صفحه 37 از 68 نخستنخست ... 2733343536373839404147 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 361 تا 370 , از مجموع 680

موضوع: •°•(¯`·._ متن ها و شعرهای عاشقانه _.·´¯)•°•

  1. #361
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    دانی از زندگی چه میخواهم
    من تو باشم تو،پای تا سر تو
    زندگی گر هزار باره بود
    بار دیگر تو،بار دیگر تو


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. #362
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    شاه دلم گدا مکش ، من شده ام گداي تو


    گر چه ستم کني به من،جان و تنم فداي تو


    مهر تو از وجود من ، با غم دل نمي رود


    مهر منت به دل نشد ، هر چه کنم براي تو


    از همه کس گذر کنم ، از تو گذر نمي شود


    مشکل تو وفاي من ، مشکل من جفاي تو


    کن نظري که تشنه ام ، بهر وصال عشق تو


    من نکنم نظر به کس ، جز رخ دلرباي تو


    جان من و جهان من ، روي سپيد تو شدست


    عاقبتم چنين شود ، مرگ من و بقاي تو


    از تو برآيد از دلم ، هر نفس و تنفسم


    من نروم ز کوي تو ، تا که شوم فناي تو


    دست ز تو نمي کشم ، تا که وصال من دهي


    هر چه کني بکن به من ، راضي ام از رضاي تو



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  3. #363
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    نرسد گوش کسي ناله و فرياد مرا


    مي رود در همه عالم همه شب داد مرا


    هرگز از ياد من اي يار نرفتي ، هرگز


    اي دريغ از تو که هرگز نکني ياد مرا


    در جهان خوب وبد و شادي و غم در گذر است


    از غمت گشت فنا پايه و بنياد مرا


    بي کس و خسته و تنها و پريشان حالم


    مي برد نيمه شبي سوي خدا،باد مرا


    برو اي ياد کهن يار و مرا تنها کن


    ياد ياران قديمي نکند شاد مرا


    روزگاري است که در بند غمت در بندم


    مرگ مي آيد و روزي کند آزاد مرا


    من و پايان جدايي ز غمت نيست اميد


    عشق کوهي دگر از درد فرستاد مرا



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. #364
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    مي دهد باد شمالي نفس و بوي وصال


    زودتر ، زودتر از پيش بوز باد شمال


    آمد ايٌام بهاران و گل و سبزه دميد


    دارم اميد به ديدار تو و روز وصال


    در جهاني که اساسش همه سست است و خراب


    وصل آن دلبر طناز و نکو نيست محال


    فصل وصل است و مرا درد فراق است هنوز


    بوده تنها دل ديوانه ي من در همه حال


    شهر خاموش دلم شاهد شور است و نشاط


    شوق دارد که گريزد ز غم و درد وخيال


    من نبودم که تو بودي به جهان يار مرا


    در همه خلق منم بهر وفا بر تو مثال


    آسمان صاف و جهان نغمه ي ديدن خواند


    مده از دست چنين فرصت ديدار زلال



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  5. #365
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    من شريکم با دلم در قتل شب


    دستم آلوده به خون شد بي سبب

    نيمه شب کشتيم شب را از هوس

    رفت از جان ، دانش و علم و ادب

    طفل شب گريان شد از مرگ پدر

    فحش دادم طفل شب را زير لب

    کس نفهميد اين جنايت جز عسس

    داد لو ما را به حاکم ، بي نسب

    شاکي از دستم شده خورشيد و ماه

    آسمان هم جان ز من خواهد طلب

    سوختم در بند و زندان ، اي دريغ

    حاصل قتلم شده کابوس و تب

    حکم ما اعدام شد در زير نور

    ظهر روز اول از ماه رجب

    خسته از تکرار تاريکي شديم

    از براي روشني کشتيم شب




    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  6. #366
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    امشب از درد جدايي به لب آمد جانم


    غزل مرگ در آغوش اجل مي خوانم


    سينه ام تنگ و گلو بغض غريبي دارد


    يا رب از کار دل و دهر و فلک حيرانم


    شب پايان من است امشب و ايام فراق


    به جهنم روم از آتش عشقش ، دانم


    من اسير لب و لعل و خط و خالش گشتم


    نرود ياد من از ياد که جاويدانم


    فتنه ي عشق گريبان من خسته گرفت


    مست چشم و نگهش سست نمود ايمانم


    سخن تلخ مکن از تلخي هجران باشد


    منم امروز که از دست دلم ويرانم


    دوستانم همه رفتند و منم خواهم رفت


    که مرا چند صباحي به جهان مهمانم


    هاديا ، پند رفيقان همه از خوبي نيست


    چه بسا دوست که شاد است از اين پايانم




    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  7. #367
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    بخت آنم نبود تا که زنم بوسه به پايت


    غير جان هيچ ندارم که دهم بهر جفايت


    با همه جور و جفا بيش تر از پيش تو خواهم


    به اميدي که ببينم به يکي روز وفايت


    پادشاه دل ديوانه ي من بودي و هستي


    شاه دل کن نظري بر من ديوانه گدايت


    جان به قرباني چشمان سياهت کنم امشب


    جان و انديشه و عمر و تن و مالم به فدايت


    شکر بسيار بر اين بخت که در بند تو هستم


    هرگز از دست تو و بخت بدم نيست شکايت


    در تب عشق و غمت سوختم و هيچ نگفتم


    وقت آنست که گويم ز فراق تو حکايت


    بختم از چشم سياه تو سيه تر شده ، جانا


    جان من باشي و جان مي دهم از بهر رضايت


    هاديا ، بيشتر از خلق جهان عاشق يارم


    مي رسد هجر من و دوست ، نهايت به نهايت




    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  8. #368
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    رخساره همچو برگ خزان شد ز هجر يار


    هجران بلاي جان شد و اندوه روزگار


    خوابم نمي برد ز فراق نگاه دوست


    دردم نهان و اشک دو چشمانم آشکار


    در ديدگان خون شده ام نقش فراق بين


    اشکم روان و ديده چو دريا و غم کنار


    خواهم کنم فداي تو اي دوست ، جان خويش


    در جان من خيال جمال تو يادگار


    تعبير عشق را چو نداني ، مگو سخن


    عاقل هميشه هست شکيبا و بردبار


    تن شد نحيف و جان به لب آمد ز هجر دوست


    خواهم روم به باغ وصالش در اين بهار


    نوميد شد دلم ز وصال کهن نگار


    طي شد تمام عمر و جواني در انتظار


    هادي در اشتباه جواني شدي فنا


    اينک غم است در دل ديوانه پايدار



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  9. #369
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    پخته ي عشق شدم گر چه شدم خام خيال


    هر خيالي قدمي بود ، رسد دل به وصال


    کار دنيا همه نابودي و رفتن باشد


    عجب اين است ندارد غم عشق تو زوال


    پير گشتم به جواني بسم اندوه تو بود


    غم دوري ز تو و آن لب و زلف و خط و خال


    طفل شب با من و دل يکسره اشکش جاري


    من و شب ساکت و خاموش و پر از شورش و قال


    کودکان غرق نشاطند و منم غرق عزا


    عمرم اول به عزا رفت و سپس هم به ملال


    نرود چشم به خواب از غم آن ماه منير


    سيل باران شد و در ديده ي من آب زلال


    در جهان خلق همه در پي جاهند و جلال


    من نخواهم ز جهان،حشمت و اين جاه و جلال


    ناله از دوست روا نيست در اين عشق ، ولي


    هاديا ، بخت تو اين است به دنيا و بنال


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  10. #370
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    به ميان چمن و دشت ، دل خويش بريم


    ما که عمري است در اين کوچه ي غم بي بصريم


    چشم ديدار عزيزان ز غم دوست گريست


    فصل باران نگاه است و همه بي خبريم


    ما نبوديم گرفتار جوانان جهان


    پا نهاديم به دنياي تو و در خطريم


    شاه دوران تو و درويش زمان من باشم


    شاد باشم که نهايت من و تو رهگذريم


    نيست باقي شه و درويش در اين دهر گران


    هر دو با هم به سرايي باقي همسفريم


    همگان بر سر آنند هنرمند شوند


    شاد و خرسند از اينيم که ما بي هنريم


    ميوه و بار نخواهيد از اين شاخه درخت


    ما چو سرويم و در اين باغ و چمن بي ثمريم


    در گشودي که گشايي غم ديرين ، ما را


    من و هادي دگر از قافله غم به دريم



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








صفحه 37 از 68 نخستنخست ... 2733343536373839404147 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/