوم.

درصد فراواني انواع ساختارهاي حكايت‌ها
با اندكي توجه مي‌توان دريافت كه: ساختار اغلب حكايت‌هاي گلستان سعدي از «حكمت» و «داستان تأييد كننده آن حكمت» تشكيل شده است. به عبارت ديگر اسكلت يا استخوان‌بندي اين حكايت‌ها تشكيل شده است از: «حكمتي كه در آغاز يا پايان حكايت ذكر مي‌شود» و «داستاني كه اين حكمت را تأييد يا تثبيت مي‌كند.» اين شكل و ساختار با توجه به اين‌كه گلستان متني تعليمي است، كاملاً حساب‌ شده است زيرا منظور سعدي از بيان حكايت‌هايش را پوشش مي‌دهد. در مورد شكل پي‌رنگ بايد گفت سعدي از سه نوع پي‌رنگ براي تركيب و تنظيم حكايت‌هاي گلستان بهره برده است كه اين اشكال به ترتيب عبارتنداز:
1. پي‌رنگ عالي6% باب اول حکایت‌های 1، 15، 23.
2. فرم پي‌رنگ تركيبي 8% باب اول حکایت‌های 3، 4، 24، باب سوم حکایت 28.
3. شكل پي‌رنگ معمولي يا نرمال 86% بقیه حکایت‌ها.

در صد فراواني انواع پي‌رنگ حكايت‌ها

نمودار شماره‌ي 6

هم‌چنان‌كه ملاحظه مي‌شود، شكل پي‌رنگ در اغلب حكايت‌هاي گلستان فرم متداول طرح است كه با مقدمه‌چيني و گره‌افكني آغاز مي‌شود. كشمكش، بحران و نقطه اوج به ترتيب و پشت سرهم مي‌آيند و در پايان، حكايت با گره‌گشايي و نتيجه‌گيري پايان مي‌يابد. اين شكل طرح يا پي‌رنگ همواره مورد توجه نويسندگان قصه‌پرداز، بوده است، اما امروزه به دليل تكرار در اغلب قصه‌ها، زيبايي خود را از دست داده است و انواع ديگري رواج يافته است. اگر چه سعدي نيز در اين مورد گاه نظم معمول پي‌رنگ‌هاي متداول را بر هم‌زده است، اما شكل غالب نيست.

پی‌نوشت:

1. داستان كوتاه واقعه‌اي است مادي يا معنوي در حالي‌كه طرحواره بيان يا وصف زنده و مختصر حالت شخصي است در موقعيتي هيجان‌آميز (يوسني،10، 1369).
2. خصوصيات عمده لطيفه‌ها عبارتنداز: 1. حادثه اتفاقي و محتمل محور داستان قرار مي‌گيرد. 2. فاقد پي‌رنگ محكم و استوار است. 3. غالباً حرف و پيامي را ابلاغ نمي‌كند. (داد، 204:1385).
3. پي‌رنگ تنها ترتيب و توالي وقايع داستان نيست. بلكه مجموعه حوادث با تكيه بر روابط علت و معلولي ميان آن هاست. (اسكولز، 64:1364).

منابع:

1. اسكولز، رابرت (1377) عناصر داستاني، ترجمه‌، فرزانه طاهري. چاپ اول. تهران: نشر مركز.
2. بالايي، كريستف / كويي‌پرس، ميشل (1366) سرچشمه‌هاي داستان كوتاه فارسي، ترجمه دكتر كريمي حكاك، چاپ اول، تهران: انتشارات پاپيروس.
3. داد، سيما (1385) فرهنگ اصطلاحات ادبي، چاپ سوم، تهران: انتشارات مرواريد.
4. ريد، يان (1376) داستان كوتاه، ترجمه فرزانه طاهري، چاپ اول، تهران: نشر مركز.
5. سعدي شيرازي، مصلح‌الدين (1381) گلستان، به تصحيح دكتر غلام‌حسين يوسفي، چاپ ششم، تهران: انتشارات خوارزمي.
6. شايگان‌فر، حميد رضا (1384) نقد ادبي (مكاتب نقد همراه با نقد و تحليل شواهد و متوني از ادب فارسي)، ويراست دوم، چاپ دوم، تهران: دستان.
7. شميسا، سيروس «1» (1381) نقد ادبي، چاپ سوم، تهران: فردوس.
8. ــــــ «2» (1374) انواع ادبي، تهران: فردوس.
9. مندني‌پور، شهريار (1383) كتاب ارواح شهرزاد، چاپ اول، تهران: ققنوس.
10. ميرصادقي، جمال «1» (1364) عناصر داستان، چاپ اول، تهران: شفا.
11. ـــــــــــ «2» (1383) جهان داستان غرب، چاپ اول، تهران: اشاره.
12. يونسي، ابراهيم (1369) هنر داستان نويسي، چاپ پنجم، تهران: نگاه.