فهيمه رحيمي در طول 17سال نويسندگي اش، 2 مصاحبه مفصل بيشتر نكرده است. يكي در سال 76 با مجله زنان و يكي هم در سال 85 با روزنامه كارگزاران.
هر دوي اين مصاحبه ها يك ويژگي مشترك دارند؛ مقدمه اي طولاني دارند و در آن مصاحبه كنندگان شرح مي دهند كه با چه مشقتي توانسته اند رحيمي را گير بياورند و پس از اينكه رحيمي بارها قرار مصاحبه اش را عقب مي انداخته است، بالاخره موفق به مصاحبه با او شده اند.
در واقع، به هيچ وجه كار سختي نيست كه از رحيمي تصوير نويسنده اي بسيار مشهور و بسيار منزوي مثل جي.دي سالينجر آمريكايي بسازيم؛ رحيمي از مصاحبه گريزان است و به ندرت مقابل دوربين مجلات حاضر مي شود و و قتي هم كه مطبوعات از او درخواست عكس مي كنند، كلي عكس پرسنلي حاضر و آماده براي فرستادن دارد. پاي تلفن به سختي قابل دسترسي است و در خيلي مواقع دخترش تلفن هايش را پاسخ مي دهد.
فهرستي كه پارسال وزارت ارشاد از پرفروش ترين رمان هاي بعداز انقلاب ارائه كرد بار ديگر يادآوري كرد كه او چه محبوبيتي ميان خوانندگان فارسي زبان دارد. رحيمي با داشتن 7 كتاب در ميان 47كتاب پرفروش پس از انقلاب، ركورددار آن فهرست بود.
فهيمه رحيمي متولد???? است و در كودكي ساكن خيابان 17 شهريور بوده است. آن طوركه خودش تعريف مي كند نخستين فعاليت ادبي جدي اش نوشتن قطعه اي ادبي با عنوان دلم براي پروانه مي سوزد در 9سالگي بوده است.
اين قطعه آن قدر مورد توجه مادرش( كه خودش انشاءنويس متبحري بوده) و نيز مدير و معلم هاي مدرسه اش قرار مي گيرد كه باعث ايجاد انگيزه در او براي ادامه فعاليت هاي ادبي اش مي شود. او از 13-12سالگي شاهكارهاي ادبيات جهان مثل جنگ و صلح را خوانده است.
كتاب هاي پليسي مثل كتاب هاي مايك هامر و جيمز باند هم در آن دوره پاي ثابت برنامه مطالعاتي او بوده اند. رحيمي در 17 سالگي ازدواج مي كند كه حاصل آن، يك پسر و يك دختر است. دخترش در حال حاضر انتشاراتي دارد (انتشارات آواي چكامه) و كتاب هاي مادرش را منتشر مي كند.
رحيمي در جواني، تجربة خبرنگاري هم داشته است و مدتي به صورت ناپيوسته خبرنگار ورزشي بوده است. در ضمن، از زندگي خصوصي زنان شكست خورده نيز گزارش تهيه مي كرده است؛ احتمالا خيلي از اين گزارش ها، بعدها به صورت منبع الهام او براي نگارش آثار داستاني اش درآمده اند.
رحيمي، تجربه كار در زمينه ادبيات كودكان را هم دارد. به گفتة خودش 23 اثر براي كودكان نوشته كه تا به حال براي چاپ آنها اقدام نكرده است.
او، هم تجربه تحصيل در دانشگاه و هم تجربة تحصيل در حوزه را دارد. برطبق منابع موجود، او در دانشگاه، رشته ادبيات مي خوانده كه البته آن را نيمه كاره رها مي كند. رحيمي دليل نيمه كاره گذاشتن تحصيلات دانشگاهي اش را در مجله زنان بارداري اش اعلام كرده و در روزنامه كارگزاران دليل اين اقدام را جلوگيري شوهرش از تحصيل او به خاطر جو نامناسب دانشگاه ها در پيش از انقلاب دانسته است.
پس از رها كردن دانشگاه، 3سال در حوزه علميه آب منگل(مشايخي) تهران، دروس ديني خوانده كه آن هم به خاطر نقل مكان به كرج نيمه كاره مي ماند. در كرج به عضويت كتابخانة بزرگ آن شهر و حلقه ادبي پروين اعتصامي درمي آيد و همانجاست كه رئيس اين حلقه ادبي و مدير كتابخانه، محمود اقبالي دست نوشته هاي او را مي خواند و او را به بازنويسي و چاپ آنها ترغيب مي كند.
رحيمي با عنوان يك نويسنده تازه كار براي پيدا كردن ناشر دچار دردسرهاي زيادي مي شود. اما بالاخره موفق به انتشار اولين كتابش با عنوان بازگشت به خوشبختي در 1369 مي شود. اين كتاب با حمايت برادران شهبازي (نشر پگاه و نشر چكاوك) چاپ مي شود كه تا سال ها نقش مهمي را در انتشار كتاب هاي او ايفا مي كند.
بازگشت به خوشبختي با استقبالي فراتر از انتظار رو به رو مي شود و باعث تثبيت جايگاه رحيمي به عنوان يك نويسنده عامه پسند مي شود. رحيمي از آن زمان 27رمان ديگر نيز نوشته است.
از زمان چاپ بازگشت به خوشبختي روز به روز بر محبوبيت او اضافه شده است؛ اوج اين محبوبيت در سال هاي ابتدايي دهة 70 بود. رحيمي در حال حاضر هم آن قدر طرفدار دارد كه پاسخ گويي به نامه ها و تماس هاي خوانندگانش روزانه 3-2 ساعت از وقتش را به خود اختصاص مي دهد.
نگارش هر كتاب براي رحيمي به طور متوسط 6ماه زمان مي گيرد. او صبح هاي زود و نيمه شب ها مي نويسد. او معمولا در اتاقي دربسته مي نويسد و هنگام نوشتن در اتاق كارش موسيقي ملايمي در حال پخش است؛
- هرچه در ضبط باشد گوش مي دهم. فقط موزيك باشد.
او اغلب سوژه هايش را از رخدادهاي واقعي مي گيرد. براي نمونه، ماجراي كتاب هاي كوچه باغ يادها و بازگشت به خوشبختي براساس رويدادها و شخصيت هاي حقيقي نوشته شده اند. او براي سوژه يابي به دادگستري هم مراجعه مي كند و گاهي هم به برخي از دوستانش كه مشاورند سر مي زند.
نگارش هر كتاب براي رحيمي به طور متوسط 6ماه زمان مي گيرد. او صبح هاي زود و نيمه شب ها مي نويسد. او معمولا در اتاقي دربسته مي نويسد و هنگام نوشتن در اتاق كارش موسيقي ملايمي در حال پخش است؛
بعد از انتخاب سوژه، نوبت به مرحله تحقيق مي رسد. اين مرحله به تناسب نوع سوژه فرق مي كند. مثلا رحيمي براي نگارش رمان پاييز را فراموش كن به خرم آباد سفر كرده است و همه مكان هاي آن رمان، واقعي اند. رحيمي راجع به شيوة داستان نويسي اش حرف عجيبي مي زند:
- شخصيت هاي داستان هاي من، خودشان سرنوشت شان را تعيين مي كنند. و در جايي ديگر مي گويد: من داستاني دارم كه 3 بار نوشته شده و 3 بار قهرمان خودش خواسته كه به اين حالت زندگي كند.
- واقعيتش اين است كه دست آخر (به قهرمانم) گفتم هر بلايي كه سر خودت مي آوري بياور و قلم را گذاشتم زمين. خيلي وقت ها خواسته ام چهرة پليدي را نشان بدهم ولي مي بينم با روح حساس ايراني اصلا جور در نمي آيد. قهرمان بد داستان در نهايت به خود مي آيد و خوب مي شود؛ اين دست من نيست.
فهيمه رحيمي 2بار به خاطر درخواست خوانندگانش اقدام به دنباله نويسي بر رمان هايش كرده است. او هنگامه را به عنوان دنباله زخم خوردگان تقدير نوشت. به گفته رحيمي خوانندگان آن قدر از سرنوشت تراژيك شخصيت هاي زخم خوردگان تقدير افسرده شده بودند كه او برايشان هنگامه را نوشت و در آن شخصيت هاي زخم خوردگان تقدير را عاقبت به خير كرد. همچنين ماندانا به عنوان دنباله پنجره (محبوب ترين رمان رحيمي از نظر خوانندگان) نوشته شده. رحيمي خودش از ميان آثارش، اتوبوس را به بقيه ترجيح مي دهد.
فهيمه رحيمي در جواني در شب شعرها شعر مي خواند و دوست داشت شاعر شود. اين علاقه به شاعري را از ميان شعرهايي كه لابه لاي رمان هايش مي آورد هم مي شود فهميد.
شاعراني مثل فرخزاد، سهراب سپهري و فريدون مشيري، جزو شعراي محبوب او هستند.
او ضمنا از نبود يك جو سالم براي نقد آثار ادبي عامه پسند ناراضي است و از نظرات منتقدين ادبي سر در نمي آورد: به نظر من هر كتابي خوانندة خودش را دارد. من نويسنده اگر عامه نويسم، اين كار را به هيچ وجه حقير نمي دانم.
فكر نمي كنم كسي كه خيلي جدي مي نويسد از من برتر است... هدف من اين است كه نسل جوان را كتابخوان كنم. همه جا هم گفته ام كه خودم را نويسنده نمي دانم؛ من مادري هستم كه دوست دارم نسل جوانم كتاب بخواند، كتاب ايراني بخواند.
مصاحبه تلگرافي
قرارمصاحبه گذاشتن با خانم فهيمه رحيمي، از سخت ترين كارهاست. او اصلا حاضر به مصاحبه نيست و حتي قرارهاي قطعي مصاحبه را هم در آخرين لحظات به هم مي زند. اين اتفاق، 2 بار براي ما افتاد. حتي يك بار سر قرار حاضر شديم و خانم رحيمي نيامد.
فقط يكي از دفعات كه قرار شد سر فصل سؤالات را برايشان بفرستيم، نامه اي با جواب هاي كوتاه يك خطي در پاسخ به آن سؤال هاي كلي ما فرستاد كه حالا مي شود عين آن نامه را به جاي مصاحبة انجام نشدة او خواند.
آغاز نويسندگي و اولين داستان ها؟
_به طور جدي و مستمر بعد از انقلاب اسلامي و اولين اثر هم بازگشت به خوشبختي.
گروه مخاطبان؟
_من از هر گروه سني نامه دريافت مي كنم، اما هدفم بيشتر جوانان هستند.
منبع الهام سوژه ها؟
_اكثر سوژه ها برگرفته از تخيل هستند، اما چند اثر هم با سوژه واقعي نوشته ام.
چرا فقط عاشقانه مي نويسيد؟
_چون معتقد هستم خداوند خود عاشق ترين عاشق هاست و بدون عشق، زندگي فناست.
انتقادها از شما؟
_انتقاد اگر بگويم ندارم، شايد گمان كنيد كه دارم غلو مي كنم. اما حقيقت است. با اين حال اگر پايان ناخوش يك سرگذشت، احساسات برخي از خوانندگان را جريحه دار ساخته و بر من خرده گرفته اند كه چرا پايان داستان غم انگيز تمام شده را بتوان (به حساب) انتقاد گذاشت، بله انتقاد داشته ام.
نويسندگان مورد علاقه؟
_بزرگ علوي، ارنست همينگوي، رومن رولان و خواهران برونته.
كتاب هاي مورد علاقه؟
_مجموعه اشعار شاعراني چون سهراب سپهري و احمد شاملو.
عادات نوشتن؟
_صبح گاه بعداز نماز صبح، سكوت و دور بودن از آلودگي صوتي و ترجيحا روستايي دور از تهران.
فاصلة بين دو اثر؟
_مطالعه، سفر و حل كردن (مجله) جدول عنوان براي رفع خستگي .
توصيه به جوان ها براي نويسندگي؟
_خوب نگاه كردن، يادداشت برداشتن، به خاطر سپردن، مطالعه كردن، سپس نوشتن و نوشتن، خواندن و نوشته را دوباره خواندن.
منبع : همشهري آنلاين
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)