صفحه 5 از 5 نخستنخست 12345
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 49 , از مجموع 49

موضوع: تاریخ کامل ایران از دوران پارینه سنگی تا پایان مشروطه

  1. #41
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    بهر جهت ما هيـچگونه دليلي را نمي توانـيم بـياوريم که اين داستان را رد کند. ولي حقـيـقـت امر اين است که نـيروي دفاعـي بابل بخاطر شورشي که در داخل شده بود ضـعـيف بود و نمي توانست هنچگونه دفاعي بکند.

    بابل بدون کوچکترين مقاومتي تسليم کوروش شد، بدون آنکه حتي کسي به فکر جنگيدن باشد؛ و اين يکي از نادرترين جنگهاي تاريخ است که بايد گفت که گرفـتـن بابل بصـورت غـافـلگيرانه بود. کوروش با آوردن خداي بزرگ و قديمي بابل " مردوک " که خداي خدايان بابل بود و کوتاه کردن دست مبـلغـين که خود را هم طراز با شاه مي دانستـند، بابل را هم جزو امپراطوري خود کرد.

    کوروش اکنون فرمانرواي بزرگـترين منطـقه، که از درياي مديـترانه تا به شرق ايران و از شمال از درياي سياه تا به مرزهاي عـربي ادامه داشت، بود. تمام اين ها از روي لوحه کوروش که به " استوانه کوروش " ( در موزه انگلستان ) معـروف است و مانـند يک بشکه است که روي آن با خط ميخي حکايت گرفتن بابل حکاکي شده است، و کوروش خودش را در آن فرمانرواي دنـيا مي خواند. کوروش همچنـين بازگو مي کند که چطـور مردمي را که بصورت برده در بابل بودند به سرزميـنهاي خود برگردانده و هميـنطـور تمام تصاوير را به معـابد بازگردانده است. در اين لوح از يهوديان نامي برده نشده است، اما بطـور مشخص در کتاب " ازرا" ( 3 - 1 ،1 ) گفته شده که تمام اسيراني که بوسيله نبوکد نصر گرفتار شده بودند به کشور خود اورشليم مراجعـت کرده و معـبد خود را از نو بنا کردند. اين سندي است از عـقـيده و ايمان کوروش که هميـشه به آن ممارست ميکرد و مي خواست که صلح و صفا را به زندگي مردم بـياورد و اين خوش باش و درودي است که در اولين فصل حقوق بشر آمده است. با اين که قسمتي از لوحه کوروش کبـير بر اثر مرور زمان از بـيـن رفته است اما قسمت اعظم آن مانده و ترجمه شده است.

    لوحه معـروف کوروش کبـير که در سال 539 قبل از ميلاد نوشته شده و چگونگي فتح بابل را مي گويد

    من، کوروش، پادشاه جهان، پادشاه کبـير، پادشاه مقـتـدر، پادشاه بابل، پادشاه سرزمين سومر و اکد، پادشاه چهارگوشه جهان، پسر کمبودجيه، پادشاه " انشان"، نوه کوروش، زاده "تـيس پس"، از سلاسه خاندان سلطـنـتي، که گرامي مي داشتـند حکم "بل" و "نـبـيو" را، که مقام سلطـنت که آنها مايل به آن بودند، در قلبشان جاي داشت.

    وقـتي که من، بخوبي ترتـيـب کارها را مشخص کردم، وارد بابل شدم؛ من به شادي و ميـمنـت صندلي دولت را در وسط کاخ سلطـنـتي بنا کردم. "مردوک" بزرگترين خداي بابل را که مورد احترام ساکنـين بابل بود آوردم که آنها بسوي من بـيايـند. من ديدم که چگونه آن را پرستش ميکردند. سپاه بـيشمار من بدون آنکه مخـتـل شود به طرف قـلب بابل حرکت کرد. من نگذاشتم که هيچکس در سرزمين سومر و اکد ارعاب و وحشي گري کند. من متوجه امنـيـت بابل و تمام اماکن مقـدس آنجا بودم. من تمام خانه هاي ويران مردم بابل را دوباره بازسازي کردم. من به بدبخـتي هاي مردم بابل پايان دادم.


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. #42
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    شهرهاي آشور، سوسا، آگد، زامبان، و ميرون و تا آنجايي که منـطـقه اجازه مي داد تمام شهرهاي مذهبـي آن منطـقه را که مکانهاي مقـدس آنها ويران شده بود و خانه خداي آنها از بـيـن رفته بود، من تمام آنها را درست کردم و خانه خدايان آنها را به وسط شهرهايشان برگرداندم.

    مقبره کوروش کبـير در پاسارگاد

    در تمامي مدت سلطـنـت کوروش، او هـميشه گرفـتار مرزهاي شرقي امپراطـوري اش بود. کوروش 9 سال بعـد از فـتح بابل در جنگي که رويداد آن بخوبي مشخص نـيست، کشته شد. جنازه کوروش را به پاسارگاد آوردند. مقـبره او که هنوز هم پا برجاست، از يک اتاقک و شش پله درست شده است. بنابر گفته آريان ( 180 - 96 بعـد از ميلاد ) جنازه کوروش را در يک تابوت سنگ آهک قرار دادند. و بر روي مقبره اين جمله به چشم ميخورد :

    اي، مرد، بدان هر که هستي و از هر جا آمده اي، من کوروش، کسي هستم که امپراطـوري را براي ايرانـيان آوردم. پس هـيـچـوقـت به اين مقبره من و اين خاکي که من را در خود جاي داده غـبطه نخور

    تخت جمشيد

    پرسپوليس، يا آنگونه که شناخته تر است "تخت جمشيد"، مجموعه ای از کاخهای بسيار باشکوهی است که ساخت آنها در سال ب512 قبل از ميلاد آغاز شد و اتمام آن 150 سال به طول انجاميد. اسکندر مقدونی در يورش خود به ايران در سال 331 قبل از ميلاد، آنرا به آتش کشيد. تاريخنگاران در مورد علت اين آتش سوزی اتفاق رای ندارند. عده ای آنرا ناشی از يک حادثه غير عمدی ميدانند ولی برخی کينه توزی و انتقام گيری اسکندر را تلافی ويرانی شهر آتن بدست خشايار شاه علت واقعی اين آتش سوزی مهيب ميدانند.

    از آنچه امروز از تخت جمشيد بر جای مانده تنها می توان تصوير بسيار بهمی از شکوه و عظمت کاخها در ذهن مجسم کرد. با اين همه می توان به مدد يک نقشه تاريخی که جزئيات معماری ساختمان کاخها در آن آمده باشد و اندکی بهره از قوه تخيل، به اهميت و بزرگی اين کاخها پی برد. نکته ای که سخت غير قابل باور می نمايد اين واقعيت است که اين مجموعه عظيم و ارزشمند هزاران سال زير خاک مدفون بوده تا اينکه در اواخر دهه1310 خورشيدی کشف شد.

    داريوش


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  3. #43
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    مقبره کوروش

    چيزی که در نگاه اول در تخت جمشيد نظرچيزی که در نگاه اول در تخت جمشيد نظر بيننده را به خود جلب می کند، کتيبه ها و سنگ نبشته های گذر خشايارشاه است که به زبان عيلامی و ديگر زبانهای باستانی تحرير شده است. از اين گذر به مجموعه کاخهای آپادانا می رسيم، جائی که در آن پادشاهان بار ميدادند و مراسم و جشنهای دولتی در آن برگذار می شد. امروزه مقادير عمده ای طلا و جواهرات در اين کاخها وجود داشته که بديهی است در جريان تهاجم اسکندر به غارت رفته باشد. تعداد محدودی از اين جواهرات در موزه ملی ايران نگهداری می شود. بزرگترين کاخ در مجموعه تخت جمشيد کاخ مشهور به "صد ستون" است که احتمالا يکی از بزرگترين آثار معماری دوره هخامنشيان بوده و داريوش اول از آن به عنوان سالن بارعام خود استفاده می کرده است. تخت جمشيد در 57 کيلومتری شيراز در جاده اصفهان و شيراز واقع شده است.

    سلوکـيان

    يازده سال بعد از مرگ اسكندر كه تمام آن مدت و حتي چند سالي بعد از آن هم جنگهاي جانشيني او بين سردارانش در منازعات طولاني گذشت ، استان بابل به وسيله يك سردار مقدوني او به نام سلوكوس كه پدرش انتيوكوس هم از سرداران فيليپوس (فيليپ) پدر اسكندر محسوب مي شد، افتاد (312ق.م.) . او سپس استان ايلام (خوزستان و بخشي از لرستان امروز) و سرزمين ماد (به استثناي آذربايجان) را هم بر قلمرو خويش افزود . بدين گونه ، دولت پادشاهي مستقلي به وجود آورد كه به نام خود او " دولت سلوكي " (سلوكيان) خوانده شد و آغاز سلطنت او بعدها براي اين دولت ، مبداء تاريخ گشت . (تاريخ سلوكي) .

    چند سال بعد ، به دنبال پيروزيي كه در جنگ بزرگ ايپسوس به دست آورد (301 ق.م.) ، سوريه و بخش عمده آسياي صغير را هم بر قلمرو وسيع آسيايي خود افزود . قلمرو آسيايي او در آن هنگام ، تمام بخش آسيايي متصرفات اسكندر را شامل مي شد و از سواحل شرقي مديترانه تقريبا" تا كرانه هاي سيحون را در بر مي گرفت . اما چون اين امپراتوري كه در آسيا در واقع جانشين شاهنشاهي هخامنشي محسوب مي شد ، بر خلاف آن دولت در اين نواحي هيچ پايگاه قومي نداشت و به كلي يك دولت اجنبي به شمار مي آمد . همين وسعت فوق العاده قلمرو و اشتمالش بر اقوام و سرزمينهاي متنوع ، ادامه سلطه و حفظ وحدت و تماميت آن را دشوار مي كرد . از اين رو ، سلوكوس و پسرش انتيوكوس كه از اواخر عمر پدر شريك او بود ،با اقدام به ايجاد شهرها و مهاجرنشينهاي يوناني - مقدوني در داخل آسيا، سياست يوناني مآب كردن آسيا را كه اسكندر براي اداره آسيا طرح كرده بود ، دنبال كردند . از اين رو، در مدت فروانروايي سلوكوس اول و انتيوكوس اول غير از بيست و پنج شهر يوناني كه به وسيله اسكندر در آسيا به وجود آمد، تعداد زيادي شهرهاي يوناني نشين جديد نيز احداث گشت . اين شهرها كه خود بالغ بر شصت شهر بودند ، از مرزهاي غربي آسياي صغير تا كناره سيحون و سند احداث گشتند كه غالبا" به نام سلوكوس و انتيوكوس، " سلوكيه " و" انطاكيه " خوانده مي شدند، يا به نام مادر و زن سلوكوس، به ترتيب " لائوديكيا" (لاذقيه) و " آپامئا " (افاميه) نام گرفتند. در راس اين شهرها ، مي توان از سلوكيه نام برد . همچنين در كرانه غربي دجله كه تختگاه ولايات شرقي سلوكيان محسوب مي شد و انطاكيه در سوريه در ساحل نهرالعصي (Orontos) كه تختگاه دولت سوريه خاندان سلوكي به شمار مي آمد . شهرهاي ديگر ، شامل پانزده انطاكيه ديگر ، چهار سلوكيه ، هشت لائوديكيه و دواپامئا مي شد كه تعداد كثيري از آنها در داخل فلات ايران از ماد و پارس تا پارت (خراسان) و سيستان واقع بودند . شهرهاي ديگر هم كه در آنها مهاجران مقدوني و يوناني ساكن شدند، نامهاي يوناني يافتند . از جمله ، سرزمين ري (رگ) " اوروپوش " خوانده شد و آنچه امروز نهاوند نام دارد ، در آن ايام به عنوان " لائوديكيه " خوانده شد. درپارس ، مرووسيستان نيز ، شهرهايي به نام انطاكيه به وجود آمد ، در ايلام هم لااقل سه شهر به نام اسكندريه خوانده شد ، در هرات (هريوه) و حتي د سرزمين سغد نيز ، شهرهاي به همين نام پا گرفت . همچنين به مهاجران يوناني و مقدوني كه به اين شهرها جلب مي شدند ، قطعه زميني براي سكونت و كشت و كار داده مي شد و در مقابل ، خدمات نظامي بر آنان الزامي مي گشت . احداث اين شهرها ، ناظر به ايجاد پادگانهاي نظامي و ذخيره در نقاط سوق الجيشي براي مقابله با شورشهاي محلي وضد سلوكي بود . همچنين ، دفع هر گونه توطئه وشورش بيگانه را نيز تسهيل مي كرد . با آنكه اين شهرها به وسيله شوراها و سازمانهاي يوناني و موافق آداب و ترتيبات معمول در يونان و مقدونيه اداره مي شد، غالبا" اراده پادشاه در اكثر آنها بر ساير موازين حاكم بود و حكام و شوراها در عمل ، همواره نقش انفعالي داشتند . از لحاظ اداري ،قلمرو سلوكي ، (لااقل در دوران اعتلاي آن كه بعد از سه چهار نسل از اخلاف سلوكوس پايان يافت) شامل حدود هفتاد و دو حوزه حكمراني بود كه هر چند حوزه آن ، يك استان (ساتراپي) را تشكيل مي داد، اما با وجود استقلال محلي ساتراپها، حكم پادشاه سلوكي بر سراسر قلمرو وي نافذ بود . پادشاه بر اعمال حكام تابع نظارت و اشراف داشت و براي اعمال اين نظارت ، دربار او گاه به صورت يك اردوي متحرك نظامي در نواحي مختلف كشور در حال حركت بود. معهذا ، با درگيريهايي كه سه چهار تن جانشينان بلافاصله بعد از سلوكوس در سوريه و آسياي صغير پيدا كردند ، نظارت منظم و بلاواسطه آنان بر ولايات شرقي ، تدريجا" كاستي گرفت . همچنين ، با عكس العملهاي ضد اجنبي كه حتي از عهد سلوكوس اول در ماد ظاهر شد و يك بار هم يك شاهزاده سلوكي در اين وقايع به همدستي با مخالفان متهم گشت ، سلطه آنان در ولايات ايراني به طور محسوسي روبه زوال رفت .


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. #44
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    سرانجام ، يونانيها باختر در مقابل دولت مقدوني سلوكي داعيه استقلال و انفصال يافت (250 ق.م.) . در پي آن ، ولايات پارت و گرگان هم تحت رهبري خاندان ارشك از سركردگان عشاير ايراني آن نواحي ، سر از ربقه انقياد قوم برتافت (حدود 247ق.م.). سلوكيان كه غالبا" در سوريه دچار كشمكشهاي محلي و حتي خانگي بودند ، موفق به الحاق مجدد اين نواحي به قلمرو خويش نگرديدند . حتي ، در مقابل بسط اين دولت جديد ايراني ، ولايات ماد و پارس و ايلام و بابل را هم از دست دادند (140 ق.م.) . از آن پس، قلمرو آنان منحصر به سوريه شد. اما ، در آنجا نيز با توسعه طلبي روم مواجه شدند كه استغراق آنان در جنگهاي خانگي و دسيسه و فساد و عياشي ، امكان مقاومت در مطالع روم را براي آنان باقي نگذاشت . بدين گونه ، امپراتوري محدود و در حال انحطاط سلوكي بعد از نزديك دويست پنجاه سال فرمانروايي انقراض يافت (64 ق.م.) .

    سلوكس اول ، معروف به فاتح (نيكاتور) اولين تختگاه خود را در بابل ساخت (سلوكيه) . او پس از پيروزي بر سوريه ، انطاكيه را در كنار نهرالعاصي تختگاه دائمي خود قرار داد و اخلاف او نيز بعد از آنكه سلوكيه بابل هم رانده شدند ، امپراتوري سلوكي را در عمل به دولت سوريه أي مبدل كردند كه آن نيز طعمه روم گشت .سلوكوس اول بعد از سي ودو سال سلطنت در موقعي كه عازم تسخير مقدونيه بود ، كشته شد (281 ق.م.). پسرش، انتيوكوس اول كه از اواخر عمر پدربا وي در سلطنت شريك شد (293 ق.م.) ،وقتي به جاي او نشست ، از دعاوي پدر بر مقدونيه (278 ق.م.) و آسياي صغير صرف نظر كرد (261 ق.م.) . اما ، با قدرت در مقابل هجوم طوايف وحشي بر نواحي مرزي قلمرو خويش ايستاد (273 ق.م.) و عنوان منجي (سوتر soter )يافت . نقش او در ايجاد شهرهاي يوناني ، قابل ملاحظه بود . در واقع ، قسمت عمده اين طرح به وسيله او به انجام رسيد . پسر وي ،انتيوكس دوم كه بعد از او به سلطنت رسيد ، هر چند بخشي از آنچه را كه پدرش عمدا" از دست داده بود اعاده كرد ، (251 ق.م.) اما به اعاده قدرت در قلمرو ميراث يافته موفق نشد . او حتي با ازدواج و طلاق يك شاهد خت مصري ، اواخر ايام فرمانروايي خود را نيز قرين اغتشاش ساخت .

    با سلطنت پسر و جانشين او ، سلوكوس دوم (225-246 ق.م.) عوامل تجزيه و اختلاف تدريجا" دولت سلوكي را با دشواريهاي جدي مواجه ساخت . وي ، نه قادر به دفع طغيان باختر و پارت شد و نه در كشمكشهايي كه با مصر يافت ، حيثيت دولت خود را تامين كرد . سلطنت پسر و جانشين او (سلوكوس سوم) فقط دو سال (223 - 225 ق.م.) به طول انجاميد . برادرش ، انتيوكوس سوم (187 - 223 ق.م.) معروف به " كبير " در لشكر كشي به شرق ، باختر و پارت اشكانيان را به اظهار انقياد واداشت . اما ، در حمله أي كه به خاك يونان كرد ، با قدرت روم برخورد كرد (188ق.م.) و دچاروهن و سستي گرديد . پسرش سلوكوس چهارم كه بعد از او به سلطنت رسيد (187 ق.م.) و فيلوپاتر (Philopater) خوانده شد، سياست پدر را در رعايت حسن همجواري با روم مراعات كرد . همچنين ، با مصر و مقدونيه نيز هراز هرگونه در گيري ، خوداري ورزيد. او به دست وزير خود هليودوروس (Heliodorus) نام كشته شد (175 ق.م.) و علت قتلش نيز مجهول ماند . انتيوكوس چهارم كه بعد از سلطنت يافت ، برادر اوبود . خشونت وي در فلسطين با مقاومت يهود مواجه شد. كوششي هم كه در مصر براي تسخير آن سرزمين كرد ، با دخالت روم نا موفق ماند . انتيوكوس چهارم ، جهت رفع آنچه او آن را " غائله پارت " مي خواند ، لشكري هم به شرق كشيد .اما ، توفيقي نيافت و جانش را نيز بر سر اين كار نهاد (163 ق.م.) . سلطنت پسرش ، انتيوكوس پنجم ، مدت زيادي طول نكشيد . وي يك سال بعد از جلوس در انطاكيه به وسيله ديمتريوس (پسر سلوكوس چهارم) به قتل رسيد (162 ق.م.) ديمتريوس كه چند به عنوان گروگان در روم زيسته بود ، در بازگشت به سوريه - در دنبال غلبه بر مدعي - تا حدودي به اعاده نظم توفيق يافت و خود را منجي (سوتر - Soter ) ناميد . شورش يهود را هم كه از چند سالي پيش از وي در فلسطين موجب اغتشاش شده بود سركوب كرد (161ق.م.) اما توفيقي كه در اين كار يافت وحشت و سوءظن همسايگان را تحريك كرد . سرانجام ، در جنگ با يك مدعي موسوم به الكساندربالاس (A.Balas) كه همسايگانش ، از جمله مصر او را ضد وي تحريك كرده بودند كشته شد (150 ق.م.) . فرمانروايي الكساندربالاس (145-150 ق.م.) كه خود را پسر و وارث انتيوكوس چهارم مي خواند، سرآغاز يك نزاع بدفرجام خانگي در خاندان سلوكي بود كه ضعف و انحطاط قطعي قدرت آن خاندان را در پي داشت . توسعه قدرت اشكانيان در جانب غرب ، هر روز بيش ازپيش سلوكيان را به سوي سوريه به عقب نشيني وادار مي كرد . تلاش ناموفق ديمتريوس دوم هم كه براي دفع غائله پارت به آنجا لشكركشي كرد ، به شكست و اسارت او انجاميد (141 ق.م.) . با آنكه برادر و جانشين او، انتيو كوس هفتم در مدت اسارت او توفيق قابل ملاحظه أي در غلبه بر دشواريها يافت ، اما شكست او در جنگ با اشكانيان (129 ق.م.) سرانجام به قدرت سلوكيها در ولايات شرقي خاتمه داد . از آن پس ، قلمرو سلوكيان منحصربه سوريه گشت و در آنجا نيز سلطنت آنان تا انقراض نهايي به دست روم (64 ق.م.) در جنگهاي خانگي و در كشمكشهاي بي سرانجام گذشت .


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  5. #45
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    از دويست و چهل و هشت سال (64 - 321 ق.م.) مدت سلطنت آنان ، ايران بيش از شصت و پنج سال (247-312 ق.م.) به تمامي در تخت فرمان آنان باقي ماند .

    اشـکـانـيان ( پـارتـهـا )

    سلطه جانشينان اسكندر بر قلمروهخامنشي ( با وجود خشونت نظامي سلوكيان ) در سراسر ايران طولاني نشد و فترت حاكميت در ايران ، شصت و پنج سالي بيش نكشيد . حتي ، در همان دوران اقتدار نظامي سلوكيان - مقارن با سالهايي كه مهاجران يوناني در استان باكتريا ( باختر ،بلخ ) به رهبري سر كرده خويش به نام ديودوتس ، اعلام استقلال كردند . ( حدود 250 ق.م. ) - در استان پارت ( پارتيا، پرثوه ) نيز دولت ايراني مستقلي به وجود آمد كه به نام موسس آن دولت ، ارشكان ( اشكان ، اشكانيان) ناميده شد. بعدها به دنبال طرد سلوكيان از ايران ، اين دولت به شاهنشاهي بزرگي تبديل شد كه در توالي شاهنشاهيهاي بزرگ شرق ، ششمين شاهنشاهي بزرگ دنياي باستان محسوب شد . اين دولت طي چندين قرن فرمانروايي ، از بسياري جهات هماورد و رقيب و حريف روم بود .

    ارشك اول موسس اين دولت كه بر وفق روايات ، سركرده طايفه آريايي پرني ( اپرني ) از طوايف وابسته به اتحاديه داهه از عشاير سكايي حدود باختر بود - بنابر مشهور - حدود دو سال بعد از اعلام استقلال كشته شد. برادر وي تيردات ، كه جانشين او گرديد خود را ظاهرا" به احترام نام او ارشك خواند ( ارشك دوم ) . پادشاهان بعد از وي هم از همين بابت ، نام ارشك را به عنوان نوعي لقب بر نام خود افزودند . بدين گونه ، سلسله جانشينان ارشك به نام " ارشكان " خوانده شدند ( اشكانيان ) .



    هر چند دولت اشكاني به وسيله ارشك اول و برادرش تيردات ( كه امروز ديگر ترديدي در تاريخي بودن آنان نيست ) پايه گذاري شد ، اما تاسيس واقعي آن به وسيله ميتره دات ( مهرداد ) اول ، ( ششمين اشك) و تحكيم نهايي آن به وسيله مهرداد دوم ، ( نهمين اشك ) انجام شد. ظاهرا" ، مقارن اين احوال كه چندي بعد منجر به طرد قطعي سلوكيان از ايران شد ، پادشاهان اين سلسه خود را وارث ملك پادشاهان قديم پارس ( هخامنشيها ) خواندند. چنانكه از يك مورخ يوناني ( آريان ) نقل شده است . نسبت خود را هم به هخامنشيها رساندند ، البته با انتساب به اردشير دوم . اما ، شاهنشاهي پارت با شاهنشاهي هخامنشي به كلي تفاوت داشت . نه تنها نظام حكومت آن هرگز استواري و انسجام آن دولت را دارا نبود، بلكه وسعت آن هم حتي بدون مصر كه از زمان اسكندر به كلي از ايران جدا شد، به پاي وسعت شاهنشاهي هخامنشي نرسيد .


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  6. #46
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    قلمرو آنان كه شامل تعدادي دولتهاي مستقل دست نشانده هم مي شد ، در آنچه به وسيله حكام ( ساتراپهاي ) اشكاني اداره مي شد ، شامل هجده استان ( ساتراپي ) بود كه يازده استان را از استانهاي عليا و هفت استان را ، استانهاي سفلي مي خواندند . استانهاي عليا ، شامل ولايات شرقي اين قلمرو و استانهاي سفلي خوانده مي شد، عبارت بودند از:

    1. بين النهرين ( Mesopotimia ) با اراضي شمال بابل .

    2. آپولونياتيس ( Apolloniatis ) : جلگه واقع در شرق دجله .

    3. خالوني تيس ( Chalonitis ) : بلنديهاي اطراف زاگرس .

    4. ماد غربي : حدود نهاوند .

    5. كامبادين ( Cambaden ) : حدود بيستون و بخش كوهستاني ماد .

    6. ماد عليا : اكباتانا ( همدان )

    7. رگيان ( Rhagiane ) : نواحي شرقي ماد .ولايت شرقي كه استانهاي عليا خوانده مي شد ، از اين قرار بودند :

    8. خوارنه ( Choarene ) : سردره خوار .

    9. كوميسنه ( Comisene ) : كومس ( قومس ) ناحيه كناره كوير .

    10 . هوركانيا ( Hyrcania ) : گرگان .

    11. استابنه ( Astabene ) : ناحيه استوا ( قوچان )

    12. پارتيا ( Parthyene ) : خراسان .

    13. اپه وركتي كنه ( Apavarcticene ) : ابيورد ، حدود كلات .

    14. مرگيانه ( Margiane ) : ولايت مرو .

    15. آريا ( Aria ) : هريو، ولايت هرات .

    16. انائون ( Anauen ) : بخش جنوبي هرات .

    17. زرنگيان ( Zarangiane ) : زرنج ، كنارهامون .

    18. آراخوزيا ( Arachosia ) : رخج در ساحل علياي هيرمند در ناحيه قندهار .


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  7. #47
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    ولايت سكستان در قسمت سفلاي هيرمند ، دولت محلي مستقل داشت و بر خلاف آنچه در بعضي ماخذ آمده است ، استان نوزدهم قلمرو اشكانيان محسوب نمي شد. علاوه بر اين استانهاي هجده گانه كه فقط قسمتي از قلمرو داخلي هخامنشيها بود ، تعدادي از استانهاي سابق هخامنشي هم در اين دوره به صورت امارتهاي مستقل در اطراف اين ولايت وجود داشت . فرمانروايان اين مناطق خود را متحد و تحت الحمايه اشكانيان مي شمردند . اما ، در عين آنكه به پادشاه متبوع خود باج مي دادند و در هنگام ضرورت ، سپاه مجهز در تحت فرمان او قرار مي دادند ، در ساير امور استقلال داشتند . معهذا ، در بعضي موارد هم از تبعيت دولت پارت خارج مي شدند و به تبعيت دولت مهاجم يا مخاصم در مي آمدند . بدين گونه ، قلمرو اشكانيان شامل يك مجموعه ملوك الطوايفي بود كه خاندان ارشك ، در راس آنها قرار داشت . اتحاد آنها ، به خصوص در مواقع جنگ ، وحدت و تماميت قلمرو ارشكها را تامين مي كرد . تعدادي از اين دولتهاي تابع كه در نهايت جزو قلمرو رسمي پادشاه اشكاني محسوب مي شد ، از اين قرار بود :

    19 . ارمنستان كه پادشاه مستقل آن ، غالبا" متحد و دست نشانده پارت بود . اما ، با توجه به اينكه وي از خاندان اشكانيان بود ، ولي بارها به روم مي تاخت ، و بهانه جنگ ايران و روم مي شد.

    20 . امارت اسروئن ( Osroene ) در شمال شرقي بين النهرين كه تحت حكم سلاله عرب ابجر ( Abgar ) اداره مي شد . مركز آن ادسا ( Edessa ) نام داشت كه بعد اورفه و الرها خوانده شد .

    21 . امارت كردئن (Cordoen ) ( بيت كردو ) در جنوب درياچه وان و مشرق دجله كه سرزميني كوهستاني بود .

    22 . امارت آديابن ( Adiabene ) ( حديب ، حاجي آباد ) در كنار رود زاب كه شامل سرزمين آشور ميشد و مركز آن ، اربل ( Arbela ) خوانده مي شد.

    23 . امارت هترا ( Hatra ) ، الحضر در واحه ، واقع در مغرب دجله كه قلعه أي استوار داشت .

    24 . امارت آتروپاتن (Atropaten ) سرزمين آذربايجان كه ماد كوچك نيز خوانده مي شد و در دوران سلوكي هم مستقل بود . اين ولايت در عهد اشكانيان تحت حكمراني يك شاهزاده اشكاني اداره مي شد . پادشاه اين ولايت متحد و تحت الحمايه اشك بود . آذربايجان در عهد سلوكي نيز مانند عهد اشكانيان ، يك مركز ديني آريايي بود . در عين حال ، يك سنگر ايرانيگري در مقابل يوناني مآبي رايج عصر نيز محسوب مي شد .

    25 . امارت ميسان (Mesene ) كه در ارضي بين النهرين جنوبي در اطراف مصب دجله و فرات قرار داشت و مركز آن به نام خاراكس ( Charax ) تقريبا" در محل خرمشهر كنوني واقع بود .

    26 . امارت ايلام ( Elymais ) در شرق دجله كه شامل شوش و اهواز كنوني بود و تا قسمتي از دره هاي زاگرس ادامه داشت . با آنكه مهرداد اول آنجا را تسخير كرد ، بعدها دوباره استقلال محلي يافت و بارها در مقابل اشكانيان قيام كرد .


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  8. #48
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    27 . امارت پارس كه پادشاهان كوچك محلي آن ، از زمان سلوكيان مستقل بودند . در عهد اشكانيان، قسمتي از نواحي جنوبي كرمان هم به آنان تعلق يافت . قلمرو آنان ، كانون آيين زرتشت و آتش مقدس قوم بود و با آنكه اشكانيان آنجا را به انقياد در آوردند ، دعوي استقلال آنان باقي ماند . سرزمينهاي باختر وسغد ، هرگز جزو قلمرو اشكانيان در نيامد . چنانكه اراضي واقع در شمال دره اترك هم كه جزئي از سرزمين عشاير داهه و سكايي بود ، از شمول در داخل قلمرو ارشكها خارج ماند . حتي ، طوايف ساكن در نواحي بارها در مرزهاي شرقي اشكانيان ، مزاحم و معازض دولت آنان نيز مي شدند .

    به دنبال طرد نهايي سلوكيان از خاك ايران ، دولت اشكاني كه در توسعه به جانب غرب ظاهرا" ناظربه تسخير تمام ميراث هخامنشيها بود، با دولت روم كه او نيز در توسعه به جانب شرق طالب دستيابي به ميراث فتوحات اسكندر به نظر مي رسيد، در نواحي ارمنستان و سوريه با يكديگر تصادم پيدا كردند .

    اولين تصادم ، بين يازدهمين اشك ( فرهاد سوم ) با پمپه ، سردار معروف روم روي داد . اين برخورد به جنگ منجر نگرديد ودر واقع فقط يك تصادم سياسي بود ( حدود 63ق.م. ) . تصادم واقعي ، اول بار در عهد ارد اول اشك سيزدهم واقع شد كه محرك آن ***** كراسوس ( سردار روم ) به مرزهاي ايران بود . اين برخورد در حران (كاره ) به شكست و قتل كراسوس و اسارت عده زيادي از سربازان او منجر گشت ( 53 ق.م. ) . از آن پس ، روم بارها با پارت كه خود را حريف و هماورد واقعي او نشان داد، به زور آزمايي پرداخت .بهانه ، مرزهاي سوريه و مسائل ارمنستان بود، اما تعرض همواره جز در مواردي كه پارت خود را ناچار به تلافي يا استرداد مي يافت ، از جانب روم مي شد . بالاخره ، از عهد ارد اول ( اشك سيزدهم ) تا عهد اردوان پنجم ( اشك بيست و هشتم ) كه آخرين پادشاه اين سلسله نيز بود ، لااقل هفت جنگ عمده ايران و روم را در روي يكديگر قرار داد . چند بار هم تيسفون ، تختگاه اشكانيان ، به دست روم افتاد .

    اما ، در تمام موارد سوداي جهانگيري روم از طرف اشكانيان با مانع مواجه شد و روم هرگز موفق نشد كه قسمتي از خاك ايران را به قلمرو خود ملحق كند . حتي ، آخرين اشك اين خاندان كه بعدها مغلوب اردشير بابكان موسس دولت ساساني گشت ، حمله خائنانه و نفرت انگيز كاراكالا امپراتور ديوانه روم را به شدت در هم شكست ( 215ق.م. ) . در اين راستا ، خاندان اشكانيان كه در معرض سقوط و انقراض بود ، قلمرو خود را نه به يك فاتح اجنبي ، بلكه به يك مدعي ايراني باخت .

    سلطنت اشكانيان ، چهار صد هفتاد سال طول كشيد و در اين مدت ، بيست و نه اشك از اين سلسله در ايران فرمانروايي كردند . پايتخت آنان در دوران اعتلاي سلطنت ايشان ، تيسفون و سلوكيه در نزديك دجله بود . در اوايل تاسيس دولت ، شهر نسا در نزديك عشق آباد كنوني و شهر دارا در ناحيه ابيورد و در هنگام تابستان كه پادشاه از بابل به ماد و پارت و گرگان مي رفت ، گاه اكباتانا و گاه شهر هكاتوم پليس ( صد دروازه در قومس ) مقر موقت دربار شد. بي شك نظام ملوك الطوايفي كه از اسباب فقدان تمركز در قدرت بود ، اختلافات خانوادگي كه همين عدم تمركز آن را مخاطره آميزتر مي كرد و شايد نفرت و مخالفت موبدان زرتشتي كه سياست تسامح و اغماض اشكانيان را به نظر مخالفت مي ديدند ، از عوامل انحطاط دولت آنان شد . جنگهاي فرساينده اي كه در مدت پنج قرن آنان را در شرق و غرب مشغول داشت نيز ، خود عامل عمده اي در ايجاد ناخر سنديهايي شد كه از زياده رويهاي دايم طبقات جنگجو و قدرتمند در بين طبقات فرودين جامعه حاصل مي شد .

    حاصل عمده فرمانروايي آنان ، حفظ تمدن ايران از تهاجمات ويرانگر طوايف مرزهاي شرقي و نيز ، حفظ تماميت ايران در مقابل ***** خزنده روم به جانب شرق بود . در هر دومورد ، مساعي آنان اهميت قابل ملاحظه اي براي تاريخ ايران داشت.


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  9. #49
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    اسامی پیامبرانی که در ایران مدفون می باشند

    تاریخ این مرز و بوم از دیرباز آبستن وقایع بی شماری بوده است که نمایانگر این موضوع می باشد که این کشور از گذشته چون نگینی بر تارک این جهان پهناور می درخشیده است . امیدوارم مطالب زیر بتونه اندک اطلاعاتی در مورد حضور پیامبران و همچنین مدفن اونها در ایران و شهرهای مختلف به شما بدهد .

    كتابى به نام كوروش كبير (ذوالقرنين) نوشته ابو الكلام آزاد موجود است كه در اين كتاب قراين بسيارى آورده شده كه قرآن كوروش را همان ذوالقرنين معرفى مى كند. نظرياتى كه در اين كتاب آورده شده نظر بسيارى از علماى اسلام نظير علامه طباطبايى را به خود معطوف كرده است. آرامگاه كوروش كبير در استان فارس، راه اصلى اصفهان به شيراز در منطقه اى بنام پاسارگاد قرار دارد. ديگر پيامبران دفن شده در ايران كه اطلاع دقيقى از آنها نيست عبارتند از: حضرت قادر در دهكده بابا ولى- حضرت روبيل، نزديك رودخانه دزفول- حضرت يعقوب، در گرگان- حضرت ابراهيم خليل در سوسنگرد- حضرت ايوب در دهكده بن بن لكناى تنكابن- حضرت باحزقيل در دزفول- حضرت جرجيس در جنوب غربى شوشتر- حضرت اشموئيل در ساوه- حضرت اسحاق واسماعيل در جاده دزفول به هفت تپه- حضرت صالح پيامبر در شوشتر- و حضرات سلام، سلوم، سهولى، القيا در قزوين.
    ایران زمین از دیرباز مدفن پیامبرانی بوده که آنجا را برای زندگی انتخاب کرده اند و یا در ایران متولد شده ، در آن زیسته و پس از مرگ در همانجا مدفون شده اند .
    تاريخ زندگى وفوت پيامبران، همانند محل زندگى ومدفن شان كاملاً مشخص نيست. با اين همه از جستجو در كتابهاى تاريخى ومقدس مى توان به هنر اقوى تاريخ زندگى پيامبران نقب زد و با كنار هم قرار دادن اطلاعات درست، از اسرارى آگاه شد.
    سرزمين بين النهرين وفلسطين به عنوان سرزمين هايى شناخته شده اند كه پيامبران بسيارى در آن دفن هستند هم چنين ايران نيز كشورى است كه در طول تاريخ هم محل ظهور وهم محل حضور پيامبران بوده است.ايران در طول تاريخ، گاهى چنان كشور امنى به حساب مى آمده كه مهاجران بسيارى را به خود پذيرفته است. گروهى از اين مهاجران پيامبرانى بوده اند كه ايران را براى زندگى در نظر گرفته اند.
    دو نفر از فرزندان نوح به نام هاى سام نبی و لام نبی در محلى در نزديكى سمنان دفن شده اند- دیگر پیامبرانی را که در این تعریف قرار می گیرند عبارتند از:
    حضرت خالد بن سنان عبسى
    ايشان شريعت حضرت عيسى را تبليغ مى كردند. نسبت وى به حضرت اسماعليل فرزند ابراهيم (ع) مى رسد ويكى از پيامبرانى است كه به بعثت حضرت محمد (ص) بشارت داده ودر دوران فترت مى زيسته است.
    دوره فترت به فاصله بين بعثت حضرت عيسى تا بعثت حضرت محمد بن عبد الله اطلاق مى شود. در طايفه عرب به غير از حضرت رسول (ص) وحضرت خالد بن سنان هيچ پيامبرى نيست ومى توان گفت كه از بين اعراب فقط اين دو نفر به پيامبرى برگزيده شده اند وبقيه پيامبران از قوم بني اسرايل هستند.
    قبر خالد نبی: مفسر بزرگ حنفى مذهب، شيخ اسماعيل حقى درباره محل قبر حضرت خالد نبی اشاره مى كند كه قبر خالد نبی در منطقه چرجان وبر بلندى كوهى به نام كوه خدا قرار دارد.
    حضرت يوشع
    حضرت يوشع در گورستان تاريخى تخت فولاد اصفهان مدفون است. محوطه اى كه يوشع نبی در آن دفن است به لسان الأرض معروف است.
    لسان الأرض مكانى است كه مى گويند هنگام عبور امام حسن مجتبى (ع) زمين با امام سخن گفت وآمدن دشمن را به حضرت اطلاع داد.
    حضرت شعياى نبی
    يكى از پيامبران بني اسرائيل است كه نسبتش به حضرت يعقوب مى رسد، محل سكونت ايشان در بيت المقدس بوده وقبل از حضرت زكريا به رسالت مبعوث شدند.
    آرامگاه شعياى نبی، جنب امامزاده اسماعيل در حاشيه خيابان هاتف اصفهانى قرار دارد.
    حضرت حيقوق
    هم با تلفظ حيقوق وهم با تلفظ حبقوق وجود دارد.
    حيقوق به معنى "در بغل كشيده شده" است. حيقوق اين نام را بدان جهت يافت كه در طفوليت به علت مريضى از دنيا رفت وحضرت الياس (ع) او را در بغل گرفت ودعا كرد واز خداوند حيات وزندگى وى را طلب نمود واو زنده شد.
    حيقوق نبی يكى از پيامبران بني اسرائيل ونگهبان عبد سليمان در اورشليم بوده ونامش در عهد عتيق آمده است. حيقوق نبی پس از شعيا نبی به رسالت مبعوث شد.
    بقعه حيقوق بني در جنوب غربى شهر توليسركان واقع شده است.
    حضرت حجی
    وى در دوران سلطنت داريوش كبير مى زيسته است. در تورات نام آن "حكى" آمده وبه معنى "مسرور" است . مقبره اين پيامبر در همدان در نزديكى ميدان امام خمينى، داخل بازار در راسته پيغمبر وداخل مسجد پيغمبر قرار دارد.
    حضرت مردخاى
    مردخاى يكى از بزرگان ويا به قولى يكى از انبیاى بنى اسرائيل است ونسبتش به حضرت يعقوب مى رسد. مردخاى نقش زيادى در جلوگيرى از قتل عام يهوديان در زمان خشايارشا ايفا نمود وبه همين دليل نزد يهوديان از جايگاه ويژه اى برخوردار است.
    آرامگاه مردخاى وبرادر زاده اش در همدان در نزديكى ميدان امام خمينى ودر خيابان شريعتى واقع است.
    حضرت قيدار
    حضرت قيدار جد سى ام حضرت محمد (ص) است.
    حضرت قيدار فرزند بزرگ اسماعيل بود كه پس از وفات حضرت اسماعيل، قيدار نبى مردم را به توحيد دعوت مى كند.
    حضرت دانيال نبى
    از انبیاى بزرگ الهى است. وى از نسل حضرت داوود وبعثت پيامبر اسلام را پيشگويى كرده است.
    لفظ دانيال درزبان عبرى به معنى "خدا حاكم من است" مى باشد.
    دانيال نبی همزمان با كوروش كبير وداريوش اول بوده است.

    منبع : پایگاه خبری تقری



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








صفحه 5 از 5 نخستنخست 12345

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/