در بزرگ ورودی را چهارتاق باز کرده بودند،

گروهبان دستور داد بازداشت شدگان به ستون پنج وارد محوطه شوند،

اما آنها چون از شمردن عاجز بودند، گاهی بیشتر و گاه کمتر از پنج نفر میشدند، سرانجام همه با هم جلوی در ازدحام کردند،

و چون غیر نظامی بودند، هیچ انضباطی را رعایت نمیکردند،

حتی یادشان نبود که طبق آنچه هنگام غرق شدن کشتی مرسوم است، زن ها و بچه ها را جلوتر بفرستند.

تا یادمان نرفته باید بگوییم که تمام تیرها هم هوایی شلیک نشد،
یکی از رانندگان کامیون از رفتن به بازداشت گاه به همراه سایرین امتناع کرده و معترض شده بود که بینایی اش خیلی هم خوب است،

نتیجه این که، بعد از سه ثانیه، حرف وزارت بهداری را ثابت کرد که مردن با کور بودن یکی است.

گروهبان همان دستورات سابق را تکرار کرد،

جلو بروید، به شش پله می رسید، هروقت رسیدید، از پله ها آهسته بالا بروید، اگر کسی زمین بخورد، معلوم نیست چه پیش بیاید،

فقط این توصیه را فراموش کرد که تأکید کند طناب راهنما را دنبال کنند،

اما واضح بود که اگر طناب را میگرفتند یک عمر طول میکشید تا وارد ساختمان شوند، چون همه از در داخل محوطه شده بودند،

گروهبان که خیالش راحت بود، هشدار داد که سه بخش در سمت راست و سه بخش در سمت چپ هست،

هر بخش چهل تخت دارد، خانواده ها پیش هم بمانند، عجله نکنید،

در ورودی بخش صبر کنید و از کسانی که پیش از شما آنجا بوده اند راهنمایی بخواهید، همه چیز رو به راه است،

بروید و آرامش را حفظ کنید، آرامش را حفظ کنید، غذایتان بعداً میرسد.