نه نه نمي تواني باران!
كز جاي بر كني
يا بر تن زمين
با تار و پود سست
پيراهني ز پوشش رويينه بر تني!
با دانه دانه هاي پراكنده
با ريزشي سبك
با خاكه بارشي ، كه نه پي گير
نه نه نمي تواني ، باران!
هرگز نمي توان.
بارن! تو را سزد
كاندر گذار عشق دو عاشق
در راه برگ پوش
حرف بگفته باشي و نجواي همدلي !
باران! تو را سزد
كز من ملال دوري يك دوست كم كني!
مي آيدت همين ، كه بشويي
گرماي خون
از تيغ چاقويي كه بريده است
ناي نحيف مرغك خوشخوان - كنار سنگ!
يا بر كني به بام
آشفته كاكلي ز علف هاي هرزه روي.
اما نمي تواني زير و زبر كني
نه نه نمي تواني زين بيشتر كني!
اين سنگ و صخره هاي سقط را
سيلي درشت بايد و انبوه
سيلي مهيب ، خاسته از كوه...
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)