ورای این همه جنگل و دریا


عاشقم ، عاشق
عاشق جنگل ، دریا و شالی زار
و کلبه ای که دو پنجره ی بزرگ دارد
یکی گشوده رو به گستره ی آبی دریا و آسمان
با تابلویی که این چشم انداز را بتصویر کشیده است بر روی دیوار
و دیگر پنجره - رو به کوه های بلند پر از جنگل
میزی با انبوهی از سپید کاغذ هایی در انتظار سیاه شدن با جوهر عشق
که از انگشتان بی قرارم تراوش می کند ،
در میانه ی کلبه - ننویی که خواب هایم را با تاب خوردن ، شفاف تر خواهم دید.

عاشقم ، عاشق
عاشق رقص باد و مه در لابلای درختان و شالی زار ها
شبنم هایی مروارید گون - که بر روی پوست تب دارم می نشینند سحر گاهان
رد ژاله ها بر گلوگاهم - زنجیری با قلبی سرخ را پذیراست
بوی خاک - بوی نم - بوی کنده ی سوخته - بوی چمن زار و بوی زمین
بوته های گل رز با غنچه هایی باز به چندین رنگ - عطر مست کننده ای
که در منخرینم می پیچد.

چه روز خوبی ست امروز
ولی چون سهراب نگرانم مبادا اندوهی سر رسد از پس کوه
هیچ ، می کند عاشقی قلبی را روی درخت.

عاشقم ، عاشق
عاشق نوا و آوا
رنگین کمان - هفت رنگش را به گستره ی سبز جنگل بخشیده است ،
زیباترین ترانه ، صدای امواج و مرغان دریای ست
قلم موی نقاشی - نت های این موسیقی را ترکیب بندی می کنند
سنجاقک ها در هوا می رقصند
صدای بال های کوچکشان با آوار جیر جیرک ها - هم سرایی دارد
خزر این سمفونی را رهبری می کند و گل های آفتاب گردان ،
همه ی این موسیقی را ، هورا می کشند.

عاشقم ، عاشق
عاشق شعری که نهفته در این طبیعت است
آرایش صدف ها روی ماسه ها
برق دانه های ریز شن - چشمم را به میهمانی آفتاب می برند ،
خورشید طلایه هایش را بر گستره ی خزر پاشانیده است
ریزه های باران - بر تمامی این زیبایی ها ، سلام می کنند ،
چترم را بسته ام - زبر باران بدون چتر شعر باید گفت.

فنجان چایم را از روی بزرگترین شبنم بر می دارم
قندم - عسل زنبور ها
و دود سیگارم با مه کوه ها - هم آغوشی می کند
قلبم را اگر بازش کنی
آهنگ زیبایی خواهی شنید که پروانه ها را در هوا
با رنگین بال هایشان برقص در می آورد
تنهاییم را با این بهشت ، قسمت کرده ام
تنها حضور گرم تو را کم دارم
و تو در آسمان ها هستی
ورای این همه دریا و جنگل
ورای این همه جنگل و دریا