از آسمان تا زمین، چراغانی بود.
در نگاه کودک، مهربانی موج میزد و برق نگاهش،
دلها را به سمت چشمههای زلال میکشاند؛
پای جوشش آبهای قدمگاه.
تا قدم به چشم جهان گذاشتی، برق رضایت
در چشمان هر دوست و دشمنی دیده میشد.
از همان آغاز، سراپایت مهربانی بود.
هیچ کسی از مهربانیهایت بینصیب نماند،
حتی تن بیجان زمین.
وقتی در آغوش آسمان به روی موسی بن جعفر
علیهالسلام لبخند میپاشید،
طراوتش تمام آسمان را تازه میکرد.
تا پایش به زمین خشک رسید، برکت،
تمام زمین را در آغوش کشید.
هیچ کبوتری در بند نماند.
آب و نور از آسمان سرازیر شد
و زیر پاهای کوچکش، چشمه جان گرفت.
هفت ستاره، میان آسمان نور میپاشیدند.
تاریکی از زمین و زمان رخت بربسته بود.
ایمان و نور، میان انسانها تقسیم شده بود.
تا ستاره هشتم جوانه زد،
آسمان بغل بغل مهربانی بخشید.
سهم هر انسانی، ایمان و نور مهربانی شد.
ناگهان هزار هزار ستاره از بطن آسمان رویید.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)