صفحه 36 از 46 نخستنخست ... 26323334353637383940 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 351 تا 360 , از مجموع 454

موضوع: دیوان اشعار اوحدی

  1. #351
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    از باده در فصل خزان افتان و خیزان نیک‌تر

    ور یار دلداری دهد خود چون بود زان نیک‌تر؟


    شد باغ پرینگی دگر، هر برگی از رنگی دگر

    در زیرش آونگی دگر از لعل و مرجان نیک‌تر


    صرصر غبار انگیخته، در شاخسار آویخته

    بر ما نثاری ریخته، از صد زرافشان نیک‌تر


    شاخ رزان،در گشت رز، پوشیده رنگارنگ خز

    هر گوشه شادروانی از تخت سلیمان نیک‌تر


    بر شاخساران سور بین، و آن سیبها چون نور بین

    سیبی به چشم دور بین، از روی جانان نیک‌تر


    فصلی چنین، می‌خواه، می، برکش نوای چنگ ونی

    ور گم توانی کرد پی، گم کن، که پنهان نیک‌تر


    بی‌اوحدی مستی مکن، با نیستان هستی مکن

    چندین سبک دستی مکن، ای وصلت از جان نیک‌تر


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. #352
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    زلف مشکینت چو دامست، ای پسر

    عارضت ماه تمامست، ای پسر

    در فروغ روی و چین زلف تو

    مایهٔ صد صبح و شامست، ای پسر


    تا بود بر دیگری وصلت حلال

    بر من آسایش حرامست، ای پسر


    زان دهان تنگ شیرینم بده

    بوسه‌ای، گر خود به وامست، ای پسر


    هر زمان گویی که: فردای دگر

    سوختم، فردا کدامست؟ ای پسر


    گر تو صد بارم بسوزی در فراق

    تا نسازی، کار خامست، ای پسر


    در غمت گر نشکنم خود را، مرنج

    آدمی را ننگ و نامست، ای پسر


    عالمی را بندهٔ خود کرده‌ای

    اوحدی نیزت غلامست، ای پسر


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  3. #353
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    یک شبم دادی به عمری پیش خود بار، ای پسر

    بعد از آن یادم نکردی، یاد می‌دار، ای پسر

    نیک بد حالم ز دست هجر حال آشوب تو

    لطف کن،ما را به حال خویش مگذار، ای پسر


    کشتهٔ چشم توام، غافل مباش از حال من

    گوشمالم بر مده، گوشی به من دار، ای پسر


    نالهٔ من در غم هجر تو شد زیر، ای نگار

    رحمتی کن، کز غم هجر توام زار، ای پسر


    چون گل وصلی نخواهی هرگزم دادن به دست

    خارم از پای دل حیران برون آر، ای پسر


    گفته‌ای: در کار عشق من بباید باخت جان

    خود ندارم در دو گیتی غیر ازین کار، ای پسر


    گفتمش: بوسی بده، گفتا که: پر بشمار زر

    زر ندارم، چون شمارم؟ بوسه بشمار، ای پسر


    دیگران را چون به وصل خویشتن کردی عزیز

    اوحدی را همچو خاک ره مکن خوار، ای پسر


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. #354
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    هیچ نقاشی نیامیزد چنین رنگ، ای پسر

    از تو باطل شد نگارستان ارژنگ، ای پسر

    روی سبز ارنگت اندر حلقهٔ زلف سیاه

    سرخ رویان را ببرد از چهره‌ها رنگ، ای پسر


    زخم تیر غمزهٔ آهن شکافت را هدف

    سینه‌ای می‌باید از فولاد، یا سنگ، ای پسر


    گر چه می‌دانم که: حوران بهشتی چابکند

    هم نپندارم که باشند این چنین شنگ، ای پسر


    هم به چنگت کردمی سازی، گرم بودی ولی

    بر نمی‌آید مرا جز ناله از چنگ، ای پسر


    طاقت جنگت نداریم، آشتی کن بعد ازین

    آشتی گر می‌توان کردن، مکن جنگ، ای پسر


    هر سواری زان لب شیرین شکاری می‌کند

    اسب بخت ما، دریغ، ار نیستی بنگ، ای پسر


    با جفا دیگر چرا تنگ اندر آوردی عنان؟

    رحم کن بر ما، که مسکینیم و دل‌تنگ، ای پسر


    هر غمی را چاره‌ای کردم به فرهنگی،ولی

    با فراقت بر نمی‌آیم به فرهنگ، ای پسر


    اوحدی را در غمت ینگی بجز مردن نماند

    گر بمانی مدتی دیگر برین ینگ، ای پسر


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  5. #355
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    من که خمارم، به مسجدها مده را هم دگر

    کین زمان میخوردم و در حال می‌خواهم دگر

    محنت من جمله از عشقست و رنج از آگهی

    باده‌ای در ده، که عقلم هست و آگاهم دگر


    رحم بر گمراه و سرگردان نگفتی: واجبست؟

    رحمتی بر من، که سرگردان و گمراهم دگر


    مدتی در بسته بودم دیده از دیدار خواب

    صورت او در خیال آمد ز ناگاهم دگر


    روی گندم‌گون او با من نمی‌دانم چه کرد؟

    این همی دانم که: همچون کاه می‌کاهم دگر


    با زنخدانش مرا میلیست، می‌دانم که: زود

    خواهد افگندن به بازی اندر آن چاهم دگر


    هم ببخشیدی دلش بر نالهٔ شبهای من

    گر به گوش او رسیدی ناله و آهم دگر


    من که بر عشقم بریدستند ناف از کودکی

    چون توان از عشق ببریدن با کراهم دگر؟


    اوحدی امسال اگر آهنگ رفتن می‌کند

    گو: سفر می‌کن، که من حیران آن ماهم دگر


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  6. #356
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    دلبر من بر گذشت همچو بهاری دگر

    بر رخش از هفت ونه، نقش و نگاری دگر

    گفتمش: ای جان، بیا، دست به یاری بده

    گفت: نیارم، که هست به ز تو یاری دگر


    گفتمش: آخر مکن بیش کنار از برم

    گفت: دلم می‌کند میل کناری دگر


    گفتمش: از هجر تو گشت نهارم چو لیل

    گفت: ازین پیش بود لیل و نهاری دگر


    گفتمش: از وصل تو آن من خسته کو؟

    گفت که: فردا کنم بر تو گذاری دگر


    گفتمش: امروز کن، گر گذری میکنی

    گفت که: فردا کنم بر تو گذاری دگر


    گفتمش: از کار تو نیک فرو مانده‌ام

    گفت: برو بعد ازین در پی کاری دگر


    گفتمش: ای بی‌وفا، عهد همین بود و مهر؟

    گفت که: می‌آورند چند قطاری دگر


    گفتمش: آن دل که من پیش تو دارم، بده

    گفت: به از من ببین مظلمه‌داری دگر


    گفتمش: ار دیگری عاشق زارم کند؟

    گفت: به دست آورم عاشق زاری دگر


    گفتمش: ار اوحدی نیست شود در غمت

    گفت: به از اوحدی هست هزاری دگر


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  7. #357
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    نیک میخواهی که: از خود دورم اندازی دگر

    و آن دل سنگین ز مهر من بپردازی دگر

    آتشی در من زدی از هجر و میگویی: مسوز

    با من مسکین سر گردان نمیسازی دگر


    دل ز من بردی و گویی: با تو بازی میکنم

    راست میپرسی؟ به خون من همی بازی دگر


    پرده‌ای انداختی بر روی و سیلی در گذار

    تا مرا در آتش اندوه نگدازی دگر


    زان همی ترسم که: چون فارغ شوی از قتل من

    روی را رنگین کنی و زلف بترازی دگر


    بسته‌ای بر دیگرانم باز و می‌دانم که چیست؟

    ایمنم کردی که پنهان بر سرم تازی دگر


    سختم از حضرت جدا کردی و از درگاه دور

    آه! اگر بر حال من چشمی بیندازی دگر


    مفلس و بیمایه مگذارم چنین، گر هیچ وقت

    تازه خواهی کرد با من عهد انبازی دگر


    اوحدی را خون همی ریزی، که دورش میکنی

    صوفی کافر نخواهی کشتن، ای غازی، دگر


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  8. #358
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    جانا، ضمیرت حال ما نیکو نمیداند مگر؟

    یا آن ضرورت نامها خود بر نمیخواند مگر؟


    رفتی و شهری مرد و زن بر خاک راهت منتظر

    قلاب چندین دل ترا هم باز گرداند مگر


    روز وداع آن اشک خون کز دیدها پالوده شد

    گفتم که: در وی کاروان رفتار نتواند مگر


    چشمت ز بهر دیگران چون کرد یاری، سعی کن

    کز بهر ما هم گوشهٔ ابرو بجنباند مگر


    دشمن که دورت میکند، تا من فرومانم به غم

    روزی به درد بیدلی او هم فرو ماند مگر


    روزی که بیرون آوریم از قید مهرت پای دل

    دلهای ما را محنتی دیگر نترساند مگر


    دل را خبر کن ز آمدن، روزی که آیی، تا منت

    چون زر بریزم در قدم، او جان برافشاند مگر


    لعلت چو در باز آمدن بر درد ما واقف شود

    دیگر به داغ هجر خود ما را نرنجاند مگر


    ای اوحدی، گر خاک شد زین غم تنت، صبری، که او

    از گرد ره چون در رسید این گرد بنشاند مگر


    از چشم او شد فتنها بیدار و در ایام ما

    هم چشم او این فتنه را دیگر بخواباند مگر


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  9. #359
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    کاکل کافرانه بین، زیور گوش او نگر

    و آن مغلی مغولها بر سر و دوش او نگر

    رنگ قمر کجا بری؟ روی چو ماه او ببین

    تنگ شکر چه میکنی؟ لعل خموش او نگر


    شیوه کنان چو بگذرد بر سر اسب گوی زن

    تندی مرکبش ببین، گرمی و جوش او نگر


    در عجبی ز حیرتم، در رخ چون نگار او؟

    حیرت من چه میکنی؟ بردن هوش او نگر


    گر به رخش نگه کنم، بهر نگاه کردنی

    زهر مریز بر دلم، چشمهٔ نوش او نگر


    مست شبانه بامداد، آمد و کرد قتل ما

    فتنهٔ روز ما ببین، مستی دوش او نگر


    ای که به وقت تاختن غارت او ندیده‌ای

    حجرهٔ اوحدی ببین، خانه فروش او نگر


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  10. #360
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    ای دل، بیا و در رخ آن حور می‌نگر

    بفگن حجاب ظلمت و در نور می‌نگر

    برخیز و از شراب غمش مست گرد و باز

    بنشین، در آن دو نرگس مخمور می‌نگر


    یاری که دل ز دیدن او تازه می‌شود

    مستورگو: مباش، مستور می‌نگر


    بر خوان عشق حاجت دست دراز نیست

    کوته نظر مباش و بهمنشور می‌نگر


    وقتی که انگبین وصالش کنند بخش

    خوی مگس مگیر و چو زنبور می‌نگر


    تنگ شکر به سرد مزاجان بمان و تو

    از گوشه‌ای چو مردم محرور می‌نگر


    همچون سگ حریص مکن قصد گردران

    قصاب را ببین و به ساطور می‌نگر


    علت حجاب می‌شود اندر میان خلق

    دست از طمع بدار و به فغفور می‌نگر


    نزدیک بار اگر ندهندت مجال قرب

    بنشین و همچو اوحدی از دور می‌نگر


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








صفحه 36 از 46 نخستنخست ... 26323334353637383940 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/