صفحه 3 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 68

موضوع: مجموعه اشعار سیاوش کسرائی

  1. #21
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    آب در پوسته حوض عرق ميريزد
    زرد و بشكسته و بي جان خورشيد
    عنكبوتي است كه افتاده در آب.
    هر كسي در طرفي
    سايباني طلبيده است و به چشمان ديده است
    هفتمين پادشهش را در خواب.


    نگهم مور چه وار
    مي رود از بن ديوار به اوج
    نر دبان ، سوخته انگشتانش
    كه نهادست ز حيرت زدگي بر لب بام.


    نفسم وا نفسم
    دارم از اين همه خاموشي و گرما ، سرسام.


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. #22
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    نه نه نمي تواني باران!
    كز جاي بر كني
    يا بر تن زمين
    با تار و پود سست
    پيراهني ز پوشش رويينه بر تني!

    با دانه دانه هاي پراكنده
    با ريزشي سبك
    با خاكه بارشي ، كه نه پي گير
    نه نه نمي تواني ، باران!
    هرگز نمي توان.

    بارن! تو را سزد
    كاندر گذار عشق دو عاشق
    در راه برگ پوش
    حرف بگفته باشي و نجواي همدلي !

    باران! تو را سزد
    كز من ملال دوري يك دوست كم كني!
    مي آيدت همين ، كه بشويي
    گرماي خون
    از تيغ چاقويي كه بريده است
    ناي نحيف مرغك خوشخوان - كنار سنگ!
    يا بر كني به بام
    آشفته كاكلي ز علف هاي هرزه روي.


    اما نمي تواني زير و زبر كني
    نه نه نمي تواني زين بيشتر كني!
    اين سنگ و صخره هاي سقط را
    سيلي درشت بايد و انبوه
    سيلي مهيب ، خاسته از كوه...


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  3. #23
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    پاى تا سر سينه اما بى نفس بى خاطره گنگ و فراموشى
    هر صدايي در نگاهش گم به چشم ژرف خاموش
    پر تپش بى سايه در خود ايستاد
    سر به سر آغوش خشكى را به زير پا نهاده
    باز .. باز و بيكرانه دامن افشان دور گستر
    بادها را همسفر ساحل نشينان را نواگر
    يادها در سينه اش
    مغروق چون نعش زنى سيمينه اندام
    نام ها از لب زدوده تن رها وبى سر انجام محو در مه هر سپيده
    شامگاهان ارغوانى ابر بر رويش دويده
    لكه از ديد شب ها بر تن او
    بوسه بس روز روشن خفته پيراهن او
    گيسوانش در كرانى شست و شو گر ماسه ها را پا ى او بر ساحل دور
    ره نشين ماه شب آبستن خورشيد هر روز
    بستر توفان مغرور


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. #24
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    باد در تشويش
    شيشه ها تاريك
    و پر رويا
    پرده مي لرزد
    مى گريزد قامتى زير برش هايش
    شمع گردن مى كشد در سايه ها مايوس
    هيچ كس افسوس
    شيشه ها خاموش و بى رويا
    باد در غوغا


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  5. #25
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    پویندگان

    آنان به مرگ وام ندارند
    آنان که زندگی را لاجرعه سر کشیدند
    آنان که ترس را
    تا پشت مرزهای زمان راندند
    آنان به مرگ وام ندارند
    آنان فراز بام تهور
    افراشتند نام
    آنان
    تا آخرین گلوله جنگیدند
    آنان با آخرین گلوله خود مردند
    آری به مرگ وام ندارند
    آنان
    عشاق عصر ما
    پویندگان راه بلا راه بی امید
    مادر ! بگو که در تک این خانه خراب
    گل های آتشین
    در باغ دامن تو چه سان رشد می کنند ؟
    این خواهر و برادر من ایا
    شیر از کدام ماده پلنگی گرفته اند ؟
    پیش از طلوع طالع
    امشب ستارگان به بستر خون خسته خفته اند
    بیدار باش را
    در کوچه های دور
    در شاهراه خلق به او درآورید
    دلخستگان به بستر خون تازه خفته اند


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  6. #26
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    تصویر

    مثل آب
    مثل آب خوردنی
    سنگ های پایه را به باد می دهند
    اختران تشنه را به چاههای خشک می کشند
    مثل آب خوردنی
    خون سالیان سال را
    بی حساب خرج می کنند
    و ذخیره برای روزهای بد نمی دهند
    مثل آب
    مثل آب خوردنی
    می زنند سر بلندتر سر زمانه را به دار
    می پرکنند
    مهربانترین دل زمین داغ را به سرب
    آن چه زیر چشم ماست
    حسرت است و ظلمت است و تشنگی
    و آن چه روی رمل های سوخته
    جای پاست
    طرفه آن که اختران غوطه ور به چشمه های شب
    خواب مرگ را چه آشنا پذیره می شوند
    مثل آب
    مثل آب خوردنی


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  7. #27
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    رای دیگر
    وقتی که دست می طلبد جان موافق است
    بر کنده دل ز همهمه ها و گفت و گوی ها
    مردی که رای دیگر دارد
    می ایستد به پا
    گلدان به روی طاقچه
    دفتر به روی میز
    چایی درون فنجان جان در میان مشت
    در سنگری چنان
    یک مرد در محاصره می ماند
    تا آخرین فشنگ
    با آخرین توان
    در زیر چشم ما
    یک مرد با هزار گلوله
    می اوفتد ز پا


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  8. #28
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    دیداری یک سویه

    وقتی که آمدی
    بی آشتی پلنگ
    وقتی که چشمهای تو می گردید
    با آشنا به مهربانی و بیگانه را به خشم
    وقتی که استوار نشستی و پر غرور
    همچون عقاب قله نظر دوخته به دور
    انگشت تو خواب سبیلت
    وقتی دست می کشیدی در رویا
    بر گیسوی دامون پسرت تنها
    وقتی که زیر بارش طعن منافقان
    می غریدی
    یا در فضای یخ زده تالار
    عطر خوش وفا را پرسان
    در پیکر یکایک یاران
    می بوییدی
    آن گاه
    وقتی نگاه تو
    برق نگاه کرامت را آغوش می گشود
    آن گاه
    وقتی که دادگاه
    مقهور کین کرامت بود
    وقتی که تو درآمدی از جامه
    شیر بدون بیشه
    شمشیر بی غلاف
    در حلقه مسلسل و سرنیزه
    وقتی که ایستاده صلا دادی
    وقتی درآمد خسن ات شعر سرخ بود
    صدها هزار غنچه نا سیراب
    آب از کلام تو می خوردند
    رنگ از لبان تو می بردند
    وقتی که گفته های تو کوته بود
    اما بلند زنگ خطرهایت
    وقتی نفس نفس
    تنها سرود ما
    در آن سکوت بود هم آوایت
    لبخند با شکوه تو چون پیشواز کرد
    در واژه نظامی اعدام
    مهمان جلف مرگ
    وقتی که قامتت
    قد می کشید در دل آویز اشک من
    وقتی بهار بود گلی سرخ در قفس
    میعادگاه عشق
    وقتی که هر سپیده و هر صبح
    میدان تیر بود


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  9. #29
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    پرستوها در باران

    عطر طراوت بود باران
    آغوش خالی بود خک پک دامان
    اما ستوه از دست بسته
    اما فغان از پای دربند
    چشمان پر از ابراند یک شام تاریک
    واندر لبان خورشید لبخند
    آن یک درودی گفت بردوست
    این یک نویدی را صلا داد
    تا سرب و باروت
    بر ناتمام نغمه هاشان نقطه بنهاد
    عطر جوانی شست باران
    آغوش پر آغوش عاشق ماند خک سرخ دامان


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  10. #30
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    تولد

    گیل آوا
    ای کودک کرانه و جنگل
    ای دختر ترانه و ابریشم و بلوط
    ازکوره راه دامنه و ده
    با ما بگو که بوی چه عطری
    یا بال رنگ رنگ چه مرغی تو را کشاند
    تا پایتخت مرگ ؟
    چشم که خفته بود که چشمانت
    راه از ستاره جست
    دست که بسته بود که دستانت
    از میخ های کلبه ربود آن تفنگ پر ؟
    گیل آوا
    ای روشنای چشم همه خانوار رنج
    بی شمع و شب چراغ
    در پیش چون گرفتی این راه پر هراس
    و آن گاه با کدام نشانی
    بر خلق در زدی که جوابت نداد خلق ؟
    وقتی گلوله تو به بن بست کوچه ها
    بر حثه جنایت
    دندان ببر بود که در گوشن می چرید
    وقتی فشنگ آنان
    در قامتت بهاری در خک می کشید
    بی راه و بی گناه
    سر در گم هزار غم خرد عابران
    آنان که بایدت به کمک می شتافتند
    آرامی سوی خانه و کاشانه می شدند
    ای وای از آن جدایی و این جرئت
    فریاد از این جنون شجاعت
    گیل آوا
    ای خوشه شکسته سرخ انگور
    آه ای درخت خون
    گیل آوا
    اینک بگو به ما
    تا با کدام اشک رشادت را
    ما شستشو کنیم ؟
    چونان تو را کجا
    ما جستجو کنیم ؟
    ای بر توام نماز
    ای بر تو ام نیاز هزاران هزارها
    تکرار شو
    بسیار شو
    ای مرگ تو تولد زن در دیار من
    یکتای من خجسته گیل آوا


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








صفحه 3 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/