دیواره
عشق تا بر دل بیچاره فروریختنی است
دل اگر کوه به یکباره فروریختنی است
خشت بر خشت برای چه به هم بگذارم
من که می دانم دیواره فروریختنی است
آسمانی شدن از خاک بریدن می خواست
بی سبب نیست که فواره فروریختنی است
از زلیخای درونت بگریز ای یوسف
شرم این پیرهن پاره فروریختنی است
هنر آن است که عکس تو بیفتد در ماه
ماه در آب که همواره فروریختنی است
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)