م.مؤدب پور به قدر كافی خوانندگانش را گیج كرده. هنوز كسی نمی داند او چند سالش است، چه قیافه ای دارد و اصلا زن است یا مرد.
6 رمان به اسم م.مؤدب پور چاپ شده و 3 كتاب دیگر به اسم ماندا معینی كه البته در كنارش یك پرانتز بازشده و نوشته شده(مؤدب پور(
این ماجرا یك جوری آدم رابه شك می اندازدكه م حرف اول مانداست و مؤدب پور یك فامیلی برای رد گم كنی و م.مؤدب پور یك زن خانه دار است.
ولی با وجود این هستند كسانی كه شخص م.مؤدب پور را دیده اند. مردی خوش تیپ با موهی جو گندمی كه همراه همسرش این طرف و آن طرف می رود . نام همسرش ماندا معینی است و نام خودش سیدمرتضی ؛ مرتضی مؤدب پور مشهور به م.مؤدب پور .
مؤدب پور دوست ندارد كسی بداند چند سالش است و با اصرار از ناشرانش می خواهد كه فیپی كتاب را كه سال تولدش در آن ذكر شده در ابتدی كتاب چاپ نكنند . به هر حال، او متولد 1337 است و اولین كتابش پریچهر در سال 1378 چاپ شد.
لحن محاوره ای كه مؤدب پور در دیالوگ نویسی داشت به نوعی شكستن روش كلاسیك دیالوگ نویسی بری عامه پسندها بود و این ، خودش یك ریسك به حساب می آمد . اما بالاخره ، ناشر قبول كرد كه كتاب را چاپ كند.
او برای این كار 2 دلیل داشت ؛ اینكه مؤدب پور سود چندانی از چاپ اول كتابش نمی خواست و مهم تر اینكه مؤدب پور همسایه دفتر انتشارات شادان بود و مدیر انتشارات نمی خواست روی همسیه را زمین بزند . با این وجود ، مؤدب پور با آن رمان به موفقیت رسید تا همه بر سر اینكه همسایگی با دفتر انتشارات یكی از فاكتورهای نویسنده شدن او بود، توافق كنند!
پس از آن اتفاق كه در سال 1378 در دفتر انتشاراتی افتاد، مؤدب پور 6 رمان نوشت. او برخلاف باقی عامه پسندها كه با بازی با لغات عشق و امید و فرجام به نام كتاب شان می رسند ، نام های دخترانه را برای كتاب هایش انتخاب می كند: یاسمین ، یلدا ، شیرین ، ركسانا ، پریچهر و گندم .
البته در ین بین چند كتاب هم با نام ماندانا معینی چاپ شد كه در كنار آن اسم نوشته شده بود: (مؤدب پور). كژال و دریا از این كتاب ها هستند كه هنوز كسی نمی داند مؤدب پور آنها را به نام همسرش نوشته یا اینكه واقعا خانمش هم نویسنده شده.
او به سبك سنتی عامه پسند نویس ها پی درد دل دختران و پسران شكست خورده می نشیند و داستان زندگی آنها را رمان می كند.
او ساكن محله گیشی تهران است و تنها اطلاعاتی كه از او به بیرون درز كرده ، چیزهای پیش پا افتاده ای است؛ مثل ینكه اتومبیل شخصی اش پرشیاست، یك فرزند 19 ساله دارد و منزلش در گیشا 3 خوابه است.
با وجود این او هنوز از گفتن اینكه پیش از سال۱۳۸۰ و نویسندگی چه كاری می كرده ، فرار می كند. انگار او از زندگی گذشته خود فراری است كه به كسی شغل سابق خود را نمی گوید .
فقط به گفتن شغل آزاد قناعت می كند و البته حرفی از تحصیلاتش نمی زند ؛ هرچند مدت هاست دهان به دهان می چرخد كه او حتی دیپلم هم ندارد . او برای اینكه این که اسرار فاش نشود با هیچ خبرنگاری گفت و گو نمی كند . شاید می ترسد كه در این گفت و گوهای كوتاه ، سؤال ها به گذشته مبهم او برگردد .
او خودش را ممنوع المصاحبه می داند و معلوم نیست كه برای فرار از گفت و گو با خبرنگاران خودش را ممنوع المصاحبه كرده یا آن طور كه خودش ادعا می كند ده نمكی و دولت با او بد هستند . مؤدب پور خودش اصلا اهل كتاب نیست .
او حتی رمان من او نوشته رضا امیرخانی را هم قبول ندارد و می گوید این كتاب محتوا ندارد . در حال حاضر چاپ هر 6 رمان او در بازار كتاب به پایان رسیده و همگی برای تجدید چاپ منتظر مجوز جدید هستند . حتی با اینكه ناشرش از او خواسته بعضی از بخش های رمان را بزند ، او روی كارش تعصب دارد و به این قضیه تن نمی دهد.
چند ماهی است مؤدب پور خودش را در خانه حبس كرده و حتی خریدهای ضروری و روزمره را مغازه داران محل برایش به طبقه سوم می آورند. مدتی است او دیگر در فرعی های گیشا قدم نمی زند . كسی نمی داند ، شاید دنبال سوژه رمان بعدی اش می گردد.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)