"در اقليت بودن، تنها بودن نيست
چه بسا گروهي اندک
که بر بسياران غلبه کردند"
اين چند سطر زينت بخش پشت جلد کتاب "اقليت" است که "سوره مهر" چاپ دوم به بعد آن را به عنوان اول ناشر در سال 1387 با طرح جلدي متفاوت و گيرا، همراه با صفحه آرايي جذاب در شمارگان 2500 نسخه به بازار عرضه کرده است.
در چاپ دوم "اقليت" نظري تغييراتي هم در شعرهايش داده است، گاهي با کلمه اي، گاهي مصرعي و گاهي با افزودن يا کاستن بيتي.
"اقليت" يکي از مجموعه هاي متفاوتي است که در چند ساله اخير توانسته جاني به آيينه غبار گرفته بازار کتاب به خصوص در حيطه شعر و شاعري ببخشد، هرچند عده اي بر اين باورند که "اقليت" نتوانسته به هيچ روي روند منطقي شعر نظري باشد و استدلالشان هم بر اين است که "گريه هاي امپراتور" در همه ابعاد از "اقليت" موفقتر بوده است و به گمان اين دوستان "اقليت" انتظار مخاطب از فاضل نظري را برآورده نکرده است. در پي رد اين مدعا بانگاهي بي طرف خواسته ام تا در مقابل اين تلقي ها و برخوردهاي احساسي و سطحي به بررسي عناصر شعر در "اقليت" بپردازم. به همين خاطر با بررسي پنج عنصر اصلي شعر به تحليل ديدگاه هاي موجود مي پردازيم.
پنج عنصر اصلي شعر عبارتنداز: 1- عاطفه، 2- تخليل، 3- زبان، 4- آهنگ،
حال ضمن شرح مختصري از هر کدام جهت جلوگيري از اطناب تنها به مثالي يا چند مثال از "اقليت" بسنده مي کنيم.
عاطفه: عاطفه يا احساس زمينه دروني و معنوي شعر است، به اعتبار کيفيت برخورد شاعر با دنياي خارج و اتفاقات پيرامونش، عاطفه شاعر شکل مي گيرد و به نوعي مي توان گفت جهان بيني انسانها ناشي از عاطفه آنهاست.
نوع عواطف هرکس سايه اي از "من" اوست. "من"ها به سه دسته تقسيم مي شوند:
بي گمان مهمترين عنصر شعر که بايد چهار عنصر ديگر شعر در خدمت آن باشند، همين عنصر عاطفه است که زندگي و حيات انساني را در صور مختلف خود ترسيم مي کند. پس بايد اين عنصر بر عناصر ديگر فرمانروا باشد و در حقيقت زيربناي يک شعر، عنصر احساس است و به قولي "شعر چيزي نيست مگر تصويري از حيات"، حال اين تصويرخواه بي واسطه بيان شود، خواه در لفافه. و بايد گفت که شعر بي عاطفه شعري از درون تهي و در حقيقت شعري مرده است و هر قدر هم که عناصر ديگر در آن چشمگير باشند نمي توانند جاي عاطفه را که حکم جان وروح توامان شعر را دارد پر کنند و همين عنصر عاطفه است که شعر را از نظم تفکيک مي جکند.
اينک چند مثال از عاطفه يا احساس که به صورت تصادفي و با يک بار تورق کردن انتخاب شده با نگرش به "من بشري" در "اقليت" که زندگي را از زاويه هاي مختلف تماشا کرده است:
بين ماهي هاي اقيانوس و ماهي هاي تنگ/هيچ فرقي نيست وقتي چاره اي جز آب نيست-خواب ص 21
خيانت قصه تلخي است، اما از که مي نالم!!/خودم پرورده بودم در حواريون يهودا را-يهودا ص 25
مگذار از ابريشم من حله ببافند-در پيله من حسرت پروانه شدن بود-حله ص 45
حال اگر با نگاهي خاص و با رويکرد معناگرا به شعرها نگاه شود مي بينيم که بدون اغراق بيت هاي مجموعه قابليت مثال شدن را دارند که دقيقتر و گوياتر از اين مثالها نيز مي توانند باشند.
ب) اما "تخيل": در تعريف تخيل گفته اند که کوششي است که ذهن هنرمند در کشف روابط پنهاني اشيا» دارد.
در واقع تخيل همان نيرويي است که به شاعر امکان مي دهد ميان مفاهيم و اشيا» ارتباط برقرار کند و چيزي را که پيش از او ديگري نيافته دريابد. بر اثر همين عامل يا عنصر تخيل است که مي توان در شعر چيزهايي را ديد که در عالم خارج مصداق ندارد. در اينجاست که تصورات کودکان از دنياي اشيا» و هنرمندان تا حدودي به هم نزديک مي شود.
در کل "صورخيال" ماحصل تخيلاند مثل انواع تشبيهات، استعارات، مجازها و... و ناگفته پيداست که صورخيال هيچ گاه به بن بست نمي رسند و به اندازه وسعت جهان موجود و دنياي ذهني انسانها گستردگي دارد و همين تخيل مرز و نشانه تمايز شاعر با ديگران است و هرچه تخيل عاطفي تر باشد ارزشمندتر مي شود.
(قامتم هر قدر رعناتر شود، خورشيد و ماه /سايه ام را بيشتر بر خاک صحرا مي کشند- "دنيا ص 63")،
(شرک موري بود بر سنگ سياهي در شبي/چشم هاي ما فقط رنج تماشا مي کشند- "همان")
( خلق مي گويند ابري تيره در پيراهني است/ شايد ايشان راست مي گويند، شايد شاعرم-گريز ص 65)
(مقصد خورشيد شام تار مبادا (اشاره به بردن سر سيدالشهدا برنيزه به شام)-مقصد خورشيد و شام تار ص 71)
(در شب باران به خاک ريخته گاهي/ بوسه ابري که دل سپرده به ماهي- سرنوشت ص 77)
در حقيقت مي توان گفت که در تمام شعرهاي کتاب از تشبيه و استعاره گرفته تا بسياري صناعات ديگر که در اکثريت غالب شعر جوان امروز به دليل ناآشنايي يا ناتواني شاعران کم کاربرد شده است را مي توان يافت پس مي بينيم که تخيل در شعر نظري حکم باران در بهار را دارد.
ج) زبان: در حقيقت زبان ظرف بيان عاطفه و خيال است و تنها با زبان مي توان عاطفه و خيال را بروز داد، به همين سبب است که زبان يکي از عناصر بسيار مهم در شعر محسوب مي شود. بديهي است که زبان امري ثابت و منجمد نيست و از آنجا که شعر با زبان رابطه مستقيمي دارد تکرار انديشه گذشتگان با همان زبان به تنهايي يا غوطهور شدن در زباني نامانوس، سبب فاصله گرفتن شعر از مردم و مخاطب مي شود و همين جاست که به گفته دکتر کدکني مي توان لقب "کاريکاتور شعر" را به اين اشعار داد و براي ناکار آمدي شعر يک شاعر همين بس که با عدم اقبال مخاطبان مواجه شود.
البته ذکر اين نکته ضروري است که زبان با همه پويايي در برابر واقعيت ايستا و محدود مي شود. براي مصداق هم مي توان به اصواتي اشاره کرد که تابعيت نوشتاري ندارند و از سويي بسياري ازحس ها را هم با هيچ کلمه اي نمي توان بيان کرد و ...
برگرفته از وبلاگ طرفداران فاضل نظری 5- شکل. 1- "من"هاي فردي و شخصي: به طور مثال زندان سروده هاي "مسعود سعد سلمان" که کاملا شخصي اند. 2- "من"هاي اجتماعي: شاعر مجموعه اي از هم سرنوشت هاي خود را در يک مقطع زماني و مکاني معين در نظر دارد و اگر شاعر "من" مي گويد منظور از شخص خودش نيست. مثل شاعران مشروطه خواه . 3- "من" هاي بشري و انساني: که از مرز محدود مکان و زمان، فراتر مي رود. در اينجاست که براي شاعر سرنوشت انسان و مشکلات حيات انساني اهميت دارد و شاعر دغدغه چگونه بودن و چگونه رفتن را دارد. شايد دراين دايره شاعران پارسي گوي بسياري باشند اما آناني که به مرکز دايره نزديکترند انگشت شمارند و به طور مثال مي توان سعدي و خيام و حافظ و مولوي و چندين تن ديگر را نام برد. مبناي تفکري کتاب "اقليت" يا بهتر بگوييم فاضل نظري نيز در اين دايره قرار دارد. 1- فردي، 2- اجتماعي و 3- بشري و انساني
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)