صفحه 7 از 7 نخستنخست ... 34567
نمایش نتایج: از شماره 61 تا 68 , از مجموع 68

موضوع: مجموعه اشعار سیاوش کسرائی

  1. #61
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    مجسمه فرودسی


    تناور صخره ای بر ساحل امید
    ستون کرده است پا داده است سینه بر ره توفان
    پی افکنده میان قرن ها طغیان
    دو چشمان خیره بر گهواره خورشید
    ستیز جزر و مد ها پیکر او را تراشیده
    ز برف روزگاران بر سرش دستار پیچیده
    غروب زندگی بر چهره اش بسیار تابیده
    که تا رنگی مسین در متن پاشیده
    بود دیری که برکنده است با چنگال در چشمان
    عقابی آشیانه
    که مانده جای آن چنگال ها بر روی کوهستان
    چو جای تازیانه
    نگاهش رنگ قهر پادشاهان دارد و فتح غلامان
    نگاه خیره بر دریا
    نگاه یخ زده بر روی اقیانوس و صحرا
    نگاهی رنگ پاییز و شراب و رنگ فرمان
    به زیر بام بینی بر فراز گنبد لب ها
    فراهم برده سر گل سنگهای بی بر کوتاه
    شیار افکنده همچون آبکندی بر جدار راه
    خزیده روی گونه همچو مه بر دامن شب ها
    شبی اینجا درون یک شب سوزان
    زمین لرزیده که بشکسته ساییده
    دهان بگشوده و یک چشمه زاییده
    برش بگرفته یک لب یک لب جوشان
    لبی کز بیخ
    افکنده تناور ریشه دشمن
    لبی آشتفشان جاوید رویین تن
    لب تاریخ
    لبی گور پلیدی ها ی اهریمن
    لبی چون کهکشان مشعل کش شب ها
    لبی سردار فاتح در بر لب ها
    لبی چون گل گل آهن
    خدای قهرمانی ها بر این لب خورده بس سوگند
    تن عریان شده این جا ستایشگر
    اگر چه چشمه زاینده ای باشد که دیگر نیست نوش آور
    ولی در عمق جانش حک شده خورشید یک لبخند


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. #62
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    له له و تنفس
    خوابم نمی برد
    گوشم فرودگاه صداهای بی صداست
    باور نمی کنی
    اما
    من پچ پچ غمین تصاویر عشق را
    محبوس و چارمیخ به دیوار سال ها
    پیوسته باز می شنوم در درون شب
    من رویش گیاه و رشد نهالان
    پرواز ابرها تولد باران
    تخمیرهای ساکت و جادویی زمین
    من نبض خلق را
    از راه گوش می شنوم آری
    همواره من تنفس دریای زنده را
    تشخیص می دهم
    باور نمی کنی
    اما
    در زیر پاشنه هر در
    در پشت هر مغز
    من له له سگان مفتش را
    پی جوی و هرزه پوی
    احساس می کنم
    حتی
    از هر بلور واژه که جان می دهد به خلق
    نان و گل و سلامت و آزادی
    می بینم آشکار
    این پوزه های وحشت را
    له له زنان و هار
    آن گیاه از میان صداهای گونه گون
    این له له آن تنفس
    هر دم بلند
    بنهفته هر صدایی دیگر
    تا آستان قلبم بی تاب
    نردیک می شوند
    نزدیک می شوند و خوابم نمی برد
    اینک منم مهاجم و محبوس
    لبریز آبهای طاغی دریای سهمگین
    قربانی سگان تکاپو
    می گردم و به بازوانم مواج
    هر چیز را به گردم می گردانم
    می ترسم
    اما می ترسانم
    دندان من از خشم به هم سوده می شود
    آشوب می شود دل من درد می کشم
    با صد هزار زخم که در پیکرم مراست
    دریا درون سینه من جوش می زند
    فریاد می زنم
    ای قحبگان نان به پلیدی خور دروغ
    دشنام می دهم به شما با تمام جان
    قی می کنم به روی شما از صمیم قلب
    جان سفره سگان گرسنه
    تن وصله پوش زخم
    چون ساحلی جدا شده دریایش از کنار
    در گرگ و میش صبح
    تابم تب آوریده و خوابم نمی برد


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  3. #63
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    پویندگان
    آنان به مرگ وام ندارند
    آنان که زندگی را لاجرعه سر کشیدند
    آنان که ترس را
    تا پشت مرزهای زمان راندند
    آنان به مرگ وام ندارند
    آنان فراز بام تهور
    افراشتند نام
    آنان
    تا آخرین گلوله جنگیدند
    آنان با آخرین گلوله خود مردند
    آری به مرگ وام ندارند
    آنان
    عشاق عصر ما
    پویندگان راه بلا راه بی امید
    مادر ! بگو که در تک این خانه خراب
    گل های آتشین
    در باغ دامن تو چه سان رشد می کنند ؟
    این خواهر و برادر من آیا
    شیر از کدام ماده پلنگی گرفته اند ؟
    پیش از طلوع طالع
    امشب ستارگان به بستر خون خسته خفته اند
    بیدار باش را


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. #64
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    چو در رسد هنگام

    گيرم كه گلدان بلورين را

    گيرم كه گلدان‌هاي اين گلخانه را
    بر سنگ بشكستند
    خيل گرازان را
    گيرم به باغ آرزو پرورده ما در چرا بستند
    با آنچه در راه است
    ترفند بيهوده است
    بر يورش او هيچ رهبندي نمي‌پايد
    چون در رسد هنگام
    با موكبش پر گل
    بهار جاودان از راه مي‌آيد



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  5. #65
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    او نخواهد آمد
    او نخواهد آمد اينك آن آوازي است
    كه بيابان در بر دارد
    او نخواهد آمد
    عطر تنهايي دارد با خويشتن



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  6. #66
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    آينده‌كاران

    دستم گرفتند

    چشمم گشودند
    راهم نمودند
    آموزگاران
    آرام راندند
    ناكام رفتند
    بي‌نام خفتند
    آن نامداران



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  7. #67
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    در خانه‌ دوست

    دل تا ز صبا شنيد افسانه دوست

    از سينه هوا گرفت زي خانه دوست
    تا شمع بلندش به افق روشن شد
    جان پر نكشيد جز به پروانه دوست
    زان خانه كه خون عاشقان مي‌ريزد
    رفتيم برادران به كاشانه دوست
    اندوه نهفته از نگاه دشمن
    گفتيم كه سر نهيم بر شانه دوست
    زنجير مياوريد و تهمت مزنيد
    بس باد بگوييد كه: ديوانه دوست
    پيمانه همان بود كه با دوست زديم
    پيمان نشكستيم ز پيمانه دوست
    مرغي كه هزار دام دشمن بدريد
    بنگر كه چه دل خوش است با دانه دوست
    ما قصه نبرديم به پايان و شب است
    با باده سحر كن تو به افسانه دوست



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  8. #68
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    دل نمي‌گيرم از آن مرد خوش آواز
    كه در هر ديدار
    همره هر آوا
    كه در آن غم به پريخانه رويا مي رفت
    بر سر ما مي‌ريخت
    گونه‌گون گل بسيار
    رشك بردند حسودان پليد
    ره بر او بگرفتند
    و به ترفندي آواز از او دزديدند
    و به جاي گل سنگين دهلي دادندش
    كه به آساني نتواند هر جاي كشيد
    اينك آن گنگ بي‌آوار
    كه لنگان برمي‌دارد گام
    هر چه بر طبل گران مي‌كوبد
    خلق مبهوت بر او مي‌نگرد
    از هر سو
    من ز هر ضربه‌اش اما هر دم مي‌شنوم
    آن غم‌انگيز و گل‌افشانه نوايي كه مي‌آورد
    مرا در تك و پو
    او نمي‌خواند ديگر آري
    من به جان نعره‌كشان مي‌خوانم
    نغمه او


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








صفحه 7 از 7 نخستنخست ... 34567

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/