صفحه 3 از 3 نخستنخست 123
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 26 , از مجموع 26

موضوع: دفتر اشعار گلی امیر اصلانی

  1. #21
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    آدم برفی

    " ببینم تو دیگه کی هستی
    چقدر شبیه مایی "
    من آدم برفی هستم
    همان آدمی از برف که سال ها در انتطارش بودید
    تا بسازیدش ، برایم دو دگمه ی بزرگ بگذارید
    تا شود چشمانم ، یک هویج گنده که می شود دماغم
    برشی از پرتغال که لبم را با لبخند ، تزیین دهید
    کلاهی و شال گردنی
    دو چوب خشک ، دستانم
    بعد دست در دست هم دهید ، دورم بگردید و بخوانید :
    " آدم برفی آدم بر فی بالاخره ساختیمت تو یه روز برفی "
    ولی من لبخندی را که شما ساخته اید ، پایدار نمی بینم
    این آدم برفی شما همان روز اول - آدمی ست برای خود
    چندین و چند روز بعد که بگذرد
    تنها شال و کلاه و دگمه ها را خواهید دید
    چون دیگر نیستم
    واقعا" آب خواهم شد و می روم زیر زمین

    گلی امیراصلانی

    1389/10/26


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. #22
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    عزیزم
    بگذار این چهار فصل امسال را
    که در حال اتمام است ، بگویم برات
    که چگونه بگذشت برایم.

    این بهاری که گذشت
    همه اش رویا بود ، اما حقیقت داشت دیدن تو
    در آن طرف بیمارستان - ساختمان عمومی انگار ،
    و تابستان که در پی آن آمد
    سرازیر شدن سم آن زهرماری در رگ ها و خونم
    در اثر زیارت کردن اجسادی ورم کرده در سردخانه ی نیستی
    در پوشش نایلونی سیاه در پی پدر خویش


    تابستان تمرین سلامتی بود
    و در آخر آسمانی آبی با پرتو های طلایی خورشید
    و پولک های شبانه ، قسمت من شد.


    پاییز که قدم رنجه کرد
    کمی تا قسمتی ابری بود این زنده گانی.

    و سرمای زمستان که از راه رسید با سوز و برفش
    خاطره های تلخ بگذشته را در من زنده کرد
    آنچنانکه که تلخی شان ، شرری انداخت بر جانم
    و مرا ناخود آگاه به بالکن خانه ام کشاند
    برای پرواز به دیار ابدی
    یا قتل نفس
    یا باز ایستادن اراده ی زنده گی.


    تو که از تعطیلات فراق آمدی
    من از پرت شدن منصرف شد
    کم کم ، آرام آرام
    نفس کشیدن بر من چیره شد ،
    بهار - تابستان - پاییز - زمستان
    الآن حالم بسیار خوب است عزیزم
    نفس می کشم
    نفس می کشم
    نفس می کشم

    گلی امیراصلانی
    1389/10/27


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  3. #23
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    زدم

    شیی ای دایره ی شکل در کنج اتاقم
    بر دیوار تکیه داده است
    گویا منتظر سر انگشتان خسته ی من است
    تا نوازشش کنم
    بر بالا ببرمش
    بچرخانمش
    بر پایین بیاورمش
    دف را می گویم
    بر روی دفم نوشته ام
    من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان
    قال و ملال عالمی می کشم از برای تو
    بعد دف بخودش آمد و این شعر حافظ را
    در هیاهوی چکنم چکنم های زنده گانی نواخت
    نواخت با سر انگشتان منتظرم
    زدم
    زدم
    زدم
    بر دف زدم


    گلی امیراصلانی
    1389/10/11


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. #24
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    تابلوی زیبایی ، در روبروی من بر روی دیوار است پر از میوه و گل های زیبا ولی میوه ها از قاب تابلو بسوی من سرازیر شده اند دو گیلاس درشت و خوش رنگ را آویز گوشم قرار داده ام با یک سیب در دستم که بسوی تو می آیم و این یعنی بسوی زندگی رفتن گلی امیراصلانی 1380/11/13


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  5. #25
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    یوسف آباد قدیم خیابان مدبر کوچه ی بیست و هفتم پلاک کودکی و بی خبری کودکی و بی خبری کودکی و بی خبری ولی اکنون ولی اکنون چه بگویم که نگویم بهتر است گلی امیراصلانی


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  6. #26
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    چه چیزی کم است؟ این خانه چیز هایی کم دارد یک یار یک شریک ، تا دیگر در بدر بدنبال همزبان نگردی... چراغ محبت در اطاق خاموش است ، اگر هم روشن خیلی کم سو کم سوی کم سو... خوشا آن دمی که این چراغ ، به نور " عشق " روشن شود تا دیگر از هر کسی گدایی محبت نکنی... این بالکن ، چیزی کم دارد آشیانه ایی شاید برای کبوتری تنها ، تنهاتر از من و تو ... خانه ای کوچک ، ساخته از چوب با سقفی شیب دار، آب دان و ظرفی برای نان و دان... این حجم بزرگ پر از قوطی کبریت ها باز هم چیزی کم دارد ، حیاطی پر از گل دار و درخت و چمنی سبز سبز سبز... بر روی چمن برای گنجشکهای شاد و زیبا ، مشت مشت دانه بپاشی تا با زبان خودشان برایت دعا کنند ... و به آوازی دسته جمعی سکوت سنگینت را بشکنند ، و بعد می دانی چه چیزی کم داری؟ گل شقایق همیشه عاشق گل خورشیدی همیشه تا بان گل همیشه بهار، تا برایت عشق و دوستی و زندگی ارمغان آورند... زمستان ۸۶ گلی امیر اصلانی


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








صفحه 3 از 3 نخستنخست 123

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/