صفحه 14 از 15 نخستنخست ... 4101112131415 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 131 تا 140 , از مجموع 150

موضوع: شعر هاي تنهايي

  1. #131
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    شکسته و پر بسته کنج قفس نشسته بودو نگاهي به آسمون آبي،

    به چه مي انديشيد به فردا يا به آزادي

    غم در چشمانش همچو برقي بيرون مي زد ,

    به چه نگاه مي کرد به آسمان آبي يا بالاتر

    کنج قفس تنهايي خويش همه را از خود رانده بود و تک و تنها

    نشسته بودبه چه نگاه مي کرد اين چنين نگران به دنبال چه بود

    سکوت تنهاييش را فقط با نگاهي مي شکست

    آري اين عشق بود که سکوتش را مي شکست

    وناله تنهايي از کنج قفس بيرون مي زد

    تنهايي ...


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. #132
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    زنده بودنم را جشن میگیرم

    با لمس انگشتان سرنوشت

    و بوسه های شیرین باد


    پوست می اندازم

    ...


    بزرگ شده ام

    ...


    آن روزها گذشت

    و من دیگر نمی خواهم از بهاری حرف بزنم که ابتدای ویرانی و درد بود

    و آغوشی که همیشه برای خستگی هایم تنگ بود


    آن روزها گذشت

    و عشق

    مثل یک ظرف استفراغ

    از کنار لثه های شهوانی منتظر ، به پیشگاه خلسهء اتمام می رود


    دردهایم را عاشقانه در آغوش میکشم

    پیشانی سرد شکست هایم را آرام میبوسم

    پاهايم را بر سنگفرش خيابان ميكشم


    ديگر نميشود

    نمی شود زير این آسمان تار

    دستهایم را در جيب هایت فرو بری


    و برایم آواز بخوانی

    ....

    ....

    میخواهم رویای سیب ها را بخوابم

    و دور شوم از هیاهوی این گورستان


    فوووووو

    وووو

    ت

    .

    .

    شمعها را فوت میکنم

    .

    .


    نه سایه ها ماندنی ست

    و نه شمع ها

    ..

    .

    نووووووو

    ووو

    ش

    .

    آخرین جرعه را مینوشم


    در سکوت تلخ ثانیه ها

    خاطرات ترك خورده ات را چال ميكنم

    بی زدن پلکی

    به یادهایت چشم دوخته ام

    به یاد تو

    که با سوزش مرگباری

    برای همیشه

    از شکاف سینه ام

    به یغما میرود
    ......
    ....
    ...
    می خندم

    تلخ تر از همیشه

    بخاطر حقیقت

    که می بینم اش

    بهتر از همیشه !
    ...


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  3. #133
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    با تمام وجود صدایت می کنم ، صدایت می کنم تا نگاهم کنی ،

    نگاهم کنی تا چشمان پر از اشکم را ببینی ، اشکهایم را ببینی تا دلت

    برایم بسوزدتا یک لحظه بیشتر کنارم بمانی ، آن وقت از ته دل فریاد خواهم زد

    و به تو خواهم گفت صادقانه دوستت دارم آن وقت شاید دیگر هرگز تنهایم نگذاری

    هرگز ... :?


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. #134
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    خداحافظ پنجره ی من
    که تنها تو به حرف های دل خسته ام گوش می دهی
    خداحافظ ستاره ای که هرگز نورت را ندیدم
    وخداحافظ ای اشک های بی گناه
    من رفتم می روم جایز نیست
    می روم تا پیدا کنم ان حقیقتی را که مرا باز می گرداند ...شاید!
    شاید تو ندانی دستی را که در دستم بود ...هرگز باور نکردم
    و صدایش را
    غبار جاده ها را چه کسی انکار کرد
    و ندانسته گفت و ندانسته خندید و ندانسته رفت
    که هنوز زیر سنگینی نگاه هوس امیزش بیدار شده و به خواب می روم
    و چه کسی گفت که مرگ را دوست ندارد
    در حالی که مرده بود
    و چه کسی اشکهای جا مانده از زمان مرا به جدایی هدیه کرد
    هنوزمی توان گفت که گنگ است صدای نفسهایش
    هنوزمی توان فکر کرد که امیدی هست... امیدی هست... امیدی هست
    هیچ پژواکی نیست صدای قدم هایم را
    به سکوت ویرانی من گوش کن
    دریا ارام است...
    و خبری نیست از امواج طولانی بی فکر
    همه خوابیده اند
    ای کاش شب بود
    انگاه بیداریشان را باور نمی کردم
    و قایقی را که می اید و دل می برد
    و می گذرد بدون تأمل
    که چرا هیچ قایق دیگری در دریا نیست
    که چقدر تنها شده است
    چرا بغضم را فرو دهم؟ چرا؟
    بخاطر سنگ های اسمانی
    یا تابلوی نقاشی گرانقیمت در موزه ی فرانسه
    یا بخاطر سهراب و اشعارش
    بخاطر هیچ کدام زندگی نمی کنم
    بخاطر هیچ کدام هم نمی میرم
    بغض من می خواهد ازاد باشد
    و دوست دارد سایبان چشمانی باشد که هیچ گاه درکش نکردند
    که هیچ گاه دوستش نداشتند
    چقدر هوا سرد است
    من می ترسم
    می ترسم از ابلیسی که می گوید فرشته است
    و از فردا و فردا ها
    می ترسم...می ترسم...
    کدامین قلب را باور کرده ای که حالا تو را باور کنند؟
    شبهای من همیشه بی ستاره است...
    اسمانت پر ستاره باد!
    نباید اشک بریزم...!
    نباید بغض کنم...!
    و نباید لبخند بزنم...!
    شمعی در باد را چه سود
    شمعی در باد را چه سود....
    شیوا را رها کنید
    از زنجیر هایتان
    از قفس هایتان
    چاره ای نیست ای دوست
    باید درخت بمانی!
    باید درخت بمانی


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  5. #135
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    دلم گرفته از اين روزگارِ دلتنگی، گرفته اند دلم را به کارِ دلتنگی. دلم دوباره در انبوه خستگی ها ماند، گرفت آينه ام را غبارِ دلتنگی. شکست پشتِ من از داغِ بی تو بودنها ؛ به روی شانه دل

    ماند بارِ دلتنگی. درون هاله ای از اشک مانده سرگردان؛ نگاه خسته من در مدار دلتنگی. از آن زمان که تو از پيش من رفتی ، نشسته ام من و دل کنار دل تنگي


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  6. #136
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    بی تو هیچم به خدا بنشین پیش دل من بنشین
    قدر این سینه پر مهر بدان در دل خسته بمان
    منم و خانه ویرانه دل
    بی تفاوت مگذر از در میخانه دل
    این نفسها به خدا ارزان نیست
    بر نمی گردد هیچ...........
    قدرم امروز بدان
    که به دام تو اسیرم ای دوست
    شاید امروز چو بگذشت نباشم فردا
    آه شاید که نبینی دگرم.........


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  7. #137
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    تنها ای دل نشین ترین و مهربانترین مصاحب لحظه های سخت و سنگین تورا دوست دارم

    چرا که تنها با توست که میتوان از مرز اسارتها گریخت و با سکوت چشم و دل همنشین شد.

    با لحظه های با تو بودن به راحتی میتوان از رنگ و روی زندگی به سرزمین رویاهاو شقایقها

    گریخت.

    بیا با هم صندوقچه دلمان را باز کنیم و شادی حبس شده در را چون پرنده ای آزاد و رها به

    پرواز در آوریم .

    بیا خارهای کینه را ریشه کن کرده و تخم امید و مهربانی را بر گوشه گوشه جانمان بپاشیم.

    بیا با هم در قلمرو خورشید گام برداریم و تصویر زیبای آرزویمان را در آئینه صاف افق نظاره گر

    باشیم.


    اگر روزگار بی رحم است تو مهربان باش


    اگر آفتاب میسوزاند تو سایبان باش


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  8. #138
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    تو اگر باز کني پنجره اي سمت دلت
    ميتوان گفت که من چلچله لال توام
    مثل يک پوپک سرمازده در بارش برف
    سخت محتاج به گرماي پر و بال توام . . .


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  9. #139
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    زندگی فاصله ی چشم تو تا چشم من است

    تا مرا می نگری

    می روم تا بسرایم غزلی دیگر را

    غزلی از شب عشق

    غزلی از دل یک بلبل مست

    که در این آتش سوخت

    آتش چشم نگاه گل سبز

    که به اندازه ی خورشید تمنا گرم است.

    تو و تنهایی و من یکرنگیم

    همه از فاصله ها رنگ شدیم

    از زمانی که به مهتاب،سخن ها گفتیم

    در دل تیره ی شب

    در پس پنجره شبرنگ شدیم

    من تمنای تو را زار زدم

    آسمان از غم من ابری شد

    اما نگریست

    شاید او از لبه ی رسوایی،مثل من می ترسد

    کاش بارانی می شد

    آسمان دل من!


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  10. #140
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    این منم آن پسر تنهای زار
    یک مرد آواره در شبهای تار

    یادگار زخم های بی کسی
    قهرمان قصه ی دلواپسی

    آسمانم بی تو مهتابی نداشت
    سجده ام مقصود ومحرابی نداشت

    ماه،تنها مونس این سینه بود
    شاهد اشکم فقط آینه بود

    مونسم هر شب امیدی تازه بود
    شوق این امید بی اندازه بود

    مه جبینی یک شب ازره می رسد
    تک تک غم های من را می خرد

    رنگ وبوی ناشکیبی داشتم
    حال دلگیر وغریبی داشتم


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








صفحه 14 از 15 نخستنخست ... 4101112131415 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/