این دوستی به درازا نکشید.
بعضی از بازداشت شدگان کور با سوء استفاده از هرج و مرج هرچند کانتینری را که می توانستند برداشته و در رفته بودند،
این را میشد آشکارا جلوگیری خائنانه از هر نوع بی عدالتی فرضی در تقسیم غذا دانست.
برخلاف باور عامه ی مردم، خوش باورها که همیشه همه جا پیدا می شوند، با عصبانیت معترض شدند که این رسم زندگی نیست، اگر نتوانیم به هم اعتماد داشته باشیم آن سرمان صحراست،
و برخی دیگر تهدید کردند که حق این دغل ها یک فصل کتک جانانه است،
البته دغل ها خواستار چنین چیزی نبودند،
اما همه معنای این حرف را درک کردند،
این تعبیر نادرست فقط به خاطر به جا بودنش قابل تحمل بود.
بازداشت شدگان کور که در سرسرا جمع شده بودند به توافق رسیدند،
این توافق عملی ترین راه حل قسمت اول وضعیت دشواری بود که در آن قرار داشتند و تصمیم گرفته شد مابقی کانتینرهای غذا به طور مساوی میان دو بخش که خوشبختانه تعداد زندانیانشان مساوی بود تقسیم شود،
و یک کمیته نیز با نفرات مساوی از دو بخش تشکیل گردد و به کانتینرهای گم شده، یعنی دزدیده شده، و یافتن آنها رسیدگی کند.
طبق عادتی که داشت جا می افتاد، مدتی درباره ی پس و پیش کار، یعنی اینکه اول غذا بخورند و سپس به موضوع رسیدگی کنند یا برعکس، بحث شد،
رأی اکثریت این بود که با درنظر گرفتن ساعات روزه ی اجباری، بهتر است اول به شکمشان برسند و بعد به تحقیقشان بپردازند،
یک نفر از بخش یک گفت فراموش نکنید که شماها باید کشته هایتان را هم دفن کنید،
ظریفی جواب داد آخر ما هنوز آنها را نکشته شما میخواهید دفنشان کنیم،
و از این بازی که با لغات کرده بود خیلی لذت برد.
همه خندیدند.
اما طولی نکشید که کاشف به عمل آمد گناهکاران در دو بخش نیستند.
بازداشت شدگان کوری که در چهارچوب در ورودی بخش خود منتظر غذا بودند، ادعا می کردند صدای قدم های بسیار شتابان افرادی را در راهرو شنیده اند، اما کسی وارد بخش ها نشده است،
چه برسد به اینکه کانتینر غذا با خود آورده باشد،
و حاضر بودند پای حرفشان قسم بخورند.
به فکر کسی رسید پیشنهاد کند که بهترین راه شناختن این افراد این است که همه به تخت هایشان برگردند، آن وقت معلوم می شود تخت های خالی متعلق به دزدهاست،
پس کافی است منتظر بمانند تا آنها از هرجا که پنهان شده بودند تا غذای دزدیده را به راحتی نوش جان کنند برگردند، بعد غافل گیرشان کنند و بگیرند و یادشان دهند که به اموال عمومی باید حرمت گذاشت.
اجرای این نقشه، ولو به جا و بسیار عادلانه، یک اشکال عمده داشت،
زیرا معنی اش آن بود که صبحانه ای را که سخت طالبش بودند و همین حالا هم سرد شده بود تا مدتی نامعلوم عقب بیندازند.
یکی از مردان کور پیشنهاد کرد اول صبحانه بخوریم، و اکثریت موافقت کردند که اول غذا بخورند،
همان مقدار کمی که متاسفانه پس از آن دزدی شرم آور باقی مانده بود.
در همین موقع، درون مخفی گاهی در این ساختمان های کهنه و زهوار در رفته، لابد دزدها تا خرخره مشغول خوردن دو یا سه سهم صبحانه ای بودند که بر خلاف انتظار کیفیت بهتری پیدا کرده بود،
شیر و قهوه، در واقع سرد شده، بیسکویت و نان و مارگارین،
در حالی که افراد شریف باید با نصف یا یک سوم از آن مقدار سر می کردند.
صدای بلندگو از بیرون شنیده شده که بازداشت شدگان آلوده را برای بردن سهمیه شان صدا میکرد،
صدای بلندگو به گوش عده ای از بازداشت شدگان بخش یک رسید که با افسردگی بیسکویت های اب زده ی خود را می جویدند.
یکی از بازداشت شدگان کور، تحت تاثیر جو نامطلوبی که سرقت غذا ایجاد کرده بود، فکری به نظرش رسید،
اگر در سرسرا منتظر بمانیم، آنها با دیدن ما چنان وحشتی خواهند کرد که ممکن است یکی دو کانتینر از دستشان بیفتد،
اما دکتر گفت به نظرش این کار صحیح نباشد، و تنبیه بی گناهان عادلانه نیست.
پس از پایان صبحانه، زن دکتر و دختری که عینک دودی داشت کانتینرهای مقوایی را به حیاط بردند،
همچنین فلاسک های خالی شیر و قهوه، لیوان های کاغذی، و خلاصه هر آنچه را که خوردنی نبود.
آنگاه زن دکتر گفت باید زباله ها را سوزاند و از شر این مگس های موذی راحت شد.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)