باد در تشويش
شيشه ها تاريك
و پر رويا
پرده مي لرزد
مى گريزد قامتى زير برش هايش
شمع گردن مى كشد در سايه ها مايوس
هيچ كس افسوس
شيشه ها خاموش و بى رويا
باد در غوغا